سلامت نیوز:خودشان اراذل هستند! یعنی هنوز هم هستند. در محله که راه میروم، هنوز صدای داد و بیدادشان بعد از سالها در گوشم میپیچد و آزارم میدهد. حالا هم که برای خودش آقایی شده! یعنی یه کت و شلوار بهش اضافه شده و راننده و یه ماشین! یه اتفاق دیگه هم افتاده اینه که کمتر تو محله داد و بیداد میکنه. البته بعد از طرح جمعآوری اراذل حسابی تکش رو چیده بودند. ولی ای، هر از گاهی شبی، نصفه شبی یه عربدهای یه وقتا میکشید. اما انگار این دفعه دیگه عربدههاش رو جای دیگه میبره و میکشه تو کمپ.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جهان صنعت تازه یکی از بچههای کوچه حمام میگفت که یه شلاق و یه سیم هم تو صندوق عقب ماشینش داره که لامصب وقتی رو آسفالت میزنه، جرقه پشت جرقه چشات رو تیز خودش میکنه. آره اینطوریا منم شنیدم ولی تا چه حدش دروغه یا راست رو دیگه بذار پای راویش. عباس آقا حالا برا خودش سمت حصارک کمپ داره.»
این حکایت از زبان یکی از اهالی محله کوچه آبانبار سیداسماعیل تهران برای من نقل شد. حکایتی که کم و بیش سالهاست میشنویم ولی هیچ اشاره یا وجودی از کیفیتهای مورد نیاز و الزامی و واجب برای کمپداران در آن یافت نمیشود.
یک کمپ در شمال شهر تهران در یک خانهباغ قدیمی با هزینههای فراوان یک سرمایهدار تبدیل به کمپ ترک اعتیاد شده است؛ کمپی که دارای چند میز بیلیارد، استخر کوچک در بعضی از اتاقها، سونا و جکوزی با بهترین امکانات سرو غذا و همچنین دکتر دائم و دستیاران مجربی که خود دکتر هستند اما به اندازه کلاس و اشل بالای این مرکز ترک اعتیاد، تبدیل به دکترهایی دستیار و کمکی برای دکتر ارشد کمپ شدهاند. اتاق موسیقی، اتاق اکسیژن و ریلکسیشن، سالن اکران فیلم و... تنها برخی از امکانات این مرکز یا کمپ ترک اعتیاد هستند. اما اجازه دهید دیگر تنها کمپ ترک اعتیاد نگوییم. شاید واژه کمپداری بر وزن سرمایهداری برای این محیط و مکان جملهای مناسبتر در توصیفش باشد.
از سوی دیگر بنا به روایت آن همشهری ساکن محله آبانبار سیداسماعیل، در این سوی داستان نیز اگرچه عباس آقا بنگاه مالی کوچکی برای خود با کمترین امکانات به راه انداخته اما در نهایت کوچکترین نشانی از رعایت حرمت و انسانیت برای افراد در آنجا به چشم نمیخورد. در آن مرکز شمال شهر تهران نیز که دو سال پیش عکسهایش در خبرگزاریها و سایتهای خبری به چشم میخورد فقط پول حاکم بر روابط میان مریض و مرکز درمانی بود.
حال که ماهیت کمپهای ترک اعتیاد بیشتر مشخص و هویدا شده، میتوان به جرات گفت که این مکانها بیشتر محل تخریب شخصیت و کنترل افرادی شده است که شخصیتشان ناگهان فروریخته است یعنی به جای آنکه کمپها محلی برای ترمیم و تعالی شخصیت و سلامت افراد اجتماع باشند، محلی برای فوران عقدههایی شده که تا دیروز هیچ نمودی نداشتند.
از یک سو تفاخر و شخصیت برای افرادی که خود پیش از آن، معضل و حتی انگل اجتماع بودهاند و تخریب و فروپاشی شخصیت برای کسانی که با یک اشتباه ناگهان به مرزهای فروپاشی و اضمحلال نزدیک شدهاند. از این رو اگر انتقادات و اعتراضهای بسیار تندی بر ماهیت کمپهای ترک اعتیاد به وجود آمده بالاخص در این چند سال اخیر بحق و درست است چرا که دست کم ظواهر امر نشان میدهند که هیچ کنترلی بر این نانهادهای اجتماعی صورت نمیگیرد.
برای طرح و ترسیم فجایعی که در پس نام این نانهادهای اجتماعی رخ میدهد، قدری با دقت و تحلیل بیشتری به کمپهای ترک اعتیاد نظر میافکنیم.
داستان ناتمام مسافران درمانده در راه
نزدیک به دو دهه از داستان مسافران میگذرد؛ همانهایی که بر اساس قاعدههای تشکیک و تقسیم دردهای ناشی از عدم استعمال مواد مخدر در این سو و آن سوی شهرها و حتی روستاها با هم جمع میشدند و آنقدر با هم میگفتند و میشنیدند که بتوانند اعتیاد و هوس رفتن به سوی مواد مخدر را در خود بکشند و نابود کنند.
تقریبا همه جا حضور داشتند و امروز هم دارند! اما چه شد که داستان ترکها به صورت قاعده و مرام ان ای مانند هر شبهمد در رفتار اجتماعی ما ایرانیان این مقوله هم به ابتذال کشیده شد. اگرچه بسیار مهم است و به نوبه خود میبایست آسیبشناسی شود اما در همین حد کافی است که بدانیم داستان مسافران و همان ان ای برای معتادان به فخری تبدیل شد که گریز از آن برایشان دیگر میسر نیست.
امروز در برخی پارکها یا حیاط برخی فرهنگسراها، برخی ساختمانهای اداری و تجاری درست وسط مراکز تجمع شهری، شاهد حضور مسافرانی هستیم که قریب به یک دهه میشود که از بیماری اعتیاد رهایی یافتهاند اما از دام این جلسات رهایی نیافتهاند. بسیاری از آنها هماکنون زندگی راحتی دارند و به کار و فعالیتهای روزانه به طریق هر آدم دیگری مشغول هستند اما یک فکر بحرانی همیشه در پس ذهنشان وجود دارد که برای رهایی و کمک به رهایی دیگران از چنگال اعتیاد و سرکوب حس گرایش و تمایل خود به گردونه اعتیاد و برای داشتن این تمرکز و این حس مدام بازگشت به سوی اعتیاد، باید مدام حلقه اتصالی میان خودشان و معتادان دیروز و امروز که هماکنون به ساعت و دقیقه میدانند که چه مقدار پاک هستند را حفظ کنند. گویی در زندگیشان هیچ چیز دیگری به اندازه حفظ این زمان مهم، ارزش تلقی نمیشود.
دقیقا نکته مهم بحث درهمین جاست. وقتی جامعه نتوانسته از این وضعیت سکون ایجاد شده در میان معتادان رهایی یابد و هنوز با کاهش میزان و توزیع مواد مخدر مواجه نشدهایم، چه بسا مواد به رنگ و لعابی ملون است که وارد بازار مصرف میشود و شاهد برپایی نانهادی به نام کمپهای ترک اعتیاد میشویم.
کمپها چگونه شکل گرفتند
بر اساس باور و رویت مردم، کمپها بالطبع چند سالی است به همان اندازه که شهره شدند، به همان اندازه نیز حضورعینی در زندگی اجتماعی آنها داشتهاند. تقریبا امروز خانواده و فامیل یا دوست و آشنایی را نمیتوان یافت که در اطرافش یک نفر به کمپ رفته نداشته یا نشنیده باشد. از این روی اگرچه نمیتوان در باور ذهنی و عینی مردم پس از یک دهه کارکرد برای کمپهای ترک اعتیاد تغییری قائل شد اما شاید بیش از شش دهه باشد که از عمر کمپها در ایران میگذرد. به استناد قوانین و گزارشهای موجود اگرچه رجوع به مراکز درمان اعتیاد به همان سالها باز میگردد اما در واقع باید دانست که کمپها در ابتدا متشکل از حضور چند معتاد به صورت ارادی شکل گرفته بودند و در سالهای پیش و بعد از انقلاب بالاخص با ورود هرویین به چرخه مواد مخدر رایج در کشور مراکز بازپروری و به اصطلاح درمان اعتیاد شکل گستردهتری به خود گرفتند.
ماهیت و قوای قهریه مراکز بازپروری اگرچه نسبت به کمپهای ترک اعتیاد فعلی بسیار جدیتر و رعبانگیزتر بودند اما این مهم درست در دورهای صورت میگرفت که اعتیاد به مثابه جرم تلقی میشد و معتاد بالطبع با داشتن مقداری ماده مخدر به عنوان مجرم روانه زندان نیز میشد. این زندانها در مقام شدت و حدت برخورد، سخت و آسان داشتند. مثلا اصطلاح شورآباد یا کویر به عنوان مراکزی که اعتیاد ترک میدادند همیشه بر سر زبانها بود. مکانهایی که به ادعای ماهیتشان بنا بود از افراد معتاد شخصیتهایی جدید خلق کنند. به طور کلی شخص معتاد زمانی که از مراکز بازپروری باز میگشت تغییرات بسیار زیادی در رفتار و شخصیتش حتی نسبت به پیش از اعتیاد خود نیز پیدا میکرد. اما به اندازه همان تغییرات اجتماع از پذیرش مجدد این افراد، سرباز میزد. حال دقیقا جامعه با بحران عدم پذیرش معتادانی دست و پنجه نرم میکرد که هر آن امکان بازگشت آنها به سمت و سوی اعتیاد وجود داشت.
از این مقوله اگر بگذریم، درست است که به ریشهیابی مشکلات و بحرانهای ایجاد شده توجه نمیکنیم که البته با ماهیت این نوشتار نیز طبیعی است اما دست کم یک مولفه بارز برای ما در این میان خودنمایی میکند و آن مولفه بسیار مهم این است که در جامعه ما چه در دورهای که اعتیاد جرم تلقی میشد و چه در دوره فعلی که اعتیاد به نوعی بیماری تلقی میشود، هیچ حرکت درست و اصولی برای دستکم کنترل موجه اعتیاد و گسترش و شیوع مواد مخدر صورت نگرفته است.
امروز در این وضعیت تطبیقی درست در میان فاصله زمانی سه دهه ذکر بحران میکنیم و از بحران مراکز بازپروری به کمپهای ترک اعتیاد جهش داریم که دقیقا شاهد مثالی صحیح و درست براین مقوله محسوب میشود. درست و به عینه علاوه بر همه این گفتهها امروز شاهد آن هستیم که کارکرد نانهادی به نام کمپ ترک اعتیاد به چه میزانی به عنوان یک دستگاه تخریب فردی وگاهی اوقات گروهی در حال فعالیت است. کافی است نگاهی به عملکرد این کمپها چه از نوع و مدل بالای شهریش گرفته تا نوع خانگی و کم هزینهاش بکنید تا متوجه شوید که چه اختیار عملی بدون برنامهریزی و حتی بررسی سطحی و ساده به این ماشین تخریبکننده فرهنگ اجتماعی و شان فردی و اجتماعی افراد داده شده است.
کمپها چگونه کار میکنند
تمام آن مراکز رسمی و غیررسمی و حتی خانگی که امروزه در خصوص ترک اعتیاد و سم زدایی از افراد، فعال هستند، همگی بیشک دچار مشکلات جدی و در مرز بحران هستند. سوای داشتن مجوز و کنترل و نظارت دقیق بهداشتی و حتی فوریتهای پزشکی که اکثر قریب به اتفاق این مراکز فاقد آن اِلمانها و قواعد دستوری و الزامی هستند، به بدترین شیوههای مراقبتی اداره میشوند.
فاصله گرفتن این مراکز از امکانات شهری و عدم تجهیز ساختمانهای این کمپها، عدم تفکیک معتادان به مواد مخدر بسته به نوع مواد مخدرمصرفی از هم سن و سال معتادان و حتی نوع اداره این مراکز، از بزرگترین فجایع حال حاضر این نانهادها هستند. توحش، بیاخلاقی، هتک حرمتهای فردی بدون منطق و دلیل در حق معتادان و حتی ضرب و شتمهای مکرر به طرق خشن و مصیبتبار(که در بعضی از موارد حتی منجر به مرگ معتادان نیز شده است) از عوامل و موارد حاکم بر شاکله مدیریتی بسیاری از این کمپها محسوب میشوند.
مدتی پیش با یک راننده در خصوص نحوه ترک اعتیادش به حشیش صحبت میکردم. وی در خصوص ترک اعتیادش میگفت: برای ترک توسط یکی از دوستان به یکی از روستاهای حوالی ورامین رفتیم. در ابتدا وارد خانهای شدیم و صاحب خانه با احترام از ما استقبال کرد. ضمن آنکه اجازه کشیدن سیگار را نداشتیم، شبها گروه ما را که تعدادمان نزدیک به 20 نفر بود، در یک اتاق شش متری جمع میکردند و یک نفر برای ما مداحی میکرد و ما سینه میزدیم و عزاداری میکردیم. بعد از تعرقهای شدیدی که در مدت بیش از یک ساعت داشتیم و الباقی مشکلات، از جمله کاهش هوای قابل تنفس در آن اتاق دربسته و از همه مهمتر دود کردن مقدار زیادی اسپند و احتمالا سایر عودهای خاص وضعیتمان را به جایی میکشاند که پس از اتمام برنامه، همگی با وضعیت استفراغ و تهوع مواجه و بعد از آنکه مقداری به خودمان میآمدیم استحمام کرده و چند ساعت استراحت و خواب داشتیم.
البته این فرآیند که یک هفته به طول انجامید روزهای اول با شربت و البته تعداد کمی قرص مسکن بینام و نشان همراه بود که در روزهای پایانی نیز از قرص خبری نبود. روز آخر که از آن خانه بیرون آمدیم دیگر میلی به مصرف حشیش نداشتم اما هر دو ماه یکبار دستکم چند روزی را در آن خانه و رعایت همان موارد باید سپری کنم تا وسوسهام به حشیش بار دیگر بازنگردد. از این رو یکی از طرفداران پرو پاقرص آن خانه ترک اعتیاد شدهام.
این تنها یک نمونه بود از ترک اعتیادها آن هم به حشیش که به نوعی اعتیادش به مواد مخدر آمفتامیندار است. برای افرادی که اگرچه معتاد هستند اما اعتقادات ارزشمندی به مفاهیم دینی و مذهبی دارند.
نکته تاسفبار دیگری که در کمپها هیچ کنترلی بر آن نیست، عدم تجویز داروی مناسب برای معتادان است.
بیشتر معتادان در کمپها به ترامادول و متادون روی میآورند تا پس از خروج از کمپ به نوعی در مراکز درمانگاهی ترک اعتیاد که امروزه در همه محلههای شهرهایی نظیر تهران وجود دارد و فعالیت میکنند تحت نظارت و کنترل باشند و گویی مدام و به الزام هم باید کنترل شوند.
پس با این پیش فرض دردناک نه تنها شخص معتاد هیچگاه ترک از اعتیاد نخواهد کرد و در صورت ترک نیز براساس رفتار تحمیلی کمپها و مراکز درمانی و کلینیکی محلی او را همیشه به چشم معتاد خواهند دید، هیچگاه جایگاه فردی و اجتماعی مناسبی در جامعه نخواهد داشت. بالطبع با این عملکرد بدون منطق و حتی غیرپزشکی، کمپها که به مانند مجنونخانهها یا محل نگهداری جن زدگان در قرون وسطای اروپایی اداره میشوند تا به مانند مراکز انسانسازی، به هیچ قاعدهای نمیتوان امیدی در خورشان جامعه به عنوان یک کل اجتماعی به کمپهای ترک اعتیاد فعلی داشته باشیم.
این روزها حتی از معتادان در حال ترک در کمپها نقل شده است که برخی از نگهبانان و حتی مسوولان کمپها، برخی از معتادان را به دزدی و بزهکاری و ارتکاب سایر جرمهای اجتماعی وا میدارند. طبیعی است که در چنین شرایطی وقتی کمپهای ترک اعتیاد خود را کمکرسان و امدادگر قوای انتظامی اجتماعی میدانند و هیچ کنترلی بر رفتار نامناسب و شنیع آنها نمیتوان اعمال کرد، با چه آفتهای اجتماعی و تاسفباری مواجه خواهیم بود.
این وضعیت به جد زنگ خطری است برای کل جامعه امروز ما. جامعهای که از یک سو ندای مدنیت و رشد و اعتلای جامعه مدنی را سر میدهد و از سوی دیگر حتی علاقهای به کنترل دستگاههای نامناسب اجتماعی نظیر کمپهای ترک اعتیاد که همچون غدههای سرطانی در حال رشد و عرض اندام هستند را ندارد. پس چطور میتوان شاهد رشد و بالندگی بود؟
بیشک و بدون هیچ ضابطه و پیش شرطی باید عملکرد نانهادهایی همچون کمپهای ترک اعتیاد مورد مداقه و کنترل جدی توسط ارگانهای دستاندرکار سلامت و امنیت اجتماعی باشند تا نه تنها از وقوع فجایع و بحرانهای دردناک اجتماعی تحت لوای این مراکز جلوگیری شود، بلکه امر ضروری و بسیار حیاتی در این میان، باز تعریف وظایف و عملکرد این نانهادهای اجتماعی است که هر آن تولیدکننده بحرانهای فردی و اجتماعی و نیز تهدیدکننده سلامت روان و اخلاق فردی و اجتماعی در ساختار مدنی ما خواهند بود.
نظر شما