پسری که در نوجوانی مرتکب قتل شده و سال‌ها راز این قتل را پنهان کرده ‌بود، بعد از ١٠ سال وقتی پای میز محاکمه رفت اتهام را پذیرفت و از اولیای دم درخواست بخشش کرد.

سلامت نیوز: پسری که در نوجوانی مرتکب قتل شده و سال‌ها راز این قتل را پنهان کرده ‌بود، بعد از ١٠ سال وقتی پای میز محاکمه رفت اتهام را پذیرفت و از اولیای دم درخواست بخشش کرد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شرق، متهم با حکم دادگاه و براساس درخواستی که اولیای دم مطرح کردند، به قصاص محکوم شد. به گزارش خبرنگار ما، مأموران پلیس مهر سال ٨٤ حین گشت‌زنی جسد مردی را در شرق تهران پیدا کردند. این فرد با ضربات متعدد به قتل رسیده و صورتش از بین رفته بود و قابل شناسایی نبود. وقتی مأموران مقدمات انتقال جسد به پزشکی قانونی را فراهم کردند، جوانی به نام ایرج که از آن حوالی عبور می‌کرد به مأموران گفت می‌داند جسد متعلق به چه کسی است او گفت: این جسد متعلق به مردی افغان است که این حوالی کار و تنها هم زندگی می‌کرد. نام او نظرمحمد است؛ اما من از خانواده او خبر ندارم.
جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت؛ اما تحقیقات مأموران برای اینکه خانواده نظرمحمد را پیدا کنند به جایی نرسید تا اینکه در سال ٨٨ خانواده مردی به نام فریدون به مأموران خبر دادند، او گم شده‌ است. همسر فریدون به پلیس گفت: «همسرم پنج سال قبل به طور ناگهانی گم شد. وقتی که دنبال او می‌گشتم، ایرج پسر صاحب‌خانه به من گفت شوهرم با مردی به نام نظرمحمد دعوا کرده و او را کشته ‌است. درگیری آنها بر سر عتیقه بود. ایرج گفت فریدون فرار کرده است و نمی‌خواهد به دست مأموران بازداشت شود. هربار سراغی از شوهرم می‌گرفتم نام یک شهر را می‌آورد و می‌گفت در این شهر است. در این مدت شوهرم حتی یک‌بار هم با من تماس نگرفت. من دیگر به حرف‌های ایرج اعتماد ندارم و فکر می‌کنم اتفاقی برای شوهرم افتاده ‌است». براساس تاریخی که این زن داده ‌بود، مأموران عکس اجساد مجهول‌الهویه را در اختیار او قرار دادند، زن جوان دست روی یک عکس گذاشت و براساس اندام فرد در تصویر  و لباس‌هایی که بر تن داشت، تصویر را متعلق به همسرش دانست. وقتی مأموران پرونده جسد را بررسی کردند، مشخص شد این جسد همانی است که جوانی به نام ایرج زمان کشف آن به پلیس گفت متعلق به مردی افغان به نام نظرمحمد است؛ اما هیچ‌وقت هویتش تأیید نشد و به‌عنوان مجهول‌الهویه دفن شد.


به‌این‌ترتیب بود که مأموران ایرج را بازداشت کردند؛ چراکه متوجه شدند او قطعا از سرنوشت فریدون اطلاعاتی دارد و همین اطلاعات هم باعث شده است درباره هویت جسد به مأموران دروغ بگوید. ایرج در بازجویی‌ها قتل را پذیرفت و گفت: من فریدون را کشتم و بعد جسدش را در تنگه ‌بولان رها کردم.  این جوان بعد از اعترافش محاکمه و به قصاص محکوم شد؛ اما رأی صادر شده نقض و پرونده به شعبه دوم دادگاه کیفری شماره یک ارسال شد.  روز گذشته بعد از اینکه نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و جزئیات پرونده را توضیح داد و خواستار مجازات قانونی برای متهم شد، اولیای دم در جایگاه حاضر شدند. یکی از فرزندان مقتول برای متهم درخواست قصاص و همسر مقتول نیز به‌عنوان قیم فرزند صغیرش همین خواسته را تکرار کرد. همسر فریدون گفت: زمانی که شوهرم گم شد، یکی از فرزندانم پنج ساله و دیگری پنج ماهه بود، حالا آنها بزرگ شده‌اند، ١٠ سال از واقعه گذشته‌ است و در این سال‌ها من سختی و بدبختی زیادی کشیدم. ایرج شاهد بود چه بر ما گذشت. او حتی جسد فریدون را از ما دریغ کرد و حالا ما رضایت نمی‌دهیم و از نظرمان او باید قصاص شود و دیه هم نمی‌خواهیم.

  وقتی نوبت به ایرج رسید او از پشیمانی شدیدش صحبت کرد و گفت: من قبول دارم قتل را انجام دادم. اشتباه بزرگی کردم و از کرده‌ام بسیار پشیمان هستم. متهم ماجرای قتل را این‌طور توضیح داد: من و فریدون برسر عتیقه‌ای که پیدا کرده ‌بودیم با هم اختلاف پیدا کردیم و روز حادثه بعد از یک درگیری لفظی، من او را زدم، طوری که صورتش از بین رفت و بعد هم جسدش را در تنگه ‌بولان رها کردم و وقتی مأموران آمدند گفتم مقتول شخصی به نام نظرمحمد است تا واقعیت را پنهان کنم.  متهم که به شدت گریه می‌کرد گفت: خیلی پشیمان هستم. آن زمان ١٨ سال بیشتر نداشتم و کاری که می‌کردم خارج از درکم بود. اصلا نمی‌دانستم که چه کار بدی می‌کنم. ١٠ سال از بهترین سال‌های عمرم را در زندان و با عذاب وجدان و دروغ گذراندم، چون از بازداشت‌شدن می‌ترسیدم. این سال‌ها را نمی‌توانم جزئی از عمرم حساب کنم. من به اولیای دم حق می‌دهم از دستم ناراحت باشند و عصبی بشوند. درخواست دارم من را ببخشند و بدانند بسیار پشیمان هستم. بچگی کردم. خودم می‌دانم کاری که کردم چقدر بد بود و زن جوان و بچه‌هایش چه روزهای سختی را گذراندند. فقط درخواست بخشش دارم.
با پایان جلسه رسیدگی هیأت قضات وارد شور شدند و متهم را با توجه به درخواست اولیای دم به قصاص محکوم کردند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha