دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۴

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشه که یه خرده فروش موادمخدر رو توی سطح شهر مشهد دیده باشین؛ زمانی که قصد فروش مواد رو داره چند بار اطرافشو نگاه می کنه واگر با موتورسیکلت باشه، همیشه موتورش روشنه و آماده فراره و اگه کسی رو ببینه که شبیه مامور است بلافاصله فرار می کنه.

سلامت نیوز: شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشه که یه خرده فروش موادمخدر رو توی سطح شهر مشهد دیده باشین؛ زمانی که قصد فروش مواد رو داره چند بار اطرافشو نگاه می کنه واگر با موتورسیکلت باشه، همیشه موتورش روشنه و آماده فراره و اگه کسی رو ببینه که شبیه مامور است بلافاصله فرار می کنه.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه خراسان، یک تکه کاغذ پاره تا شده رو از جیبش درمیاره و دستش رو به سمت من دراز می کنه و میگه: بگیر دیگه اینم هروئین ۲۰۰۰تومانی که خواستی. دستام شروع به لرزیدن می کنه و عرق سرد روی پیشونیم غلتی می خوره و می رسه به ابروهام. آب دهنم رو به سختی قورت می دم و بهش میگم منصرف شدم. اخماش میره تو هم و با عصبانیت میگه مسخره کردی و به سرعت هروئین رو می ذاره تو جیبش و ازم دور می شه...

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشه که یه خرده فروش موادمخدر رو توی سطح شهر مشهد دیده باشین؛ زمانی که قصد فروش مواد رو داره چند بار اطرافشو نگاه می کنه واگر با موتورسیکلت باشه، همیشه موتورش روشنه و آماده فراره و اگه کسی رو ببینه که شبیه مامور است بلافاصله فرار می کنه. اما این بار می خوام به مکانی در حاشیه شهر مشهد برم که از فرار خبری نیست و از فروش علنی انواع موادمخدر هم ترسی ندارن و معتاد و غیرمعتاد براشون یکیه و فقط فروش مواد مخدری مثل هروئین و کریستال و ... براشون مهمه و بس.

حرکت به سمت بولوار ... ۶۵ ساعت ۱۲

به راه بلدم میگم یکم صبر کن لباسامو عوض کنم و یه دستی به موهام بکشم تا یه مقدار شبیه خریدار مواد بشم که حداقل به ما شک نکنن. دوست راه بلدم درحالی که روی موتورش نشسته عینک دودی شو از جیب پیراهنش درمیاره و می ذاره روی صورتش و همون طور که زیپ گرمکن ورزشی اش رو بالا می کشه، میگه: نه آقای خبرنگار این کارها لازم نیست، این جایی که می خوایم بریم با جاهای دیگه فرق داره به قیافه نگاه نمی کنن، سوار شو بریم. از جواب دوستم جا می خورم، مگه می شه توی شهر مشهد به همچین جایی باشه! با کمی مکث سوار ترک موتور می شم و راه می افتیم.

هنوز چند صدمتری رو با موتور نرفتیم که می زنم روی شانه دوستم و کمی صدامو بلندتر می کنم و میگم بهتر نبود به جای موتور با ماشین من می رفتیم تا حداقل امنیت جانی بیشتری می داشتیم، راه بلد یکم سرش رو به طرف من می چرخونه و میگه: نه با ماشین نمیشه باید مثل خریدار مواد بریم و همرنگ خودشون بشیم تا کمتر به ما مشکوک بشن.

ابتدای بولوار... ساعت 12:20

وقتی به ابتدای ... می رسیم تعداد زیاد موتورسیکلت هایی که پشت سر هم توی یک صف ایستادن توجه من رو به خودش جلب می کنه هنوز دارم نگاهشون می کنم که صدای دوستم من رو به خودم میاره؛ میگه این موتورها سرویس دربست خریداران موادمخدر هستند و کسانی که برای خرید مواد اینجا میان، بهشون میگن خرید دارم و راکب موتورسیکلت هم خودش متوجه موضوع میشه، خریدار رو سوار می کنه و جای فروشنده می بره و برمی گردونه و ۲۰۰۰تومان کرایه می گیره و یه پورسانتی هم از مواد فروش می گیره. همونطوری که دوستم در حال توضیح دادنه دوربین عکاسی همراه خودم رو آماده می کنم و یکی دو تا عکس می گیرم و به راهمون ادامه می دیم.

کوچه ... ۲۹ ساعت 12:35

خودم رو روی صندلی موتور جابه جا می کنم و صندلی رو محکم می گیرم وارد کوچه فرعی محل اصلی تجمع موادفروش ها که می شیم صندلی را محکم تر فشار می دم، دیگه راحت می شه متوجه شد که چهره ها هم با آدم های عادی فرق داره، یکم که جلوتر می ریم می بینیم که افرادی در گروه های سه و یا چهار نفره یا کنار دیوار نشسته اند یا یک پاشون رو به دیوار زدن و خیره خیره نگاهت می کنن از کنار یه عده شون که رد می شیم یک نفر از وسطشون جلوتر میاد و میگه: کریستال! فقط نگاهش می کنم و آرام از کنارش رد می شیم، جلوتر که می رسیم، سمت راستمون یه عقب نشینی رو می بینیم که باز هم گروه های سه یا ۴نفره کنار دیوار نشسته اند اما در حال استعمال موادمخدرن و اصلا به ما توجهی نمی کنن.

می زنم روی شانه دوستم و میگم نگه دار می خوام عکس بگیرم از روی موتور پیاده می شم هنوز یک قدم از دوستم دور نشدم که بهم میگه کجا میری؟ جوابشو نمی دم. هنوز دور نشدم که میگه مواظب باش با چاقو بهت حمله نکنن یکم می ترسم ولی به روی خودم نمیارم. در کنج خرابه ای، فردی تنها نشسته و یک گاز پیک نیک جلوشه و لوله های شیشه ای رو روی شعله آتش می چرخونه. میرم کنارش می شینم من رو که می بینه دست از کار می کشه. میگم اینا چیه با تعجب نگاهی به من می کنه و خونسرد میگه ماموری؟ میگم نه فقط می خوام بدونم چی درست می کنی؟ میگه پایپ می سازم برای مصرف شیشه. از نگاهش متوجه می شم که با خودش میگه این دیگه کیه؟ دوباره مشغول به کارش میشه من هم بدون این که شک کنه از کارگاه سیارش دو تا عکس می گیرم و ازش دور میشم.

خرید هروئین - ساعت ۱۳

به آخر کوچه که نزدیک تر می شیم جمعیت و گروه های چهار پنج نفره که در حال مصرف مواد مخدرن بیشتر می شن دیگه ترسم ریخته. کنار یه دیوار سه نفر نشستن و قصد مصرف مواد دارن نزدیکشون که می رسم بلند می شن با تعجب به ما نگاه می کنن بدون مکث میگم مواد می خوام. اما انگار متوجه شدن که ما معتاد نیستیم. با این حال میگه چی می خوای؟ میگم هروئین؛ میگه صبر کن. دوستش را که مسن تر بود صدا میزنه و میگه هروئین داری؟ میگه آره چقدری می خوای یه نگاهی به سرتاپاش می کنم و میگم چقدری داری؟ اونم که از نگاهش معلومه متوجه شده معتاد نیستم درحالی که دور و برش رو نگاه می کنه، میگه: ۲۰۰۰تومانی و ۶هزار تومانی. هنوز حرفاش تمام نشده که میگم دو هزاری شو بده، دست می کنه تو جیبش یکم می گرده و بعد یک تکه کاغذ تا شده درمیاره و بازش می کنه و دستش رو به سمت من دراز می کنه و میگه بیا دو هزار تومانیش یک سر کاغذ که میرسه به دستم دو تا عکس می گیرم که اصلا براش مهم نیست. حالا دیگه مطمئن می شم که به همین راحتی می شه مواد خرید؛ میگم نه این رو نمی خوام اعصابش به هم می ریزه و همان طور که هروئین رو می ذاره تو جیبش میگه مسخره کردی و میره ما هم سوار موتور می شیم و کوچه موادفروش ها رو مجدد برمی گردیم درحالی که داریم از محل فروش موادمخدر دور می شیم تصاویری جدای از فروش مواد ذهن من رو درگیر می کنه. زنی که کنار یه دیوار بچه تازه متولد شده اش را روی پاهاش گذاشته و در حال استعمال موادمخدر بود و دختران معتاد جوانی که برای تامین هزینه موادحاضر بودن دست به هر کاری بزنن...

این داستان هر روز در آن جا تکرار می شود و با خودش واقعیتی تلخ را هم تکرار می کند، واقعیت تلخ حاشیه نشینی و گسترش عوارض آن در کلان شهر مذهبی مشهد. همین چند هفته قبل هیئت دولت به مشهد سفر کرده بود و رئیس جمهور به درستی بر ساماندهی حاشیه شهر مشهد تاکید کرد. تاکیدی که به نظر می رسد با وجود این شرایط درمرحله عمل باید سرعت بیشتری به خود بگیرد و دستگاه های مسئول نیز به طور جدی تری با این پدیده شوم برخورد کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha