سلامت نیوز: اختلالات روانی به دلیل گستردگی و علائم متعددی که دارند از پیچیدگی بالای برای شناسایی برخوردار هستند، بهویژه اینکه برخی از این اختلالات دارای علائم مشترکی نیز هستند و این مساله تشخیص دقیق و در نتیجه برنامهریزی درمانی و آموزشی مناسب را برای آنان دشوار میکند، بهرغم این مسائل پیشرفتهایی که در علوم روانپزشکی به وجود آمده است و ابزارهای تشخیصی دقیقی که در حال حاضر از آنها استفاده میشوند، تا حد زیادی کمک کرده که متخصصان سلامت روان، بتوانند فرایند ارزیابی و تشخیصی دقیقتر و بهتری ارائه دهند و در نتیجه بتوانند برنامهریزیهای درمانی و آموزشی مناسبی برای بهبود وضعیت فرد ارائه دهند.
اما اینکه چرا هنوز باوجود این پیشرفتهای علمی شیوع بیماریهایی با اختلالات روانی بالاست و مردم کمتر میل و رغبت به مراجعه به متخصصان حوزه روانپزشکی و روانشناسان دارند، بحثی است که در این گفتوگو به آن پرداخته میشود.
دکتر غلامحسین قائدی، روانشناس و دانشیار دانشگاه شاهد در گفتوگو با شفقنا زندگی در ابتدا با توضیحی در خصوص اینکه کدام اختلالات جزو اختلالات شدید یا سایکوز به شمار میروند، میگوید: «سایکوز، اختلالات روانی شدیدی هستند که معمولا با آسیب شدید در ادراکات، افکار و هیجانات فرد شناخته میشوند. افراد مبتلا به این اختلالات، علائم و نشانههایی از قبیل از دست دادن ارتباط با واقعیت، توهمات دیداری و شنیداری، محتوی آشفته و نامشخص تفکر، ادراکات نادرست و... را تجربه میکنند و علائم این اختلالات در مراحل اولیه میتواند به صورت مشکل در تمرکز، خلق افسرده، تغییر در الگوی خواب، اضطراب، سوءظن و بدگمانی، گوشهگیری و انزوا، تفکرات عجیب و غریب و در مراحل بعدی، توهمات دیداری و شنیداری (شنیدن یا دیدن چیزهایی که وجود واقعی ندارند)، گفتار آشفته و بیمعنا، افسردگی، اضطراب شدید، افکار و اعمال خودکشی و عملکرد مختل تظاهر پیدا کند.»
او با بیان اینکه این اختلالات به دلایل متعددی ممکن است ایجاد شوند، میگوید: «عوامل پزشکیای مثل (آسیب مغزی نظیر پارکینسون، سندرم هانتیگتون، بیماریهای کروموزومی، ژنتیک، تومورهای مغزی، زوال عقل شامل آلزایمر، بیماریهای نظیر ایدز، سفلیس، یا عفونتهای مغزی، صرع و نظایر اینها) و عوامل محیطی (نظیر مصرف مواد مخدر و بویژه روانگردان ها و مشروبات الکلی) میتوانند باعث بروز اختلالات سایکوزی شوند. البته این اختلالات انواع مختلفی دارند که مهمترین آنها شامل اسکیزوفرنی، اختلالات دوقطبی، افسردگی سایکوتیک، اسکیزوافکتیو و... است.»
با این توضیحات این سوال در ذهن نقش میبنند که آیا اختلالات روانی در مراحل شدید، به فرد دیگری هم منتقل میشوند؟ یا از لحاظ تاثیرگذاری روی افراد مستعد به ابتلا، تشابه ژنتیکی باعث بروز اختلال روانی در افراد میشود یا نه. قائدی در این باره معتقد است که مساله ژنتیک و وراثت عامل کاملا شناختهشده و مورد توافق متخصصین این حوزه است که در مورد بسیاری از بیماریهای روانشناختی به عنوان یک عامل ابتلا، شناخته شده است.
برخی بیماریهای روانشناختی از طریق وراثت قابلیت انتقال دارند
او میگوید: «مطالعاتی که در این حوزه و در ارتباط با دوقلوها انجام شده، نشان داده که برخی از بیماریهای روانشناختی از طریق کدهای ژنتیکی و وراثت قابلیت انتقال را دارند. مثلا در مورد اسکیزوفرنی مطالعات نشان میدهد احتمال ابتلا شخص به اسکیزوفرنی، در صورت ابتلا سایر اعضای خانواده به این بیماری، وجود دارد. این مساله در مورد دوقلوهای یک تخمکی با احتمال بسیار بالاتری همراه است. به علاوه نتایج مطالعات نشان میدهد هر چه اسکیزوفرنی در یکی از اعضا شدت بیشتری داشته باشد، احتمال ابتلا توام دوقلوها نیز بیشتر میشود. درواقع، عوامل ژنتیکی به عنوان یکی از مهمترین علل در ایجاد بسیاری از اختلالات مورد توجه قرار گرفتهاند؛ اختلال افسردگی و اختلالات دوقطبی، انواع اختلالات شخصیت، اختلالات دوران کودکی نظیر اختلال ADHD و اختلال سلوک از جمله مهمترین این اختلالات هستند که مطالعات متعددی در باره تاثیر عوامل ژنتیک در پدیدآیی آنها صورت گرفته است.»
دانشیار دانشگاه شاهد در ادامه گفتوگو با اشاره به اینکه اختلالاتی همچون افسردگی، اضطراب و پرخاشگری از علائم هشداردهنده اختلالات روانی فراگیر هستند، توضیح میدهد: «از منظر علمی هر کدام از اختلالات روانی دارای علائم و ویژگیهای خاصی هستند که در صورتی که برای مدت زمان خاصی در فرد وجود داشته باشند، اصطلاحا فرد را مبتلا به آن اختلال روانی تشخیص میدهند. با وجود علائم منحصر به فردی که این اختلالات دارند، علائم مشابه و مشترکی نیز برای این اختلالات وجود دارد، مثلا بیقراری میتواند هم جزو علائم اختلال اضطرابی باشد و هم در مورد افراد مبتلا به بیشفعالی نیز تاحدودی مشاهده شود. علاوه بر این برخی از اختلالات با یکدیگر همپوشی نیز دارند، به این معنا که فردی ممکن است علائم چند اختلال را توام با یکدیگر داشته باشد، که به چنین وضعیتی اصطلاحا اختلالات همزمان گفته میشود. برخی از اختلالات روانی به دلایل مختلف از شیوع بیشتری در جوامع مختلف برخوردار هستند، به عبارت دیگر احتمالا به دلیل فراوانی عوامل زمینهساز، این اختلالات شیوع بیشتری در افراد دارند، مثلا اختلالات اضطرابی، استرس، مشکلات خلقی و عاطفی و...، فراوانی و شیوع بیشتری نسبت به سایر انواع اختلالات روانی دارند. هرکدام از این اختلالات دارای علائم خاصی هستند که هم جنبه ذهنی و روانی دارند و هم جنبه فیزیکی.»
اختلال افسردگی از شایعترین تشخیصهای روانپزشکی است
او با اشاره به اینکه اختلال افسردگی یکی از شایعترین تشخیصهای روانپزشکی است که مشخصه آن خلق افسرده است و با احساس غمگینی، اعتماد به نفس پایین و بیعلاقگی به هر نوع فعالیت و لذت روزمره مشخص میشود، بیان میکند: «افسردگی مجموعهای از حالات مختلف روحی و روانی است که از احساس خفیف ملال تا سکوت و دوری از فعالیت روزمره بروز میکند. افسردگی اساسی منجر به از کارافتادگی قابل توجه فرد در قلمروهای زندگی فردی و اجتماعی و اشتغال میشود و عملکردهای روزمره فرد همچون خوردن و خوابیدن و سلامت فرد را تحتتاثیر قرار میدهد.»
علائم و نشانههای اصلی افسردگی
قائدی در ادامه به علائم و نشانههای اصلی افسردگی اشاره میکند و میگوید: «۶۰ درصد بیماران افسرده فکر خودکشی دارند و ۱۵ درصدشان دست به خودکشی میزنند. حس نافذ نومیدی، احساس گناه به خاطر چیزهای کماهمیت یا خیالی، احساس بیارزشی و توهمات و هذیانهای نیستانگارانه و نشخوار ذهنی وسواسی در بسیاری از آنها آشکار و علایمی چون حواسپرتی، دشواری در تمرکز، اختلال حافظه، گیجی و گاه اختلال در تفکر انتزاعی نیز بهویژه در سالمندان شایع است.
او همچنین میگوید در مبتلایان به افسردگی احساس غمگینی، گریه بیدلیل، از دست دادن علاقه و ناتوانی از لذت بردن، بیحالی و خستگی، بیقراری، زودرنجی، مشکلات خواب (شامل دشواری در خوابیدن، خواب زیاد و ناراحت) مشاهده میشود و کندی یا برعکس تحریکپذیری روانی حرکتی و بیتوجهی به ظاهر شخصی در آنها بسیار شایع است. تکلم خودانگیخته، کم یا به کلی غایب است. آنها حین صحبت مکثهای طولانی میکند و استفاده از واژگان تکسیلابی و صدای آهسته و یکنواخت از ویژگیهای گفتاری معمول آنهاست.»
افسردگی، اضطراب و پرخاشگری از علائم هشداردهنده اختلالات روانی فراگیر
این دانشیار دانشگاه شاهد در پاسخ به این سوال که حال که بروز اختلالاتی همچون افسردگی، اضطراب و پرخاشگری از علائم هشداردهنده اختلالات روانی فراگیر در جامعه هستند پس چرا مردم نسبت به این مساله بیاعتنایند و از مراجعه به روانپزشکان، روانشناسان، مشاوران و سایر متخصصین سلامت روان امتناع میکنند، میگوید: «عوامل متعددی هستند که در این مساله دخیل هستند. شاید مهمترین مسالهای که در این ارتباط وجود داشته باشد، عدم آگاهی جامعه و از آن مهمتر عدم پذیرش این مسائل از سوی جامعه و عدم اعتماد به روانپزشکان، روانشناسان، مشاوران و سایر متخصصین سلامت روان این زمینه بسیار اندک و نامناسب هستند، اطلاعرسانی ضعیف است و دستگاههای ذیربط نیز در این ارتباط به خوبی عمل نمیکنند. به علاوه به دلیل همین فقدان آموزشهای صحیح و باورهای غلطی که در جامعه حاکم است، بسیاری از مردم مراجعه به متخصصین سلامت روان را نپذیرفتهاند و حتی بیماری یا مشکل خود را نیز نمیپذیرند که وارد برنامههای درمانی لازم شوند.»
متخصصین حوزه روانشناسی در حیطه تخصصی خود عمل نمیکنند
او در ادامه توضیح میدهد: «از طرفی دیگر هم متاسفانه متخصصین این حوزه در حیطه تخصصی خود عمل نمیکنند و وارد حوزه کاری سایر متخصصان هم میشوند و بعضا با ارائه برنامه درمانی نامناسب موجبات وخیمترم شدن وضعیت بیمار میشوند و این مساله نیز باعث بیاعتمادی بیشتر مردم به متخصصان این حوزه میشود. مساله مهم دیگر در این ارتباط این است که متاسفانه غیر از روانپزشکان، سایر متخصصین سلامت روان از آموزشهای آکادمیک و دانشگاهی مناسب و به روز برخوردار نیستند، برنامههای آموزشی مناسبی در سطح دانشگاهها ارائه نمیشود، با وجود اینکه برخی از متخصصین این حوزه افرادی بنام و شناخته شده هستند، اما برنامههای دانشگاهی همچنان ضعیف هستند، کتب مرجع در ایران اندک هستند و بسیار قدیمی و با علم روز فاصله زیادی دارند. کتب دانشگاهی تمام مقاطع تقریبا در یک سطح است و با افزایش مقطع تحصیلی، منابع آموزشی پیشرفت نمیکنند و دوباره همان مواد آموزشی تدریس میشود، پذیرش و در نتیجه خروجی دانشگاهها بسیار زیاد است و واقعا برنامههای عملی و آموزشی مناسبی برای این افراد انجام نمیشود. در نتیجه افراد متخصص این حوزه بدون داشتن تجارب کاری مناسب وارد حوزه شغلی شده و به دلیل عدم تجربه برنامههای درمانی ناموفقی خواهند داشت که باعث بیاعتمادی بیشتر میشود.»
قائدی از طرفی دیگر به سطح انتظارات مردم به دلیل ناآگاهی از برنامههای سلامت روان اشاره میکند و میگوید: «در بسیاری از موارد سطح انتظارات مردم به دلیل ناآگاهی از برنامههای سلامت غیرمنطقی است. متاسفانه مراجعان زیادی هستند که تصور میکنند با یک جلسه حضور در مطب روانپزشک یا روانشناس، باید مشکلاتشان حل شود و اولین چیزی که از روانپزشک خود میخواهند دارویی است که آنها را حداکثر ظرف یک هفته درمان کند، در صورتی که چنین چیزی غیرممکن است. یک فرد بیمار نیاز به برنامههای ارزیابی دقیق دارد، لازم است داروهای خود را در مدت زمان خاصی که به تشخیص روانپزشک خواهدبود، مصرف کند. در بسیاری موارد در کنار دارودرمانی باید جلسات رواندرمانی وجود داشته باشد، که آنها نیز به نوبه خود طولانی هستند و باید طبق استانداردهای خاصی صورت پذیرند. حتی لازم است فرد مراجعهکننده، تکالیف درمانی خود را خارج از جلسات درمانی نیز انجام دهد که متاسفانه این قبیل مسائل مورد پذیرش مردم نیست.»
عدم حمایت خدمات بیمهای از خدمات روانشناختی
این روانپزشک در ادامه با اشاره به اینکه مساله مهم بعدی عدم حمایت خدمات بیمهای از خدمات روانشناختی است که باعث شده بسیاری از مردم به سمت این قبیل درمانها نیایند، توضیح میدهد: «باوجود اینکه درمانهای روانپزشکی و روانشناختی در ایران نسبت به کشورهای دیگر بسیار پایین هستند، اما برای مردم به دلیل اینکه هنوز ارزشمند نشدهاند، هزینه بالایی محسوب میشود و شاید بخشی از این مساله به خاطر این است که چیزی ملموس دریافت نمیکنند. در موارد متعدد مشاهده شده فرد هزینه یک آزمایش پزشکی را خیلی راحتر از هزینه انجام یک ازمون روانشناختی پرداخت و تصور میکند این آزمون اصلا لزومی ندارد، در نتیجه لازم هم نیست هزینهای انجام شود!»
او در پایان با هشدار اینکه این قبیل مسائل عوامل اصلی عدم مراجعه به متخصصین سلامت روان هستند و نتیجه کار هم مشخص است فقدان پذیرش بیماری و عدم مراجعه به متخصصین سلامت روان که باعث تشدید اختلالات روانی میشود، میگوید: «بروز و تشدید اختلالات روانی علاوه بر اینکه باعث اختلال متوسط تا شدید در فعالیتهای روزمره فرد میشود، سطح کیفیت زندگی فرد را پایین میآورد و میزان رضایتمندی او از زندگی کاهش مییابد و در برخی موارد حتی منجر به بروز جرایم اجتماعی و کیفری شده و این مساله باعث میشود نهتنها فرد مبتلا به شدت آسیب ببیند، بلکه زندگی اطرافیان نیز مختل شود؛ متاسفانه در پارهای موارد به دلیل همین مسائل و توصیه اشتباه اطرافیان، ازدواجهایی صورت میگیرد که در نهایت منجر طلاق و آسیبهای شدید خانواده میشود که طبیعتا جامعه را آسیب دیده خواهد کرد.»
نظر شما