اختلاف ۳۱۲۲ فوت ناشی از خودکشی در سال ۸۸ با ۴۰۵۵ مرگ مشابه در سال ۹۲، حکایت از رشدی چشمگیر دارد؛ اما درک آن هنگامی آسان‌تر می‌شود که سخنان یکی دو سال پیش فرمانده ناجا درباره آن را به یاد آورده و بدانیم: «آمار خودکشی در کشور دو برابر قتل است».

سلامت نیوز: اختلاف ۳۱۲۲ فوت ناشی از خودکشی در سال ۸۸ با ۴۰۵۵ مرگ مشابه در سال ۹۲، حکایت از رشدی چشمگیر دارد؛ اما درک آن هنگامی آسان‌تر می‌شود که سخنان یکی دو سال پیش فرمانده ناجا درباره آن را به یاد آورده و بدانیم: «آمار خودکشی در کشور دو برابر قتل است».

چه خودکشی جرم باشد و چه بروندادی از بیماری‌های روحی و روانی افراد، جا دارد برای مقابله با آن کارهای متناسبی در دستور کار قرار دهیم که نمی‌دهیم!

به گزارش سلامت نیوز به نقل از «تابناک»، در حالی که بر پایه آمار سازمان بهداشت جهانی، سالانه ۸۰۰ هزار تن بر اثر خودکشی جان خود را از دست می‌دهند (به طور میانگین یک تن در هر چهل ثانیه یا به عبارت بهتر در هر دو دقیقه، سه تن)، آمار و ارقام ثبت شده از این رویداد در کشورمان، حکایت از آن دارد که میزان خودکشی‌های منجر به فوت در ایران به نسبت میانگین جهانی به مراتب کمتر است و به همین دلیل ساده، جا دارد به خود بنازیم!

این در حالی است که آمار خودکشی‌های منجر به فوت در کشورمان در سال های اخیر، روند پر شتاب و افزایشی را تجربه کرده و به شدت در حال ترقی است، تا آنجا که اگر میانگین گیری کشوری مد نظرمان نباشد، درخواهیم یافت در برخی مناطق کشور از میانگین جهانی خودکشی منجر به فوت جلو زده‌ایم و این آمار دهشتناک به کمک نرخ بسیار پایین خودکشی در دیگر نقاط کشور است که دیده نمی‌شود.

آن گونه که آمار‌ها نشان می‌دهد، نرخ خودکشی منجر به مرگ در جهان، ۱۱.۵ تن در هر صد هزار تن است که در کشورمان عددی کمتر از ۶ تن در صد هزار تن است؛ اما با نگاهی به آمار تفکیکی در این باره، درخواهیم یافت که این نرخ در برخی شهرهای غربی کشور،‌ گاه از ۱۱.۵ تن در صد هزار تن هم می‌گذرد و به همین نسبت، در بسیاری شهرهای دیگر، عدد کمتر از ۶ تن در صد هزار را نشان می‌دهد.

بدین ترتیب می‌توان دریافت که غره شدن به آمار خوب کشورمان در این باره هیچ جایگاهی نخواهد داشت و باید به مانند کشورهایی که آمار خودکشی شان بالاست، اقدامات عاجل و جامعی برای کاهش این نرخ مرگ و میر در دستور کار قرار داد و اولویت این اقدام را شهرهایی مانند ایلام دانست که رکوردار خودکشی منجر به مرگ در کشور هستند؛ درست کاری که جهانیان در دستور کار قرار داده‌اند و نامگذاری دهم سپتامبر به نام «روز جهانی پیشگیری از خودکشی»، از جمله بروندادهای آن است.

اهمیت به کار بستن این اقدامات پیشگیرانه در کشورمان، هنگامی آشکار‌تر خواهد شد که نیم نگاهی به آمار ثبت شده پزشکی قانونی در سال های گذاشته بیندازیم؛ آمارهایی که حکایت از آن دارند که میزان خودکشی منجر به مرگ در سال ۸۹ نسبت به سال قبل (سال ۸۸) ۱۷ درصد افزایش داشته، در سال ۹۰ رشدی ۹.۵ درصدی به نسبت سال قبلش را تجربه کرده و به همین منوال ادامه یافته تا در نتیجه در سال گذشته به ۴۰۵۵ خودکشی منجر به مرگ رسید.

اختلاف ۳۱۲۲ فوت ناشی از خودکشی در سال ۸۸ با ۴۰۵۵ مرگ مشابه در سال ۹۲، حکایت از رشدی چشمگیر دارد؛ اما درک آن هنگامی آسان‌تر می‌شود که سخنان یکی دو سال پیش فرمانده ناجا درباره آن را به یاد آورده و بدانیم: «آمار خودکشی در کشور دو برابر قتل است».

اینجاست که اختصاص یافتن یک و نیم درصد مرگ و میر‌ها در کشور به خودکشی، به شدت نگران کننده به نظر می‌رسد، به ویژه که بدانیم از هر بیست مورد خودکشی، یکی به مرگ منجر می‌شود و بیشتر افرادی که به این شیوه رخت از جهان می‌بندند، ۱۵ تا ۴۴ ساله هستند و نیروی فعال جامعه به شمار می‌آیند. به این نکته می‌توان این را افزود که خودکشی دومین علت مرگ در نوجوانان و جوانان (محدوده سنی ۱۰ تا ۲۴ سال) است.

در حقیقت همه این عوامل دست به دست هم داده‌اند تا جهانیان را به این نتیجه برسانند که یک روز در تقویم جهانی را به این روز اختصاص داده و برنامه جامعی برای کاهش میزان خودکشی تدارک ببینند و بر اساس آن ۱۹۴ کشور عضو را موظف به کاهش میزان خودکشی تا ۱۰ درصد در کشور‌هایشان کرده و هر ساله گزارش پیشرفت اقداماتشان را تهیه کرده و ارائه دهند.

این در حالی که جز ارائه‌ گاه به‌گاه آمارهای مرگ و میر در کشور ـ که آمار خودکشی نیز بخشی از آن را شکل می‌دهد ـ تقریبا هیچ کار دیگری در این راستا در کشورمان شکل نگرفته و جز کلیاتی محدود (مثل این نکته که در کل کشور نزدیک به۷۰ درصد آمار خودکشی را مردان و ۳۰ درصد را زنان تشکیل می‌دهند) آگاهی بخشی دیگری در جامعه صورت نگرفته است.

این اتفاق که به نظر ناشی از نشکستن تابو خودکشی در کشورمان است، از این رو نگران کننده به نظر می‌رسد که در سایه نپرداختن به خودکشی‌ها، رنج و عذابی که با خودکشی افراد به خانواده و اطرافیان ایشان وارد می‌شود هم ندید گرفته می‌شود و افزون بر آن، علت ماجرا نیز مکشوف نشده و در نتیجه، حل ناشده می‌ماند.

به عبارت بهتر، وقتی بپذیریم یک ناامیدی و ناراحتی روحی شدید، موجب شده که فردی برای پایان دادن به زندگی خود گام بردارد، بناچار باید بپذیریم شدید‌ترین ناراحتی و چه بسا بیماری روانی شایع در جامعه، ندید گرفته شده و هیچ نهاد و مسئولی خود را در قبال آن مسئول نداسته است؛ با درک این گزاره، سخت نیست که نتیجه بگیریم هیچ بیماری روانی شایع در جامعه و اثرات آن برای هیچ نهاد و مسئولی مهم نیست؛ آیا معنای این نتیجه گیری، چیزی جز این است که باید انتظار شدت گرفتن لطمات وارده بر اثر این غفلت‌ها را داشته باشیم؟!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha