سلامت نیوز: نگار تنها قربانی بیاحتیاطی یا كج رفتاری مدیران و كارشناسان نیست. سال گذشته شاهد چندین مورد برخورد نیروهای شهرداری با شهروندان بودیم كه چند تایی از آنها به صحن شورا هم كشیده شد. برخوردهایی كه شاید مهمترین آنها فوت مرحوم چراغی باشد، دستفروشی كه هنگام كار در خیابانهای شرق تهران با ماموران درگیر میشود و به دلیل شدت جراحات فوت میكند. امروز پس از یك سال از وقوع این حوادث پای صحبت چند تن از آسیبدیدگان و خانوادههای آنها نشستهایم تا از روند درمان، روند كمك مسوولان مرتبط به آنها و وضعیت كنونیشان ، اطلاع پیدا كنیم؛ مصاحبههایی از پنج حادثه دیده حوادث مختلف سال ١٣٩٣.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: یك سال و دو ماه است كه سرنوشتش با تخت اتاقش گره خورده. از همان روزی كه آن حادثه شوم در پارك ارم برای او و دو دوست دیگرش اتفاق افتاد. جمعه ١٩ اردیبهشت ٩٣. همان شبی كه قرار بود شبی خاطرهانگیز برای سه دوست هم دانشگاهی و همراهانشان باشد. همهچیز هم خوب پیش میرفت. ساعتهای خوش تفریح و بازی و شادی در لونا پارك ارم. تا اینكه به تصویب جمع قرار شد همگی بازی «موش دیوانه» را تجربه كنند. كابینهایی كه روی ریلی مارپیچ با سرعت حركت میكنند تا آدرنالین خونتان به غایت بالا رود و به قول معروف خون تان به جوش آید. اما اینبار، كابینهای موش شكل آبی رنگ لونا پارك، آبستن حادثهای دردناك برای نگار و دوستانش بود. نگار، مانیا وركسانا در یك كابین مینشینند و مردان جوان همراهشان در كابین بعدی.
عقربههای ساعت چند دقیقهای از ساعت ١١ شب فاصله گرفته است. سرعت كابینها دقیقه به دقیقه بیشتر و بیشتر میشود؛ و به همان نسبت، صدای جیغ سرنشینان آن هم بلندتر و بیشتر میشود؛ اوج هیجان. هیجانی كه تنها چند دقیقه بعد با جیغهای ترسآور سه دختر جوان در هم میآمیزد و فاجعهای بیسابقه را رقم میزند. میله شفتی كه كابین را به ریلهای مارپیچ دستگاه متصل میكرد میشكند و كابین فلزی با سه سرنشین آن از ارتفاع شش متری به سمت زمین سقوط میكند و... از همان روز نگار ٢٤ ساله دیروز و ٢٥ ساله امروز كه تا قبل از این حادثه یكی از بچههای شوخ و شر فامیل به شمار میآمد، ساكن دایمی اتاقش شده است.
حالا تمام دنیا در اتاقش خلاصه میشود. حالا وی به دلیل آسیب جدی نخاعی كه دیده حتی نمیتواند قاشق غذایش را بدون كمك مادرش بلند كند. اما شاید روحیهاش، تنها چیزی باشد كه از روزگار قبل از حادثه برایش باقی مانده باشد. هنوز هم تلاش میكند تا شاد باشد و سرحال. حداقل جلوی مادر و پدرش كه در این یك سال به اندازه ١٠ سال پیرتر شدهاند. كم نیست، دختری كه تا دیروز گل سرسبد خانه بود و خانه را با سر و صدایش زنده نگه میداشت، در كمتر از چند لحظه، جلوی چشمانت خانهنشین شود و بیحركت روی تخت بیفتد. نگارحالا آسمان نگاهش، سقف اتاقش است و دستان و پاهای مادر و پدرش، تنها تكیه گاه مطمئنش. با این وجود هنوز امیدوار است. امید به بازگشت به زندگی و بهبود سلامت خود. خودش میگوید: راضیام به رضای خدا ولی همیشه از خودم میپرسم چرا در ساخت و چك كردن دستگاههایی كه تا این حد میتواند خطرناك باشد، اهمال و كوتاهی میشود؟ من به خاطر این قصور و كوتاهی یك سال است كه از زندگی طبیعیام بریدهام. شاید هم تا آخر عمر به وضعیت سابقم برنگردم. واقعا چه چیزی میتواند جبران این وضعیت من و زندگی و جوانی از دست رفتهام باشد؟ تلاش میكند تا دستش را كمی بالا بیاورد اما توانش را ندارد و دستش دوباره روی تخت میافتد. خنده تلخی میكند و ادامه میدهد: تكلیف من چیست كه دراین حادثه تمام بدنم لمس شده و حتی نمیتوانم دستم را تكان دهم. واقعا اگر پدر و مادرم نباشند، من چه باید بكنم؟
مادرش گوشه دیگری از اتاق تمام تلاش خود را میكند تا بغضش را قورت بدهد. وقتی صحبتهای نگار به اینجا میرسد برای اینكه حواسش را پرت كند بلند میشود و بوم نقاشی نیمه تمامی را جلوی وی میگذارد. بعد تختش را بالا میآورد تا نگار حالت نشسته به خود بگیرد و در مرحله آخر قلممو نقاشی را بین شانه و چانه وی میگذارد تا شاهد خلق اثری جدید از دخترش باشد. نقاشی اما هنوز مدتی كار دارد تا تكمیل شود. تصویری كه برخلاف تصورم پراست از زندگی و رنگهای شاد و زیبایی. این همان نگاه نگار است به جهان. با خودم میگویم: كاش این روحیه و نگاه تا آخر عمر با نگار باقی بماند. كاش...
اما نگار تنها قربانی بیاحتیاطی یا كج رفتاری مدیران و كارشناسان نیست. سال گذشته شاهد چندین مورد برخورد نیروهای شهرداری با شهروندان بودیم كه چند تایی از آنها به صحن شورا هم كشیده شد. برخوردهایی كه شاید مهمترین آنها فوت مرحوم چراغی باشد، دستفروشی كه هنگام كار در خیابانهای شرق تهران با ماموران درگیر میشود و به دلیل شدت جراحات فوت میكند. امروز پس از یك سال از وقوع این حوادث پای صحبت چند تن از آسیبدیدگان و خانوادههای آنها نشستهایم تا از روند درمان، روند كمك مسوولان مرتبط به آنها و وضعیت كنونیشان ، اطلاع پیدا كنیم؛ مصاحبههایی از پنج حادثه دیده حوادث مختلف سال ١٣٩٣.
حال و روز اینروزهای نگار ٢٥ ساله
نگارم همچنان زمینگیر است
اسماعیل قربانی - پدر نگار قربانی ٢٥ ساله - از نگار و وضعیت وی میگوید. نگار در حـادثـــه سقوط كابین وسیله بازی در لوناپارك ارم در شب جمعه ١٩ اردیبهشت ١٣٩٣ دچار آسیب دیدگی نخاعی شده است.
آقای قربانی، گویا دختر شما در حادثه پارك ارم بیشترین آسیب را دیده و از ناحیه نخاع با مشكل مواجه شده است. حتی مدتی گفته میشد كه قطع نخاع شده است كه بعدا این ادعا رد شد و گفته شد كه فقط كوفتگی نخاعی است. امروز بعد از گذشت ١٤ ماه از آن حادثه وضعیت سلامت جسمانی نگار چطور است؟
هنوز هم از همان ضایعه نخاعی رنج میبرد و روی تخت افتاده و نمیتواند دست و پایش را تكان بدهد. البته كمی از روزهای اول بهتر است ولی...
یعنی بعد از این همه مدت، هنوز درمان نشده اند؟
درمان؟ هنوز حتی قادر نیست بنشیند. باید با ویلچر جابهجایش كنیم. باید هفتهای سه روز برای فیزیوتراپی ببریمش. روزهایی كه برای فیزیوتراپی میرویم عملا تا عصر درگیریم. همچنین این زمینگیر شدن باعث شده تا عوارض دیگری پشتش بیاید. مثلا به گردنش فشار بیاید و اذیتش كند. از طرفی حمل و نقل وی از منزل تا بیمارستان هم خودش داستان مفصلی است. از بهزیستی درخواست ماشین كردهایم. اول كه قبول نمیكردند و میگفتند باید مدرك معلولیت بیاورید. بعد كه با هزار خواهش و التماس و نامه ریاست جمهوری قبول كردند.
مگر خود بنیاد ماشین نداشت؟
نه. میگفتند از وقتی بنیاد مستضعفان از بنیاد شهید جدا شده دیگر ماشین ندارند.
هزینههای درمان دخترتان به موقع پرداخت شده است؟
بله. خوشبختانه بنیاد به قول خودش عمل كرده و تمامی هزینههای درمانی را پرداخته است. البته آن اوایل، بعد از یك ماه یك دفعه هزینههای درمانی را قطع كردند اما با دستور سعیدی كیا، دوباره هزینهها را پرداخت كردند. حتی چند باری خودشان با منزل تماس گرفتند و با دخترم صحبت كردند و دلداریاش دادند. نه. خودش نیست ولی خداش كه هست. تا الان تمام هزینههای درمانی را پرداخت كردهاند. البته چنین مریضهایی مثل نگار، هزینههای بسیار زیاد دیگری هم دارند كه واقعا كمرشكن است. هزینه حمل و نقل، هزینه تهیه غذاهایی كه پزشكان توصیه میكنند، هزینه آماده كردن اتاق برای فردی با مشخصات نگار و... مثلا بعد از یكسال به اصرار من، مادرش قبول كرد تا برایش پرستار بگیریم. الان فقط ماهی یك میلیون و ٦٠٠ هزارتومان هزینه پرستار میدهیم. اینها را كه جمع بزنید خودش ماهی كلی میشود.
پس این همه هزینه را چطور پرداخت میكنید؟
اوایل از شركتهای بیمه درخواست كردیم كه مبلغی از دیه را به عنوان علی الحساب به ما بدهند تا بتوانیم هزینههای جانبیمان را بپردازیم ولی متاسفانه قبول نكردند تا اینكه با دوندگیهایی كه كردیم بالاخره بیمه كوثر قبول كرد كه مقداری از حق بیمه را به عنوان علیالحساب بپردازد. ولی بیمههای دیگر مقاومت میكردند و میگفتند تا حكم نیاید نمیتوانیم پرداختی داشته باشیم.
مگر چند تا بیمه درگیر بودند؟
هر كدام از متهمان با یك بیمه كار میكردند. برای همین با چند بیمه سروكار داشتیم.
مثل اینكه دل پری از بیمهها دارید!
بله. بیمهها قوانین عجیب و غریبی دارند كه واقعا در بسیاری از موارد نمیتوانند كمك حال آسیبدیدگان باشند. مثلا هزینههای درمانی آسیبدیدگان حوادث (به جزحوادث راهنمایی و رانندگی) را جزو دیه حساب میكنند. این خیلی بد است. چون ممكن است هزینههای درمان یك آسیب دیده حتی از دیه وی نیز بیشتر شود. حالا فرد آسیب دیده از كجا باید اینهمه هزینه را بپردازد؟ واقعا باید فكری برای رویه كاری دیهها بشود.
آن شب حادثه، چطور از ماجرا با خبر شدید؟
یكی از همراهان بچهها به من زنگ زد و ماجرا را تعریف كرد. ساعت ٥/١ شب بود. اول فكر كردم شوخی میكند. ولی بعد... نمیدونم اصلا چطور خودم را به بیمارستان رسول اكرم رساندم. شب وحشتناكی بود.
الان این سه دوست با هم ارتباط دارند؟
بله. این حادثه باعث شد تا خانوادهها و بچهها به هم نزدیك شوند.
یعنی الان بدنشان اصلا حس ندارد؟
نه متاسفانه. سمت راست بدنش حس ندارد ولی یك مقدار جزیی حركت دارد؛ ولی برعكس، سمت چپش حس دارد ولی در عوض حركت ندارد. چند روز قبل سشوار افتاده بود روی دستش و بدنش را سوزانده بود ولی خودش متوجه نشده بود!
دكترها چه میگویند؟
می گویند احتمال برگشتنش به وضعیت قبلی خیلی زیاد است ولی زمانبر است.
شكایتتان از كجا بوده است؟
اول پارك ارم بود. بعدا كمكم پای پیمانكار، بازرسی و طراحی هم به پرونده باز شد. به بیانی الان پرونده چهارمتهم دارد.
زندگی ای كه با حادثه ارم بههم ریخت
مانیا در روز حادثه
محمد مــراد یوسفی نژاد. پدر مانیا یوسـفی نژاد از دختــرش میگوید و آنچه در طول این یكسال بر خانوادهاش گذشته است. دختر ٣٠ سالهای كه در حادثه سقوط كابین وسیله بازی در لونا پارك ارم در شب جمعه ١٩ اردیبهشت ١٣٩٣ – مانیا در این حادثه از بیش از ٢٠ نقطه دچار شكستگی شد.
آقای یوسفینژاد، دختر شما یكی از حادثهدیدگان حادثه تلخ سقوط ازدستگاه بازی در پارك ارم بودهاند. امروز بعد از حدود ١٤ ماه حال مانیا چطور است؟ بهبود پیدا كرده یا هنوز با عوارض آن حادثه دست به گریبان است؟
خدا را شكر. از روز اول خیلی بهتر است. ولی آن حادثه اینقدر شدید بوده كه فكر نمیكنم دخترم و دوستانش حالا حالاها به وضعیت قبل از حادثه برگردند.
چطور؟
به هر حال در آن حادثه بخشهای مختلف بدن دخترم از ٢١ جا دچار شكستگی شد و از سه ناحیه دچار خونریزی و ریه وی نیز پاره شده بود. این آسیبها باعث شد تا وی ٩ ماه تمام روی تخت در منزل بستری باشد. الان تازه چند ماهی است كه راه افتاده ولی هنوز كاردرمانی میرود.
یادم هست در روزهای اول، مدیر پارك ارم گفته بود هزینههای درمانی سه حادثه دیده آن را تمام و كمال پرداخت خواهد كرد. واقعا این اتفاق افتاد و هزینههای درمانی را به شما پرداخت كردند؟
بله، خوشبختانه. البته در ماههای اول كمی برای پرداخت هزینهها تعلل میشد، ولی از زمانی كه مهندس سعیدی كیا به ریاست بنیاد مستضعفان رسید، تمام هزینههای درمانی فرزندان ما به موقع و كامل پرداخت شد. حتی یكی، دو بار خود مهندس سعیدی كیا به منزل ما زنگ زد و با دخترم صحبت كرد. بعد هم یك گروه را مسوول پیگیری ماجرا و پرداخت هزینهها كرد. در مجموع مشكل خاصی از این بابت نداشتیم.
و شكایت شما به كجا رسید؟
مشكل همین جاست. حدود شش ماه قبل پزشك قانونی نظر خود را در مورد دختر من و یكی دیگر از بچهها اعلام كرد ولی هنوز نظرش را در مورد نگار كه از ناحیه نخاع دچار آسیبدیدگی شده اعلام نكرده است. قاضی هم میگوید باید گزارش پزشك قانونی در مورد هر سه نفر تكمیل باشد و بیاید تا بعد من حكم بدهم. درحالی كه بنابرقانون قاضی میتواند و باید، هر یك از این پروندهها را به شكل تفكیكشده رسیدگی كند. همین مساله باعث شده تا پرونده ما در دادگاه همچنان بلاتكلیف باقی بماند.
در كدام دادگاه پرونده دارید؟
شعبه ١٦ ناحیه ٥ قضایی در دادسرای صادقیه.
نظر پزشكی قانونی در مورد دخترتان چه بوده است؟
عشر را ٦٠ درصد دیه كامل عنوان كرده است ولی دیه را باید دادگاه ببرد.
بالاخره چه سازمان یا ارگانی در این حادثه مقصر تشخیص داده شدهاند؟
خود مسوولان پارك و كارشناسان میگویند قطعه تقلبی بوده است. میگویند تقصیر پیمانكار بوده كه آن راچك نكرده است. درحالی كه به نظر من مقصر اصلی موسسه استاندارد است. دلیلش هم واضح است. آنها هستند كه باید روی كیفیت كار پیمانكاران و استاندارد بودن و ایمنی دستگاههای بازی نظارت داشته باشند. با این وجود دراین پرونده هیچ كجا صحبت از موسسه استاندارد نیست!
فكر میكنم هنوز هم فرآیند درمانی دخترتان ادامه داشته باشد.
بله. هنوز هم نمیتواند خوب بنشیند. باید درمانش را ادامه دهد تا شاید تا حدودی به وضعیت سابق خود برگردد.
درمجموع هزینههای درمان دخترتان چقدر بوده است؟
تا الان حدود ٧٥ میلیون تومان كه همه را بنیاد پرداخت كرده است.
قبل از حادثه، فرزندتان شاغل بودند؟
بله. وی مهندس كشاورزی است و چند سالی در منطقه ٣ شهرداری كار میكرد. اما بعد از این اتفاق عذرش را خواستند. من خودم چندین بار رفتم برای كارش صحبت كردم و گفتم بگذارید سركارش برگردد. حداقل برای ترمیم روحیه از دست رفتهاش. ولی متاسفانه شهرداری به هیچ عنوان زیر بار نمیرود.
كلا چند فرزند دارید؟
دو فرزند. مانیا و محمد. مانیا فرزند بزرگ ما است.
این حادثه روی ارتباطهای خانوادگی شما تاثیری نداشته است؟
به نظر شما نباید تاثیرداشته باشد؟ وقتی ٩ ماه دخترت روی تخت افتاده باشد و هر آن او را ببینی بدون اینكه بتوانی كاری برایش بكنی مسلما تمام زندگیات به هم میریزد. ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم. همه ما افسرده شدهایم. به خصوص خود دخترم. بهشدت افسرده و عصبی شده است و حتی به همین دلیل ریزش مو پیدا كرده است. نمیدانم چه آیندهای در انتظار ما است ولی در هر صورت این حادثه تمام زندگی ما را تحت تاثیر قرار داد. امیدوارم هر چه زودتر زندگی خانوادگیمان به حالت اول برگردد.
دختر چراغی : بعد از مرگ پدرم من و برادرم مجبور به ترك تحصیل شدیم
سال گذشته ٢٣ مردادماه، ماموران سد معبرشهرداری با یكی از دستفروشانی كه در خیابانهای شرقی تهران مشغول كار بود، درگیر شدند و در مقابل چشمان پسر ١٤ ساله وی، با ضربهای كه به سرش میزنند، باعث فوت او میشوند. این موضوع با پیگیری رسانهها به صحن شورای شهر هم كشیده شد و معاون خدمات شهری شهرداری رسما اعلام كرد كه ما از خانواده وی كاملا حمایت میكنیم و نیازهایشان را برطرف خواهیم كرد. حالا شهردار وقت منطقه ٤ معاون عمرانی شهردار تهران شده است و كسی دیگر پیگیروضعیت زندگی خانواده چراغی نیست. امروز بعد از حدود ١١ ماه سراغی از خانواده آن مرحوم گرفتهایم. آنچه میخوانید نتیجه گفتوگوی ما با زهرا دختر آن مرحوم است.
بعد از حادثهای كه در مردادماه سال گذشته برای مرحوم چراغی افتاد، مدیران شهرداری مدعی شدند كه چندین بار به شما سرزدهاند و كمكهای زیادی هم به شما كردهاند. این ادعا واقعا تا چه حد درست است؟
بله ،چند باری آمدند و رفتند و وعدههایی هم دادند. مثلا گفتند اعضای خانوادهتان را بیمه میكنیم یا گفتند برایتان یك خانه میخریم و... اما هیچكدام محقق نشد. فقط قبل از عید چند نفری آمدند و مبلغی را به عنوان كمك آوردند و رفتند.
چقدر كمك كردند؟
مبلغ قابل توجهی نبود.
گویا برادرتان هم با ماموران سد معبر شهرداری درگیر شده بود.
بله. وقتی پدرم فوت كرد، برادر بزرگم برای تامین مخارج خانواده با پسرعمهام از بازار میوه میآوردند و میفروختند كه یكروز دوباره ماموران شهرداری به آنها گیر میدهند و با هم درگیر میشوند كه خوشبختانه با دخالت مردم ماموران فرار میكنند. بعد از آن مادرم از ترس اینكه نكند برای برادرم هم اتفاقی بیفتاد، نگذاشت آن كار را ادامه بدهد.
شورای شهر هم كاری برای شما نكرد؟
نه. چند باری به دفتر خانم آباد نامه نوشتیم و رفتیم و آمدیم، حتی آقای مسجد جامعی، خانم آباد و آقای عبداللهی آمدند قولهایی دادند و رفتند، ولی نتیجهای نداشت. خواسته زیادی هم نداشتیم. گفتیم ما كمك نمیخواهیم، فقط كاری برای مادرم پیدا كنید تا بتواند نیازهای خانواده وبچهها را خودش تامین كند اما...
الان منزل پدر مرحوم چراغی هستید؟
نه. خودمان یك خانه كوچك تو همین نعمت آباد رهن كردهایم و روزگار میگذرانیم.
پس خرج خانه را از كجا میآورید؟
برادرم پراكنده كار میكند. بقیه هم پراكنده كارهایی میكنیم. یك مقدار هم از پس انداز مادرم گذران كردیم. به هر حال میگذرد یعنی چارهای جز این نداریم.
مدیران شهرداری مدعیاند كه شما رضایت دادهاید و پرونده بسته شده است. این درست است؟
به هیچوجه درست نیست. پرونده هنوز باز است و ما هم پیگیر مجازات قاتلان پدرمان هستیم. قرار است ٣١/٥ دادگاه پدرم تشكیل شود. الان محمد صفری متهم اصلی پرونده در بازداشت است و بقیه با قید وثیقه آزاد شدهاند.
چند برادر و خواهر هستید؟
چهار تا. دو برادر١٣ و ١٥ ساله دارم و یك خواهر چهار ساله. خودم هم ١٩ سالمه.
دانشجو هستید؟
بله، یعنی بودم. دانشجوی حسابداری دانشگاه آزاد بودم. (اینجا مكثی میكند كه حتی از پشت خط تلفن هم معلوم است كه میخواهد بغضش را فرو دهد.)
خب یعنی فارغالتحصیل شدید؟
نه. ترم سوم بودم كه دیدم با توجه به فوت پدرم و شرایط مالی خانوادهام صلاح نیست بیشتر از این به آنها فشار بیاورم. این بود كه درسم را رها كردم. نه تنها من، كه برادر بزرگم ابوالفضل هم از ابتدای امسال مجبور به ترك تحصیل شده است.
آدینه: بعد از قطع پایم شهرداری به هیچ یك از وعدههایش عمل نكرد
رحیم آدینه – كارگر ٣٤ ساله واحد ١٣٧ شهرداری منطقه ٢٠، ناحیه ٦ – وی یك روز جمعه اردیبهشت ماه سال ٩٣ برای جوشكاری و تخریب سولهای كه به شكل غیرمجاز ساخته شده بود، به ماموریت میرود و به دلیل عدم رعایت شرایط ایمنی در محیط كار، زیر آوار میماند و مجبور میشوند یكی از پاهای وی را قطع كنند.
آقای آدینه اینطور كه در اخبار آمده بود، شما به دلیل سقوط آهن هنگام تخریب یك بنای غیر مجاز، دچار قطع عضو از ناحیه پای چپ شدهاید. درمورد این حادثه بیشتر توضیح میدهید؟
اواخر اردیبهشت ماه سال گذشته بود كه من را برای تخریب یك سوله احضار كردند. آنهم روز جمعه. من آن زمان یكی از كاركنان قسمت ١٣٧ ناحیه ٦ منطقه ٢٠ بودم. به هرحال چارهای نبود. مجبور شدم بروم سركار. قرار بود بخش برش كاری تخریب ساختمان با من باشد. وقتی رسیدم دیدم كار سخت و خطرناكی است و ممكن است با برش زدن تیر آهنها سقف یا دیوارها فرو بریزد. گفتم احتیاج به جرثقیل است تا سقف را نگه دارد. این را به معاون شهردارناحیه هم گفتم ولی وی گفت نترس كارت را بكن. چارهای نبود. كار را شروع كردیم. اما همانطور كه حدس میزدم، بعد از كمی برشكاری یكدفعه یكی از دیوارها فروریخت و تیرآهنها افتاد روی پای من. چند ساعتی زیر آوار بودم تا من را بیرون كشیدند و به بیمارستان بردند و درنهایت گفتند باید پایت را قطع كنیم.
چند ساعت زیر آوار بودید؟
از حدود ساعت ٥/٩ تا حدود ٥/١٢.
چرا دو ساعت طول كشید؟
چون آتشنشانی وسایل لازم را نداشت. شهرداری منطقه هم نداشت. درنهایت از جای دیگری ماشین جرثقیل تهیه كردند تا زیر سقف را بلند كنند و من را بیرون بكشند. این هم خودش جای سوال است كه چرا نباید امكانات لازم پیشبینی شده باشد؟
و چرا پایت را قطع كردند؟
آهن كه به دلیل جوشكاری داغ شده بود روی پایم افتاده بود و آن را سوزانده بود و از طرفی پایم له هم شده بود. گویا دیگر چارهای نداشتند.
از چه ناحیهای قطع شده؟
١٥ سانتیمتری زیر زانو
حالا به رخدادهای بعد از حادثه بپردازیم. بعد از حادثه مسوولان شهرداری به خانوادهتان سر زدهاند و رسیدگی كردهاند؟
یكی، دو بار چند نفر از مدیران ناحیه آمدهاند ولی حمایتی نشده است. به هیچ كدام از وعدههایشان هم عمل نكردند.
چه وعدههایی؟
مثلا قول دادند كه استخدام رسمی شوم یا اینكه قول دادند كه با توجه به وضعیت جسمیام، یك خانه برای من در طبقه همكف بگیرند تا رفت و آمدم آسان باشد. ولی هیچ كدام محقق نشد.
از شهرداری هم شكایت كردهاید؟
بله. الان حدود یك سالی میشود كه شكایت كردهایم. برای گرفتن دیه چاره دیگری نداشتیم. اما تا الان سهبار شهرداری به حكم اعتراض كرده است. آخرین بار رفتم و به مدیران ناحیه گفتم: چرا شكایت میكنید؟ چرا نمیگذارید حق بیمهام را با این وضعیت بگیرم؟ ولی جواب درستی ندادند. در واقع هنوزپرونده به نتیجهای نرسیده است.
هزینه بیمارستان را شهرداری داد؟
بیمه داد. البته دو هفته بیشتر بیمارستان نبودم.
در گرفتن وسایل كمك حركتی مثل پای مصنوعی هم كمك كردند؟
وقتی از بیمارستان مرخص شدم، شهرداری گفت ما درمجموع ٢٥ میلیون هزینه پرداخت كردهایم كه مقداری از آن برای پروتز (پای مصنوعی) بوده است ولی وقتی به بیمارستان رفتم تا پروتز سفارش بدهم، گفتند این ادعا دروغ است ! به اجبار مجبور شدم خودم هزینه یك میلیون و ٤٠٠ هزارتومانی پای مصنوعی را بدهم. آن هم با كلی قرض و قوله. با كلی دعوا و پیگیری و بعد از چند ماه شهرداری قبول كرد كه هزینه آن را بدهد!
چند تا بچه دارید؟
دو تا. یه پسر ٨ ساله و یك پسر ٢ ساله.
الان هم شهرداری هستید؟
بله. اوایل بعد از اینكه دیدند با عصا میتوانم راه بروم، گفتند بیا صبح كارت ورود بزن و شب هم كارت خروج بزن و برو. بعد از یك ماه گفتند باید كامل بیایی. الان مثل بقیه میروم سركار و برمیگردم.
یعنی در همان واحد اجرایی ١٣٧؟
نه الان به عنوان تلفنچی مشغول به كارم.
گویا شورای شهر هم پرونده شما را پیگیری میكرد. نتیجه این پیگیری به كجا رسید؟
بله. شورا از شهرداری توضیح خواسته بود. شهرداری هم یك طومار از كارهایی كه كردهاند را تهیه كرده بود و برایشان فرستاده بود. درحالی كه ٨٠ درصد ادعاها دروغ بود. مثلا گفته شده بود كه فلانی پای راستش قطع شده در حالی كه من پای چپم قطع شده !
الان كجا زندگی میكنید؟
با كلی قرض و قوله یك خانه نقلی در طبقه همكف خانهای درخیابان عباس آباد شهر ری گرفتهام.
و كلام آخر...
این حق من نبود. منی كه ١١ سال صادقانه در شهرداری خدمت كردم. حالا با این وضعیت و سواد پنجم دبستان چه كاری میتوانم بكنم؟ هیچكس هم نیست كه واقعا به فكر من و زن و بچهام باشد. اگر هم كاری میكنند فقط برای از سر باز كردن است. واقعا از آینده میترسم.
نظر شما