سلامت نیوز: انباری در بازار آتش میگیرد و چند ماه بعد باز آتش میگیرد و چند ماه بعد باز همان آش و همان کاسه. وقتی سراغ دلایل حادثه میروی در همه آتشسوزیها به چند مورد مشخص میرسی. امسال عدهای در خزر غرق میشوند و سال بعد هم همان تعداد به همان دلایل مشخص و معلوم. امسال عدهای به جمعیت معتادان اضافه میشود و سال بعد هم همان تعداد. امسال تعدای کارتن خواب در خیابان میمیرند و سال بعد هم... مشکل ما کجاست؟ اگر مدیریت کوتاهمدت است، ما هم کوتاه مدتیم؟
به گزارش سلامت نیوز؛ روزنامه ایران در ادامه نوشت: حادثه خبر نمیدهد، درست؛ تا یادمان میآید این جمله را شنیدهایم. تسکین خوبی است برای توجیه خیلی از حوادث قابل پیشگیری و آمادگی برای حادثه غیرقابل پیشگیری. هر سال 18 هزار نفر در جادهها میمیرند و دهها هزار نفر دست و پایشان میشکند و خیلیها بیسرپرست میشوند و... اما فکر نکنید که سال بعد عبرت میگیریم، نه. سال بعد هم 18هزار نفر دیگر حتماً کشته داریم و سال بعد و سال بعد. قرار بر تجربه نیست. سیل و زلزله هم همین طور. خب زلزله که آمد ویران میکند و کشته هم دارد. رودبار و منجیل، قبل از آن طبس، بعد از آن هم بم، چه فرقی میکند!
آیا قرار است از این زلزله تا آن زلزله از این سیل تا آن سیل از این تصادف تا آن تصادف، چیزی تغییر کند؟ چرا عبرت نمیگیریم و چرا ساز وکارها تغییر نمیکند؟
دکتر محمدباقر تاج الدین جامعهشناس و استاد دانشگاه در گفتوگو با «ایران» از ابعاد پیچیده این موضوع میگوید: «باید منشأ این بحران در کشور مشخص شود. در دنیا دو نوع نظام مدیریتی داریم؛ نظام مدیریتی طبیعی و مصنوعی. تمام دستاوردهای دوره مدرنیته یک نظام مصنوعی است. مدرنیته به نوعی با روندهای علمی، فکری و فنی که به همراه خود داشت تقریباً بر طبیعت تسلط پیدا کرد و بشر طبیعت را به استخدام خود درآورد. وقتی مدرنیته وارد کشور ما شد، به جای آنکه دنبال ریشهها و علتهای آن برویم ابزار و ظواهر را وارد کردیم نه لزوماً دانشها و بنیانهای فکری و معرفتی را. بنابراین بعدها دیدیم که این ابزارها تا حدودی باعث تخریب طبیعت شد.»
سیل سیجان جان خیلیها را گرفت و خرابی زیادی به بار آورد اما به یک ماه نرسیده پاکدشت ورامین با بارش تابستانی دچار همین حادثه شد. از آن سیل تا این سیل چقدر آموختیم؟ مدیریت ما چقدر تغییر کرد، چه مقدمات قانونی برای ممنوعیت ساخت و ساز در حریم رودخانه فراهم شد؟ چقدر یادگرفتیم بموقع اطلاعرسانی کنیم و چقدر بلد شدیم کانتینر خالی در مسیر سیل نگذاریم؟ آیا اصلاً قرار است چیزی بیاموزیم یا نه؟ آیا چنانکه دکتر تاج الدین میگوید این حوادث محصول ورود ابزار مدرن بدون شناخت از فلسفه وجودی آنهاست؟
وی میگوید: « اولریش بک و آنتونی گیدنز جامعهشناسان آلمانی ریسک و مخاطره را به دو دسته تقسیم میکنند؛ مخاطرات طبیعی و مصنوعی. مخاطرات طبیعی همان سیل، زلزله و طوفان است و خطرهای مصنوعی هم که زاییده مدرنیته که در نهایت به ما انسانها ضرر میزند. مثل آلودگی هوا، آلودگی صوتی، گرم شدن زمین، ذوب شدن یخهای قطبی و خشک شدن آب دریاچهها همه و همه به دست بشر به وجود میآید. اما از طرفی دانش و علوم جدید ما را در برابر همین مخاطرات طبیعی و جدید دست بشر تا حدودی ایمن میکند که متأسفانه ما در این بخش هم مشکل داریم.»
با تحلیل این دیدگاه میتوان گفت اگرچه تکنولوژی آسیبزاست اما همین تکنولوژی نیز باید عمق آسیبها را کم کند. از سوی دیگر چون کشوری مثل کشور ما زادگاه تکنولوژی محسوب نمیشود، نحوه برخورد با آن هم خود داستان شیرینی دارد، چنانکه ورود هر یک از مظاهر تکنولوژی به ایران قربانی گرفته است از ورود برق گرفته تا اتوبوس. اینها همه یک طرف به قول ادبیات عامه «تجربه نشدن» هم یکطرف.
ژاپن کشور زلزله خیزی است اما آنها از زلزله تجربه آموختهاند و حالا بخوبی میدانند با این حادثه طبیعی چه کاری انجام دهند. ژاپنیها دائماً برای مقابله با زلزله تمرین میکنند و برای رویارویی با آن آماده میشوند. به کودکان آموزش میدهند که هنگام زلزله چه کنند. بناهای خود را چگونه بسازند، در حریم رودخانهها از چه حدی جلوتر نروند، رسانهها چه کنند و مؤسسههای بیمه چه تکلیفی دارند و...
زلزله بم بیش از 26 هزار کشته برجای گذاشت و میدانیم که قرار است باز هم زلزله بیاید. حتی سالهاست درباره زلزله تهران حرف میزنیم اما نه تکلیفمان برای ترمیم بافت فرسوده روشن است نه فروش تراکم و نه هیچ چیز دیگر. فرض کنید اگر همین فردا زلزله بیاید، چه دعوایی خواهد شد سر سولههای بحران مدیریت که چه میدانم باشگاه ورزشی شده و در و پنجرهاش بسته بوده و گاز بموقع تخلیه نشده و فلان جا نباید مجوز پمپ بنزین میدادند و فلان برجساز سبیل ناظر را چرب کرده بوده و از این حرفها که سالهای سال میشود زد و قدمی هم از قدم برنداشت؛ تا زلزله بعدی همان آش و همان کاسه.
دکتر تاج الدین در این باره میگوید: «در دوره مدرن باید سعی میکردیم مقداری آینده را پیشبینی کنیم، مثل مهاجرتهای گسترده و افزایش جمعیت. تخریب محیط زیست در اثر این شرایط به وجود آمد؛ یا فرض کنید کاهش آبهای زیرزمینی و از بین رفتن تالابها و دریاچهها بر اثر مصرف بیش از اندازه. بنابر این باید از قبل اینها را پیشبینی و برایش سیاستگذاری میکردیم و برنامهای منطقی میداشتیم. مثلاً در کشورهای پیشرفته انگلستان و فرانسه 50 سال جلوتر پیشبینی کردند که معضلی به نام ترافیک در شهرهای بزرگ خواهند داشت. خیلی زود برای کاهش ترافیک برنامههای علمی و فنی دقیق پیاده کردند تا در آینده تبدیل به معضل نشود. ما این کار را نکردیم. همینطور در حوزه محیط زیست هم کاری نکردیم. ژاپن کشور زلزله خیزی است. بنابراین ژاپنیها برای شهرهایشان زیرساختهای قوی ایجاد کردند تا در برابر زلزلههای بزرگ مصون بمانند.»
انصافاً ما چه کردیم؟ تاجالدین میگوید: «وقتی مجوز ساخت و ساز در حریم رودخانهها و در استانهای سیل خیز میدهیم سیل هم کار خودش را میکند. طبیعت از ما اجازه نمیگیرد. باید با دانش، فناوری و برنامهریزی منطقی و اصولی حریم جنگل را رعایت میکردیم. ما جنگل زدایی میکنیم و بیابان میسازیم معلوم است که باران در این بیابانها به سیل تبدیل میشود.»
او ادامه میدهد: «چرایی این قضیه در دانش، معرفت و سیاستگذاری و برنامهریزی منطقی است و بعد از آن آموزشهایی که باید به شهروندان ساکنان حریم رودخانهها بدهیم و تجربهای که باید بیاموزیم. باید در برنامههای درسی آموزش مقابله با بلایای طبیعی را بگنجانیم تا مردم هم در مواقع بحران مشارکت جدی داشته باشند. اما چون سیاستگذاری و برنامهریزی درست نداریم این بحرانها مرتب به ما هجوم میآورند.»
برخی از جامعه شناسان و صاحبنظران معتقدند جامعه ایران «جامعه کوتاه مدت» است و ما نمیتوانیم برنامهای بلند مدت داشته باشیم و برای بلند مدت فکر کنیم و برنامه بریزیم. دکتر سعید معیدفر جامعه شناس در این باره به «ایران» میگوید: «ما همواره در مدت زمان محدودی سعی کردهایم تصمیم بگیریم.»
نتیجه این فکر کردن را حتی در محیط شهری هم به سهولت میتوان دید. اکثر ساختمانهای 20 سال به بالا کلنگی هستند و دوباره باید از نو هزینه کرد و از نو ساختمان ساخت. معیدفر نیز همچون تاجالدین و البته به شکلی دیگر مدرنیته را مورد توجه قرار میدهد:« این مشکلی است که خصوصاً در دوره معاصر بیشتر شده و در دولتمردان ما هم نمایان شده، یعنی آنها هم در فاصله کوتاه مدت میاندیشند. وقتی حوادث طبیعی اتفاق میافتد همه به تکاپو میافتند و تا مدتها این وضع ادامه دارد. اما بتدریج که از زمان آن میگذرد موضوع رها میشود. پیشبینیها از بین میرود و این شاید بر گردد به آن نکته که عرض کردم. یعنی اینکه ایران یک جامعه کوتاه مدت است و افراد در افق دراز مدت فکر نمیکنند. البته ایران کهن اینگونه نبوده. هنوز میدان نقش جهان، سی و سه پل و... همان شکوه چهارصد سال پیش را دارد. دقیقاً با ورود به دنیای مدرن دچار مشکل شدیم.»
جامعه کوتاه مدت، مدیریت کوتاه مدت، نبود انباشت تجربه و دور ریزی تجربه مدیر قبلی، همه و همه دست به دست هم میدهد تا فاجعه رقم بخورد، بعد از آن هم کاری نمیشود کرد جز انداختن تقصیر به گردن دیگران. اما از مدیریت که بگذریم عموم جامعه ایران نیز حافظه کوتاه مدت دارند؛ انباری در بازار آتش میگیرد و چند ماه بعد باز آتش میگیرد و چند ماه بعد باز همان آش و همان کاسه. وقتی سراغ دلایل حادثه میروی در همه آتشسوزیها به چند مورد مشخص میرسی. امسال عدهای در خزر غرق میشوند و سال بعد هم همان تعداد به همان دلایل مشخص و معلوم. امسال عدهای به جمعیت معتادان اضافه میشود و سال بعد هم همان تعداد. امسال تعدای کارتن خواب در خیابان میمیرند و سال بعد هم... مشکل ما کجاست؟ اگر مدیریت کوتاهمدت است، ما هم کوتاه مدتیم؟ آیا هنوز درحال شمردن و به ثبت رساندن مشکلات و مسائل جامعه و محیط زیست و نظام آموزشی و صنعت و فرهنگ عامه هستیم و موقع عمل نرسیده؟
در محدوده زندگی شخصی چطور؟ مدیریت ترافیک از صدر تا ذیلش غلط، مگر ما کم دور و بر خودمان آدم داریم که توی تصادف جان خود را از دست دادهاند؟ چرا اینها تبدیل به تجربه نمیشود؟
نظر شما