9قرق‌بان در وسعت ١٢٦ هزار هکتاری منصورآباد رفسنجان روز و شب گشت می‌زنند. آنها قبلا شکارچی بوده‌اند و حالا اعضای گروه دوستداران طبیعت رفسنجان‌اند جمعیت مردم‌نهادی که هسته مرکزی‌اش شکارچیان و طبیعت‌دوستان بودند و حالا ٢٠٠ عضو دارد.

روزی که به شکار گفتیم «نه»

سلامت نیوز:   9قرق‌بان در وسعت ١٢٦ هزار هکتاری منصورآباد رفسنجان روز و شب گشت می‌زنند. آنها قبلا شکارچی بوده‌اند و حالا اعضای گروه دوستداران طبیعت رفسنجان‌اند جمعیت مردم‌نهادی که هسته مرکزی‌اش شکارچیان و طبیعت‌دوستان بودند و حالا ٢٠٠ عضو دارد.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از شهروند ،مثل گرگی که توی گله افتاده، دلت می‌خواهد همه را بکشی. «محمود» می‌گوید شکار این‌طوری است. که اگر امروز قوچی را بکشی، بی‌اینکه مزه گوشتش را چشیده باشی، فردا که یکی دیگر را در سایه کوه ببینی، می‌گویی «این یکی را هم باید بزنم». او همین کار را می‌کرد تا هشت سال پیش، اما بعد از ٤١ سال، با اینکه پدر و پنج برادرش شکارچی بودند و با اینکه مردانِ بسیاری در رفسنجان شکار بلدند، دست از تفنگ کشید. آن سال‌ها، شب‌ها و روزها در دشت منصورآباد شلیک گلوله گله‌های وحشی را می‌رماند و چنان بود که کم‌کم شکارچیان زیاد شدند و «شکار» کم. خشکسالی هم به کرمان افتاد و سال ٨٧، دستِ بالا٣٠ قوچ و میش و کَل و بز در منطقه باقی ماند. اکنون- ١٠ سال بعد- در سایه صخره‌ها، روی تپه‌ماهورها و در دشت‌ها شمار قوچ‌ها و میش‌ها و کَل‌ها و بزها به نزدیک هزار رسیده؛ این وعده ١٥ شکارچی‌ای بود که تفنگ‌ها را زمین گذاشتند و در سال‌های بعد، محمود هم با آنها همدل شد. او که طعم گوشت شکار در خاطرش به تلخی می‌زند، از دو سال پیش قرق‌بان منصورآباد است.


دیگر کسی حق شکار نداشت
روی تابلوی زردی در مسیر دشت نوشته: «منطقه شکار ممنوع منصورآباد؛ هرگونه تیراندازی و شکار و تخریب محیط زیست و رستنی‌ها اکیداً ممنوع» اما قرار است نوشته این تابلو را عوض کنند و بنویسند: «منطقه قرق اختصاصی منصورآباد» و توی پرانتز اضافه کنند: «منطقه حفاظت‌شده مردمی».  نیسان آفرود در جاده خاکی می‌راند و پشت سرش گردی غلیظ به پا می‌شود. چند سالی است خشکسالی به این دشت زده و بی‌آبی چنان کرده که امسال در بهار هم تک و توک بوته‌هایی شانس سبزشدن داشتند. اکنون بوته‌های «دِرمنه»، «قیچ»، «گز» و «کاروان کُش» همه خشکیده‌اند و سبزی‌ها میان دشتی که رد تایر خودروها رویش جا مانده، گم شده است. منصورآباد به‌جز تپه‌ماهور و کوه و دره و دشت، چند آبادی متروک دارد؛ معدن مسی دارد که دودش آسمان را می‌پوشاند و زمستان‌ها با باد موافق تا رفسنجان پیش می‌آید؛ جاده‌هایی که ویلاسازها پهنش کرده‌اند و راه آهن و طرح های بی‌شمارِ انتقال نفت و گاز و آب.


٩ قرق‌بان در این وسعت ١٢٦ هزار هکتاری روز و شب گشت می‌زنند. آنها قبلا شکارچی بوده‌اند و حالا اعضای گروه دوستداران طبیعت رفسنجان‌اند؛ همان جمعیت مردم‌نهادی که هسته مرکزی‌اش شکارچیان و طبیعت‌دوستان بودند و حالا ٢٠٠ عضو دارد. 
خودرو تلق‌و‌تلق‌کنان از کنار حصاری که زباله‌های رفسنجان در آن دپو شده، می‌گذرد. سگ‌های زباله‌گرد تکانی به خودشان می‌دهند و عقاب‌های صحرایی مهاجر به هوا می‌پرند. فرزاد مهدوی، رئیس هیأت‌مدیره گروه می‌گوید: «دولت دیگر در توانش نبود که این وضع را درست کند. خودمان باید کاری می‌کردیم.» این زیستگاه انتخاب شد چون «تعارضات جمعیتی‌اش کم بود»، «استعداد خوبی برای حیات وحش داشت» و «راهش به رفسنجان نزدیک بود.» گروه از تابستان ٨٧ کارش را آغاز کرده و نخستین اعضای آن شکارچیانی بوده‌اند که «بیشترشان» تا قبل از آن در همین منطقه به «شکار غیر مجاز» مشغول بودند. وقتی برای آنها معلوم شد که دلیل کاهش آمار حیات وحش شکار غیر مجاز و خشکسالی بوده، متعهد شدند که کاری به صدور پروانه شکار نداشته باشند و «سازمان محیط زیست چه مجوز داد، چه نه، کسی حق شکار در منصورآباد نداشته باشد.» همه این قانون را رعایت کردند و سه سال بعد گروه دوستداران طبیعت رسما تاسیس شد.


آنها تا ٩٩٥ شمردند
قرق‌بانان روز اولی که برای شمارش حیات وحش به منصورآباد رفتند، ناامید برگشته بودند. «آدم وقتی دست خالی برمی‌گردد، خستگی توی تنش می‌ماند.» هم محیط‌بانان رفسنجان و هم قرق‌بانان منصورآباد این را خوب می‌دانند. کار جست‌وجو و دوربین‌کشی هشت روز طول کشید تا آخرِ سر، ٣٠ تا ٤٠ قوچ و میش به چشم‌شان آمد، اما خبری از آهو و جبیر نبود. یک سال بعد تشکیل قرق اختصاصی را به سازمان پیشنهاد دادند. اولِ راه چند مدیر مخالفت  کردند، اما سرشماری‌ها معلوم کرد که حفاظت جواب داده.
«از سال ٨٩ آمارگیری رسمی شروع شد. سال اول ١١٧ رأس قوچ و میش و کَل و بز شمارش شد. این کار هر سال ادامه پیدا کرد و هر سال بیشتر شد.» آخرین سرشماری مربوط به خرداد امسال است؛ ١٤ اکیپ بودند و ٥٤ نفر نیرو. آنها ٩٩٥ قوچ، میش، کَل و بز شمارش کردند. چشمه‌ها همه خشکیده بود. دوستداران طبیعت در این مدت ١٣ آبشخور مصنوعی در منصورآباد ساختند تا حیوانات تشنه نمانند. آب و امنیت از غذا هم مهمتر بود. آنها منطقه را برای قوچ و میش‌ها امن کردند و جمعیت گونه‌ها در این ١٠ سال این‌طور بیشتر شد.


١٣ سال پس از آخرین یوزپلنگ
آفتاب تازه چشم باز کرده در چشم دشت و خبری از قوچ و میش‌های وحشی نیست. قرق‌بانان و محیط‌بانان هر چند دقیقه خودروشان را نگه می‌دارند، چشم تنگ می‌کنند و کوه‌ها را دید می‌زنند، اما جز «چِک‌چِک»ِ کوچکی که در دشت پرواز می‌کند، جنبنده دیگری پیدا نیست. جلوتر از کوه «کُتِ کفتار»، ٦ کبک روی زمین می‌پرند. رو‌به‌روی‌شان صخره‌ای است پر از حفره‌های خالی. حامد ابوالقاسمی، مدیرعامل گروه دوستداران طبیعت نشان‌شان می‌دهد که «جای خوبی‌اند برای کاراکال‌ها» اما «امسال فقط یک کاراکال در منصورآباد دیده شده»، سال قبل این‌طور نبود.


پازن‌ها با آن تنِ طلایی و شاخ‌های بلند، هنوز به چشم نیامده‌اند. حامد می‌گوید دیدن‌شان دشوار است، چون در فصل جفتگیری، پراکنده شده‌اند؛ «یا در سایه‌ای خوابیده‌اند یا در دشت‌های پست می‌چرند» اما «آفرودسواران منطقه را چنان ناامن کرده‌اند که حیوانات می‌ترسند جایی که رد ماشین‌ها هست، قدم بگذارند.» روی تپه‌ماهورها، رد ناشیانه لاستیک‌ها پیداست. در پیچ جاده خاکی، روی کوه، ناگهان یک میش رمیده از گله سرک می‌کشد و زود می‌رود پشت صخره‌ها. چشم قرق‌بانان برق می‌زند از خوشحالی که «جلوتر حتما بیشتر می‌بینیم.» آنها مدام می‌ایستند و دوربین‌کشی می‌کنند.


منصورآباد پیش از این به جز قوچ و میش و کل و بز، پلنگ و یوزپلنگ هم داشت. اکنون یوزپلنگ‌ها و پلنگ‌های این کویر منقرض شده‌اند. «١٣‌ سال پیش آخرین باری بود که اینجا ردپای یوزپلنگ دیده شد و بعدا گفتند که کشته شده؛ از آخرین باری که اینجا پلنگ دیده شد، ٤٠‌ سال می‌گذرد.»قوچ و میش، گونه غالب منصورآباد است اما اینجا سال‌ها پیش آهو هم داشت که رفته رفته منقرض شدند؛ جاده‌سازی یکی از دلایل این اتفاق بود. حامد که کارشناس ارشد محیط‌ زیست است و در پروژه‌های حفاظت تنوع‌زیستی مختلفی شرکت کرده، توضیح می‌دهد که آهوهای منصورآباد با جمعیت آهوی منطقه بیدوئیه در بردسیر ارتباط داشتند اما جاده این رابطه را قطع کرد:  «جاده رفسنجان به کرمان و رفسنجان به سرچشمه و سیرجان یک بانده‌ بود و حالا دوبانده شده و این ارتباط را قطع کرده. آهوی بردسیر تقریبا با جمعیت‌های دیگر هم ارتباط آنچنانی و نزدیکی ندارد.» با قطع این ارتباط «سگ‌های ولگردی که در محل دپوی زباله رفسنجان جمع شده‌اند، سگ‌های گله، دام‌ها، شکار غیرمجاز و موتورسواران و آفرودبازها باعث شد که منصورآباد دیگر آهویی نداشته باشد». قرق‌بانی از آن طرف خط می‌گوید که صبح روی همین کوه یک قوچ دیده اما دوربین چشمی چیزی نشان نمی‌دهد. صدایی از پِیجر بلند می‌شود: «حامد، شیری یا روباه؟» و جواب می‌شنود:  «فعلا روباه». خودرو در مسیر رودخانه فصلی که حالا خشکیده، پیش می‌رود.


کشتن حیوان جوان به نفع هیچ‌کس نیست
آیین‌نامه قرق اختصاصی سازمان محیط‌ زیست اجازه می‌دهد، بین ٤ تا ٦‌درصد افزایش جمعیت سالانه حیات وحش پروانه شکار صادر شود. حامد می‌گوید: «اینجا برای شکار پایدار نهایتا یک‌درصد از جمعیت برداشت می‌شود تا هم جمعیت آسیب نبیند و هم شکار تروفه مناسبی به بازار عرضه شود.» آنها در طول سه‌ سال گذشته برای حدود ٢‌درصد رشد جمعیت درخواست مجوز کرده‌اند تا «اگر به فرض ‌سال دیگر به هر دلیل –مثلا بیماری- شکار مجاز نبود» بتوانند حقوق قرق‌بانان و هزینه‌های حفاظت را پوشش دهند. به گفته او   از وقتی قرق در منصورآباد برپا شده، شکارچیان غیر مجاز کمتر شده‌اند.


قرق‌دار موظف است که ٣٠‌درصد سهمیه پروانه را با قیمت ٨٠٠ تا ٩٠٠‌هزار تومان بین جوامع بومی قرعه‌کشی کند. در رفسنجان که تعداد شکارچیان بیشتر است، این سهم ٢٠‌درصد بیشتر است. حامد می‌گوید: «شکارچیان بومی باید منتفع بشوند تا روحیه شکارگری‌شان ارضا شود.» قرق‌دار می‌تواند مابقی مجوزها را  هر طور می‌خواهد استفاده کند؛ «به خارجی بفروشد، یا ایرانی» قیمت پروانه شکار برای شکارچیان خارجی ١٢‌هزار دلار است و ٣‌هزار دلار آن به خزانه دولت واریز می‌شود.


 مخالفان شکار همیشه می‌پرسند از کجا معلوم که شکاری که کشته می‌شود، تروفه است و پیر؟ مدیرعامل گروه دوستداران جواب می‌دهد: «برای شکارچی که پول مجوز داده، زدن شکار جوان ارزش ندارد. شکار جوان شاخ کوچکی دارد و از نظر شکارچیان هر چه شاخ‌ها بزرگتر باشد، امتیاز بهتری گرفته‌اند. به علاوه به نفع قرق‌دار هم نیست که  بگذارد حیوانات جوان را بکشند. این‌طوری به جمعیت قرق آسیب زده و سال‌های بعد تروفه‌ای نخواهد داشت.»‌ سال پیش قرق‌داران منصورآباد درخواست ١٦ مجوز داشتند و از این تعداد ١٤ تای آن اجرا شد؛ «از ١٤ مجوز ٧ تای آنها با قیمت پایه به بومی‌ها فروخته شد و ٧ تای دیگر به خارجی‌ها». این آمار اداره محیط زیست رفسنجان است.


رد سفید دود در مسیر رفسنجان
رد سفیدی از دود بر افق مماس شده و آبی آسمان را قطع کرده است. محیط‌بانان از پشت دوربین‌ها به جایی کنار «بدبخت کوه» زل زده‌اند. دودکش‌های کارخانه مس سرچشمه سخت پیداست. یکی می‌گوید آن دورها، نزدیک معدن، گون‌ها و درختان گردو خشکیده‌اند. «ته گلو می‌سوزد، نفس آدم می‌گیرد آن نزدیک.»؛ محیط زیست هم به این موضوع معترض است.
طرح‌های توسعه زیادی در منصورآباد اجرا شده؛ خط انتقال نفت خلیج فارس، خط ریلی رفسنجان، لوله‌های انتقال گاز و نفت، ویلاسازی و معادن مس سرچشمه و دورتر معدن مس خاتون‌آباد. از میان اینها دود معادن بیشتر به چشم مردم رفته و حتی آب شرب را هم آلوده است. مدیر عامل گروه دوست‌داران طبیعت  می‌گوید  سد رسوب‌گیر معدن مس سرچشمه روی مرز منطقه منصورآباد ساخته شده و آلودگی‌اش به آب شرب نفوذ کرده، معدن خاتون‌آباد هم دورتر از این منطقه است اما زمستان که می‌رسد، دود هر دو به رفسنجان می‌رود و تا پاریز هم می‌رسد. نگرانیِ دیگر، آلودگی آب است.  بیشتر اهالی رفسنجان یا آب تصفیه‌شده می‌خرند یا دستگاه تصفیه‌آب و بعضی هم از همین آب‌ آلوده می‌خورند. اداره محیط‌ زیست کرمان سال‌هاست با این کارخانه درگیر است. دو ‌سال پیش مدیرعامل آب منطقه‌ای کرمان گفته بود که منابع آلاینده شناسایی و آرسنیک آب رفسنجان حذف شده؛ اما دو ماه پیش احمد انارکی، نماینده مردم این شهر درباره آلودگی آب هشدار داد: «آلودگی کارخانه سرچشمه حتی روی آب آشامیدنی هم اثرگذار بوده تا جایی که سرطان‌زا است. آرسنیک خون مردم منطقه به دلیل نوشیدن این آب ٢٠ برابر حد مجاز است.»


نادر احمدی‌نیا از اعضای هیأت امنا با صدای بلند می‌گوید:  «این معدن همه زحماتی را که در این منطقه خشک کشیده‌ایم، به باد می‌دهد. هم تهدید مردم است و هم حیات‌وحش؛ باید کاری کرد.» رضا جزینی‌زاده، مدیرکل محیط ‌زیست استان کرمان جواب می‌دهد که این مشکل در سطح ملی در حال پیگیری است:  «پرونده سرچشمه را بردیم به شورای حفظ حقوق بیت‌المال. این پرونده سال‌های قبل در دادگاه رفسنجان تبرئه شد. جالب است واقعا، فقط میزان گاز SO٢ از کوره فلش حدود ٥٨‌هزار میلی‌گرم بر متر مکعب بود؛ در حدود ٣٠ برابر حد مجاز. اما باز هم تبرئه شد.» سازمان محیط‌ زیست تا پایان امسال برای راه‌اندازی کارخانه اسید به مس سرچشمه مهلت داده است. نماینده رفسنجان گفته بود اگر این وعده عملی نشود، مس سرچشمه تعطیل خواهد شد؛ اما پیداست که زور   فعالان محیط ‌زیست هیچ‌وقت به صنایع بزرگ نمی‌رسد.چهار ماه به سرآمدن مهلت مس سرچشمه باقی مانده، زمستان نزدیک است و به‌زودی دود تمام شهر را خواهد گرفت.


بومگردی به جای کشاورزی
سر راه رد پای گرگی پیداست. خبری از قوچِ دریده نیست، اما رد خونش روی زمین خشکیده. قرق‌بانان هفته پیش چهار رد از قوچ‌های بزرگ دریده دیدند. کار کارِ گرگ‌ها بود. «این نشانه خوبی است، یعنی حیات‌وحش پویاست.» آفتاب رسیده وسط آسمان. روبه‌روی کوهی که بزها در سایه صخره‌اش نشسته‌اند، خانه‌ای چوبی است؛ اقامتگاه بومگردی «قیّه راویز». گروه دوستداران طبیعت رفسنجان برنامه ریخته‌اند که با ایجاد تنوع درآمدی، بهره‌برداری از حیات‌وحش را باز هم کمتر کنند و گردشگری یکی از راهکارهایشان است.  اقامتگاه، خانه پدر حسین دره کردی است؛ یکی از قرق‌بانان منصورآباد که پیش از این شکارچی بود. «قیّه یعنی صخره بزرگ»؛ همین کوهِ جلوی اقامتگاه. این‌جا یک‌سال است راه‌اندازی شده. حسین می‌گوید: «همیشه راویز را دوست داشتم، اما خشکسالی روستاهای این منطقه را متروک کرد. من همه کاری کردم که به این‌جا برگردم، اما جواب نگرفتم. آن دو تا سد ماهی را ببین، خالی است. دامداری را هم امتحان کردیم و نشد.کشاورزی هم در خشکسالی نمی‌شود. برای همین خانه را کردیم اقامتگاه بومگردی.» حسین از‌ سال ٩٢ قرق‌بان شده است.


٣٢ پازن روی کوه
« آن سایه را روی کوه می بینی؟٢٠ متر بیا پایین. سمت راست.» در «راویز» وسط کادر دایره ای دوربین، پازنی با ریش بلند پیداست که روی صخره لم داده. محیط بان می شمرد و چشم می گرداند و از شوق  فریاد می زند:«٣٢ تا کل و بز.» قرق‌بانان هم می ایستند و دوربین کشی می کنند. «از صبح گشته‌ایم و این دستمزد ماست.» تمام راه ناهموار را به امید دیدن میش و قوچ و کل و پازن ها، طی کرده اند. قرق بان دیگری آهی از سر خوشی می کشد که «خستگی از تنمان رفت.»
تاریکی به «لاپیدار» می رسد، از بلندای کوه «شیرخانی» بالا می رود و می آید تا دشت «گُدار سیاه.» جاده هموار می شود و ماشین پشت دودی غلیظ پنهان می شود؛ دود درختچه های خشک پسته، بنه های کوهی و تمام چوب هایی که می سوزند و در کوره های رفسنجان  زغال می شوند.



گوشت «شکار»  دیگر مزه ندارد

محمود دره کردی، ٦٦ ساله، یکی از ٩ قرق‌بان منصورآباد است. او از ١٧ سالگی شکار می‌کرد و ٨‌سال پیش دست از شکار کشید. 
چرا دیگر شکار نمی‌کنید؟یک بار شکار زدم و با  ٣  لاشه دستگیرم کردند. ٣‌میلیون تومان جریمه دادم. بعد از آن توبه کردم. مدتی هم اسلحه‌ام دست بخش اسلحه و مهمات بود. با خودم گفتم اگر اسلحه‌ام را بگیرم، آن‌قدر شکار می‌زنم که این ٣‌میلیون را جبران کنم، اما ‌سال ٩٢ برادرم قرق‌بان شد و گفت نه، دیگر نکن. دیگر نباید شکار بزنیم. گفتم اگر بقیه نزنند، من هم نمی‌زنم. قبول کردم. بعد هم موقتی رفتم کمک حسین و خواستند که مرتب بروم به قرق‌بانی، قبول کردم. الان اسلحه دارم، اما دیگر شکار نمی‌زنم.


پدرتان هم شکارچی بود؟
پدرم شکارچی بود و عمرش به سر آمد. ما بچه‌ها هم خواه ناخواه شکارچی شدیم. ما ١٠ تا خواهر و برادریم، ٥ برادرم هم شکارچی بودند و همه این کار را کنار گذاشتیم. یک برادرم هم قرق‌بان است.


تا قبل از این چند تا  حیوان کشته‌اید؟
اگر بخواهم حساب کنم خیلی زیاد است. حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، با خودم می‌گویم خدا از سر تقصیراتم بگذرد. گناه بزرگی کردم .
فکر می‌کنید چرا نباید دیگر  این کار را می‌کردید؟
عشق به شکار مریضی است. من عشق به شکار از سرم رفته و واقعا حالا هم پشیمانم، خیلی جنایت کردم، ولی من شکار ماده نمی‌زدم. وقتی همه برادرها می‌رفتیم شکار، شکار بزرگ قوچ اگر می‌دیدیم، می‌زدیم و اگر نبود، به خدا، دست خالی برمی‌گشتیم. پدرم هم می‌گفت نزن.


مزه گوشتش فرق داشت؟
نه. گوشتش هیچ مزه خاصی ندارد. شکارچی‌ها بعضی می‌زنند و گوشتش را می‌فروشند، اما خوشمزه نیست. مزه‌اش فقط به کشتنش است، نه به گوشتش. شکار که می‌کردیم، دو کیلو این می‌برد، دو کیلو آن یکی. یخچال و امکانات هم که نبود خراب می‌شد. من مزه نمی‌کردم. فقط علاقه به کشتن است که دلت شکارکردن می‌خواهد. امروز می‌زنی، فردا دوباره یکی دیگه توی کوه می‌زنی، می‌گویی آخ، این یکی را هم باید بزنم. مثل گرگ  توی گله می‌افتی و دوست داری همه‌شان را بکشی.


شکارچیان زیاد بودند؟
خیلی بودند، اما سال‌های آخر می‌رفتیم دو سه روز توی بیابان می‌گشتیم و دریغ؛ مگر یک میش و دو بره. الان آن‌قدر تعدادشان زیاد شده که این منطقه پر شده و می‌روند به مناطقی که قرق نیست و شکارچی‌های دیگر می‌کشندشان.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha