سلامت نیوز: سالمندی تنهایی میآورد. البته این نکته بیشتر در جوامع امروزی رخمیدهد. اگر به گذشته و سنت کشور خودمان رجوع کنیم، خانهها همیشه پر بود، خانوادهها با هم زندگیمیکردند و هرگز پدرها و مادرهایشان را تنها نمیگذاشتند. این روزها زندگیها ماشینی شده، بیشتر ما در آپارتمانهای نقلی زندگی میکنیم و درگیریها و مشغلههای زندگی مجال توجه به والدین و سالمندان را از ما گرفته است. كوچكشدن خانوادهها، مهاجرت فرزندان و پیچیدگیهای زندگی مدرن سبب میشود سالمندان، خصوصا سالمندان زمینگیر، از معاشرت و مشاركت اجتماعی محروم شوند و زمینه مناسب ابتلا به افسردگی، اختلالشناختی و سایر بیماریهای روانی در آنان فراهم شود.
سرهنگ بازنشسته ارتش است. ازسال 48، بعد از پایان خدمت سربازی وارد دانشکده ارتش شده بود. خوشپوش و خوشلباس است، اورکت طوسی رنگ بلندی به تن دارد و یک شالگردن تیرهتر دور گردنش انداخته است. از کارش راضی بوده و میگوید تمام تلاشش را برای خدمت به مردم کرده است. کلی خاطره از دوران قبل از انقلاب، انقلاب و جنگ دارد. همه دوستانش بارها خاطراتش را شنیده بودند. وقتی شروع به تعریف کردن خاطراتش کرد، یکی ار دوستانش گفت: «حوصلهاش سر میرود. تو بخواهی خاطره تعریف کنی باید تا شب اینجا بنشینیم.» سرهنگ حرفهای کاظمی را تأیید میکند و تنها از کار و بیمه و بازنشستگی میگوید: «کارم را دوست داشتم. زیر دستم کلی سرباز میآمد و میرفت. مقررات خاص خودم را داشتم و هرازگاهی هم میشنیدم که از سختگیریهایم به دیگران شکایت میکنند. اما همه اینها برای خودشان بود. برای این بود که زندگیشان نظم بگیرد. آدم باید باانصاف باشد، ارتش به کارمندانش خیلی خوب رسیدگی میکند. بیمه و بیمارستان مخصوص دارد. بعد از بازنشستگی هم همان امکانات را در اختیارمان گذاشتند. هر چند وقت یک بار به مناسبتهای مختلف بن خرید از فروشگاه میدادند که هنوز هم میدهند اما کمتر. خلاصه ما که راضی هستیم.»
پارکها، خانه دوم بازنشستگان
روی دو نیمکت روبهروی هم نشستهاند. پارک نیست، فضای سبزی بین آپارتمانهاست. مشخص است یکی از نیمکتها جابهجا شده، جایش آنجا نبود. پنج مرد مشغول گپ زدن هستند. آنها برای صحبت از مسائل روزمره اشتیاق دارند. یكیشان میگوید: «من همیشه با اتوبوس سر کار میرفتم. نمیگذاشتم برایم ماشین بفرستند. آن موقعها که من کار میکردم اتوبوسها اینجوری نبود. الان خیلی هم بهتر شده وهم تعدادشان زیاد شده است. هنوز هم برای کارهای شخصیام از اتوبوس استفاده میکنم. ماشین شخصیام را فقط برای تفریح با خانواده بیرون میآورم. هوای تهران آلوده است. نباید با ماشین خودمان بیرون برویم. امکانات حملونقل عمومی خیلی پیشرفت داشته است.»
کاظمی بازنشسته شرکت ساختمانسازی است. «شرکتمان خصوصی بود. من دانشگاه نرفتم و درس نخواندم. همه چیز را تجربی یاد گرفتم. آن موقعها کارها با کامپیوتر انجام نمیشد. سالهای آخر کارم تازه کامپیوتر آورده بودند شرکت. من هم هیچوقت کار با کامپیوتر را یاد نگرفتم. 26سال سابقه بیمه داشتم. خودم را بازخرید کردم. بعد از آن هم هرازگاهی با ماشینم مسافرکشی کردم. اما الان دیگر نمیتوانم پشت فرمان بشینم. چشمهایم خیلی ضعیف شده است. به خاطر نقشهکشی تو نور و کاغذهای سفید چشمام هر روز ضعیفتر شدند. برای ما خبری از بن و فروشگاه و بیمارستان مخصوص نبود. فقط همین بیمه تأمین اجتماعی را داشتیم. البته که این بیمه هم خیلی به دردمان نخورد. الان هر وقت میخواهم بروم دکتر باید خودم پول ویزیت بدهم. بیمارستانهای تأمین اجتماعی خیلی شلوغه، بیمارستانهای دیگه هم طرف قرارداد بیمه ما نیستند.»
یکی دیگرشان عصایی به دست داشت. آقا منوچهر صدایش میکردند. کارمند قراردادی شهرداری بوده و حالا یک سالی میشود که بازنشست شده است. از بیمه و امکانات شهرداری چندان راضی نیست و میگوید: «بیمه برای شهرداریه. اما بیمه شهرداری هم خیلی جاها قبول نمیکنند. حقوق بازنشستگی هم زیاد نیست. یک دختر و یک پسر دانشجو دارم. بچههای خوبی هستند خودشان خرج تحصیلشان را میدهند و به من فشار نمیآورند. اما بههرحال جلویشان خجالتزدهام. باید بتوانم حداقل برای عروسیشان سنگ تمام بگذارم. دیر ازدواج کردم و دیر هم بچهدار شدم. همسرم هم معلم بازنشسته است. به آنها بیشتر از ما میرسند. با دو تا حقوق بازنشستگی به زور زندگیمان میگذرد. اما باز هم خدا را شکر. خانه مال خودمان است و اقساطش هم همین دوسال پیش تمام شد. الان یک کم دست و بالم بازتر شده است.»
تنها یکی از آنها هیچ حرفی نمیزد. وقتی خواستم با او حرف بزنم، کاظمی گفت: «آلزایمر دارد. چیزی یادش نمیآید که بخواهد بگوید. فقط من و پسرش را میشناسد. البته به من هم میگوید آقا کاظم. با پسرش تنها زندگی میکند. همسر پسرش فوت کرد. دوسال بعد هم همسر خودش فوت کرد. سه سال است که همسایهایم. رفت و آمد خانوادگی داشتیم. ولی الان دیگر تنها شده. پسرش از صبح میرود سر کار و او را به من میسپارد. یکی دو باری گم شده و باهزار بدبختی پیدایش کردیم. تو بازار مغازه داشت. اما حدود 10، 12سال پیش ورشکسته شد. مغازه را فروخت و بدهیهایش را داد. حالا هم فقط همین خانه را از مال دنیا دارد.»
به خانهای قدیمی اشاره میکند. خانه دیگر رنگ و رو ندارد و حتی از بیرون خانه هم میتوان فهمید که داغدار است.
سالمندان باید بیمه شوند
با توجه به کهولت سن افراد سالمند و مبتلا شدن آنها به بیماریهای مختلف، مسئولان هنوز فکر اساسی برای کاهش هزینههای درمانی آنها نکردهاند. حال دیگر وقت آن رسیده است که بیمه سالمندان در کشور راهاندازی شود تا همه هزینههای درمانی و مراقبتی را پوشش دهد. البته درحال حاضر این پیشنهاد در شورایعالی بیمه درحال بررسی است.
سالمندی با بیماریهای زیادی همراه است، بهطوری که ممکن است خیلی از آنان با هزینههای درمان به زیر خط فقر بروند. مدیرکل دفتر حدود 7میلیون ذکر کرد و گفت: «تعدادی از این سالمندان در روستاها سکونت دارند که به یکمیلیون و ۵۰۰هزار نفر از آنان در قالب طرح شهید رجایی در روستاها و شهرها خدمترسانی میشود.»
دبیر شورایعالی سالمندان کشور نیز در مصاحبهای گفت: «بیمه سالمندان در کشور باید راهاندازی و وضعیتی ایجاد شود تا همه سالمندان با مراجعه به بهزیستی، تأمین اجتماعی و مراکز وزارت رفاه در استانها و شهرستانها بیمه پایه داشته باشند.»
البته نباید نقش مهم بیمه تکمیلی را در این زمینه نادیده گرفت، زیرا این بیمه برای افراد سالمند و ناتوان بسیار ضروری است. پیشنهاد بیمه رایگان برای همه سالمندان کشور سال 92 ارایهشد و در دبیرخانه شورای بیمه درحال بررسی بود که تا امروز خبرهای تکمیلی آن منتشر نشده است.
با توجه به اینکه ۳۰درصد از سالمندان کشور از بیمه تکمیلی برخوردارند، اما این بیمهها بیشتر شامل خدمات درمانی میشوند و بسیاری از آنها هنوز تعهدات خود را در قبال پرداخت هزینههای درمانی سالمندان عمل نکردهاند، همین امر موجب نارضایتی سالمندان از این بیمهها شده است.
آمارها نگرانکنندهاند
براساس نتایج آخرین سرشماری در سال 95 و برگرفته از پژوهشی با عنوان «پیامدهای جمعیت سالمندی در ایران با تأكید بر چالش روزافزون نظام سلامت»، جمعیت سالمندی در كشور درحال افزایش است. ایرج حریرچی، معاون کل وزارت بهداشت مهرماه امسال گفت: «تعداد سالمندان كشور براساس این آمار، 7میلیون و 450هزار نفر است كه استان گیلان حدود 13درصد جمعیت سالمندی یعنی بالاترین رتبه سالمندی در كشور را دارد و از سویی سیستانوبلوچستان نیز 6درصد سالمندی را به خود اختصاص داده، یعنی جوانترین استان كشور است.»
همچنین تخمینزده میشود در سال 1425 تعداد سالمندان كشور حداقل به 17میلیون نفر برسد. سالمندی بنا به تعریف سازمان جهانی بهداشت عبور از مرز 60 سالگی است و برای تمام افرادی كه از حوادث و اتفاقات زندگی جان سالم به در بردهاند و جوانی و میانسالی را پشت سر گذاشتهاند، این دوران تحقق پیدامیكند. براساس آمار كمیسیون بهداشت مجلس شورای اسلامی، هماكنون 9.4درصد جمعیت كشور را سالمندان تشكیلمیدهد كه به تاكید كارشناسان امور اجتماعی در آینده نهچندان دور، 30درصد جمعیت یعنی از هر سه نفر، یك نفر سالمند خواهد شد.
با افزایش تعداد سالمندان، احساس نیاز به فراهمبودن زیرساختها، خدمات و تجهیزات لازم برای آنها نیز بیشتر میشود. بدیهی است برنامهریزی برای توزیع عادلانه خدمات نیاز به شناخت صحیح جمعیت گیرنده خدمت دارد. بدون این شناخت، منابع مصرف میشوند، بدون آنكه تاثیری داشته باشند، بهعبارت دیگر، راهكارهای ما باید برآمده از نیازهایمان باشند.
حجت منصوری، جامعهشناس و آسیبشناس مسائل اجتماعی در تشریح عمدهترین نیازهای قشر سالمند جامعه میگوید: «بهطور طبیعی هر فردی به فراخور شرایطی که با آن مواجه بوده است یا خواهد بود، با نیازها و ضروریات متفاوتی روبهرو است، اما در این میان برخی از الزامات و نیازها برای تمامی گروههای جمعیتی، با عمومیت بیشتری همراه است. مسکن، امکانات درمانی مناسب، تکریم و احترام، زیرساختهای ورزشی مناسب، بسترسازی برای فعالیتهای اجتماعی به تناسب شرایط سنی، نشاط و طراوت هرچه بیشتر از جمله نیازهایی است که تأمین آن برای تمامی گروههای اجتماعی و بهخصوص جامعه سالمندی ضروری و اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
بهطور طبیعی هرچه بنیه اقتصادی سالمندان از وضع مطلوبتری برخوردار باشد، تأمین امکانات و نیازهای مقتضی مرتبط به آنها به نحو مطلوبتری محقق خواهد شد. بدون تردید مستمری بازنشستگی در حصول و تأمین چنین نیازهایی، نقشی تعیینکننده ایفا میکند و هر آنچه همسانی این دریافتی و حقوق پرداختی به سالمندان با هزینههای زندگی تطابق بیشتری داشته باشد، ارتقای کیفیت زندگی به نحوی شایستهتر محقق خواهد شد. منصوری نیز معتقد است بازنشستگان در کشور از حقوق کمی برخوردارند و ادامه میدهد: «در جامعه ایرانی، پایینبودن حقوق برخی از بازنشستگان میتواند مسبب بروز دشواریهای بسیاری شود، موضوعی که درحال حاضر برخی از اقشار بازنشسته و سالمند با آن مواجه هستند. بهطور طبیعی ناتوانی حرکتی، با ملاحظات خاص به خود همراه است که مناسبسازی شهری در معابر، میادین و... بخشی از این محدودیتها را مرتفع میکند. متاسفانه در طول سالهای گذشته در اکثریت قریب به اتفاق شهرها، این امر و اصل خطیر مورد غفلت قرار گرفته و نتیجه چنین غفلتی با انزوای برخی گروههای سالمندی و خانهنشینی آنها همراه شده است.
اما با توجه به اهمیت این امر بازهم کم نیستند محدودهها و نقاطی از شهر که عبور و تردد سالمندان در آن با دشواری و مخاطرات بسیاری همراه است.
چند وقت پیش سوار خودرویی در میدان انقلاب شده بودم. پیکانی قدیمی بود و رانندهاش سالمندی بود که با احتیاط رانندگی میکرد و از دستان لرزانش مشخص بود رانندگی برای او سخت است. به میدان انقلاب رفتم و سراغ مرد را از همکارانش گرفتم. گفتند رفته است مسافر برساند و برمیگردد. منتظر ماندم تا برگشت. از شلوغی خیابانها شاکی بود. میگفت دیگر پاهایم جان ندارد کلاج و ترمز بگیرد. از کار و کارمندی که پرسیدم، گفت: «من هیچوقت کارمند نبودم. در خیابان ولیعصر شاگرد مغازه بودم. یک مدت که آنجا کار و پولهایم را جمع کردم، این ماشین را خریدم، 40 سالی میشود که همدم من شده است. از همان موقع با این ماشین کار میکنم؛ بار و مسافر میبرم. خارج از تهران هم تا چندسال پیش میرفتم. اما دیگر این ماشین، ماشین جاده نیست. زنم سرطان دارد، بچه هم ندارم، باید کار کنم و خرج دوا و درمان زنم را دربیاورم. خرجش خیلی زیاد است.»
سخن گفتن از بیمههای اجباری و مكمل باعث میشود اوقات او تلخ شود و با جوابی از سر نارضایتی بگوید: «بیمه که ندارم، اگر هم میخواستم کلی هر ماه پول بدهم و خودم را بیمه کنم، الان به دردم نمیخورد. حالا ما نمیگوییم همه را بیمه کنید، ولی من را که پیرم و کار درستوحسابی هم نداشتم که میتوانند مجانی بیمه کنند.» ماشین او از مسافر پر میشود و میرود.
کمبود امکانات اجتماعی و رفاهی ویژه سالمندان
عوامل محدودسازی مشارکت سالمندان در زندگی اجتماعی
سالمندی تنهایی میآورد. البته این نکته بیشتر در جوامع امروزی رخمیدهد. اگر به گذشته و سنت کشور خودمان رجوع کنیم، خانهها همیشه پر بود، خانوادهها با هم زندگیمیکردند و هرگز پدرها و مادرهایشان را تنها نمیگذاشتند. این روزها زندگیها ماشینی شده، بیشتر ما در آپارتمانهای نقلی زندگی میکنیم و درگیریها و مشغلههای زندگی مجال توجه به والدین و سالمندان را از ما گرفته است. كوچكشدن خانوادهها، مهاجرت فرزندان و پیچیدگیهای زندگی مدرن سبب میشود سالمندان، خصوصا سالمندان زمینگیر، از معاشرت و مشاركت اجتماعی محروم شوند و زمینه مناسب ابتلا به افسردگی، اختلالشناختی و سایر بیماریهای روانی در آنان فراهم شود. از آنجا كه خدمات رفاهی و مددكاری كافی در جامعه وجود ندارد، سالمندان تنهای دچار معلولیت برای تهیه مایحتاج روزانه و فعالیتهای تامینكننده ادامه زندگی مانند پختوپز و نظافت متكی به نزدیكان میشوند كه این خود میتواند زمینه را برای آزار سالمندان و بدرفتاری با آنان فراهم کند. سالمندانی نیز كه توانایی زندگی مستقل را دارند، به دلیل فقدان امكانات آموزشی، تفریحی و رفاهی مناسب یا بالابودن هزینه استفاده از امكانات موجود محدود به خانه خود و محروم از مشاركتهای اجتماعی میشوند. یكی دیگر از عواملی كه مشاركت سالمندان را در زندگی اجتماعی محدود میكند، نامناسببودن فضاها و امكانات شهری برای تردد ایمن سالمندان است.
نظر شما