سلامت نیوز:یك نگاه به پشت سر و راهی كه طی شده بود، یك نگاه به روبهرو و راهی كه هنوز تا مقصد فاصله زیادی داشت؛ چارهای نبود، دنبال یكدیگر به راه افتادند و پا به رودخانهای گذاشتند كه هر روز برای رسیدن به مدرسه باید از آن عبور میكردند؛ و خدا نكند باران آنقدر ببارد كه هم مصیبت سیل را بر سرشان خراب كند و هم مدرسه رفتن را غیرممكن؛ این تنها گوشهای از مشكلاتی بود كه بعد از گذشت یك ماه از سیل سیستان و بلوچستان از جای، جای روستای «پیرسهراب» منطقه «دشتیاری» میچكید.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ،حالا دیگر چشمها به جای پای برهنه دانشآموزان روستاهای «نبخش» و «عوركی» و ... بر روی گلهای این رودخانه عادی شده است.
«كمكهای مردمی اطراف نبود، نمیدانیم چه اتفاقی میافتاد؛ خود مردم بودند كه قایقهایشان را به آب انداختند و به كمكمان آمدند» «بعد از چند روز كه مردم در بین سیلاب گرفتار شده بودند، مسوولان یكییكی گذارشان به اینجا افتاد اما به محض اینكه پا از این منطقه بیرون گذاشتند دیگر نه خبری از قولها و وعدههایشان شد نه دیگر سراغی از اینجا گرفتند» اینها را معلم مدرسه راهنمایی پیرسهراب كه مردی حدود 40 ساله است، میگوید.
دل پردردی دارد مانند بسیاری از مردم این حوالی كه با چشمهایشان ناگفتههای زیادی را از فقر و تبعیض فریاد میزنند. صحبتهایش را قطع میكند و ماشین وانتی كه حدود 20 بچه قد و نیمقد را سوار كرده بود تا به آن طرف رودخانه «كاجو» ببرد، راهنمایی میكند كه مبادا برای بچهها اتفاقی بیفتد؛ دوباره صحبت را از سر میگیرد:«همین رودخانه را میبینید، سالهاست به هر مسوولی كه میرسیم، میگوییم اینجا پل میخواهد اما كو گوش شنوا؟! هر سال تعدادی از بچهها به دلیل سختی عبور و مرور ترك تحصیل میكنند و ما هم كاری از دستمان برنمیآید».
قصه پر غصه بلوچستان فقط مربوط به روزهای سیل نمیشود اصلا پا به این منطقه كه میگذاریم، درد و محرومیت را از خانههای خشتی و كپریاش میتوان لمس كرد. از جاده خاكی با آن پستی و بلندیها میگذریم و به خانههای خشتی روستا میرسیم، مردمانشان لبخند محبتآمیز را از روی میهماننوازی دریغ نمیكنند اما پای درد دلها كه مینشینی دیگر نشانی از آن خنده پیدا نمیشود.
پای لنگ امدادرسانی و اطلاعرسانی
«از ساعت یك شب لحظه به لحظه سطح آب بالا آمد تا اینكه ساعت 3 سد زیردان سرریز كرد و طغیان رودخانه كاجو هر چه سر راهش بود را شست و برد» «بسیاری از خانهها در سیل گرفتار شده بودند؛ امدادرسانی تا دو روز اول تنها از طریق مردم روستاها و منطقههای همجوار انجام میشد؛هر چند آنها قایقهایشان را برای كمك به مردم آوردند اما نیاز به بالگرد بود كه نداشتیم و باید از گناوه یا خراسان میآوردند كه یكی، دو روز طول كشید تا این بالگردها را آوردند آن هم فقط برای آنكه اقلام خوراكی به مردم بدهند» این را یك عضو شورای شهر منطقه دشتیاری میگوید.
او در پاسخ به این سوال كه چرا بالگردی برای كمك وجود نداشت، میگوید:«چند سال پیش یك بالگرد اورژانس به این منطقه دادند كه بالگرد روسی بود و خراب شده بود و نمیتوانست پرواز كند اینجا فقط سپاه است كه بالگرد دارد كه آن هم روز دوم آمد یعنی زمانی كه همه جا را سیل گرفته بود.»
از روستای بالادست سد دایما خبر میآمد كه روستا را آب گرفته و باید هر چه سریعتر دریچههای سد را باز كنند از سوی دیگر روستاهای پاییندست میگفتند این دریچهها باز شود دیگر چیزی از ما نمیماند. وضعیتهرلحظه بدتر میشد و ساعت حدود 4 صبح دیگر من از ترس به خود میلرزیدم چراكه با تداوم بارش باران به جز خطر سیل، خطر ریزش كوه هم جان مردم را تهدید میكرد. برق و تلفن هم قطع بود و به سختی میتوانستیم، ارتباط برقرار كنیم. از همان لحظه مردم روستاهای دیگر خودجوش قایقهایشان را آوردند و بسیاری از افرادی كه در سیل گرفتار شده بودند و سیلاب خانههایشان را محاصره كرده بود، نجات دادند».
حدودا 30 ساله بود و دو سالی میشد كه فوقلیسانس خود را در دانشگاه علامه طباطبایی به پایان رسانده بود و به جای آنكه در پایتخت بماند و تحصیلاتش را در مقطع دكتری ادامه دهد، ترجیح داده بود تا به سرزمین مادری برگردد و برای پیشرفت فرزندان این منطقه قدم بردارد.
دل پردردی دارد، میگوید وقتی سیل لرستان اتفاق افتاد، اخبار به سرعت مخابره شد مردم توانستند با گوشیهای خود از اوضاع آنجا فیلم و عكس بفرستند اما اینجا اینترنتی نیست كه كسی بتواند از حال و روز مردم اطلاعرسانی كند.
مگر یك دكل اینترنت زدن چقدر هزینه و كار میخواهد كه این را دریغ میكنند؟ فكر میكنید اگر امكان اطلاعرسانی بود، وضعیت بلوچستان به این روز میافتاد؟!» راست میگفت، اینترنتی نبود و در برخی روستاها حتی آنتن موبایل كه امكان برقراری تماس را فراهم كند، وجود نداشت.
لباس سوزندوزی شده و رنگیاش چشمنوازی میكند. از چیزی میگوید و به ما نزدیك میشود حالا دیگر كلمات و جملاتش واضحتر میشود؛ زن میانسالی است البته صورتش این را میگوید اما سنش خیلی پایینتر از آن بود؛ به خانهاش اشاره كرد. خانهای خشتی كه چند وسیله از موكتی میانه اتاق و تعدادی ظرف و ظروف كه اطراف اتاق چیده شده بود؛ رد آب هنوز روی دیوار مانده بود و تركها به یادگار از سیل روی دیوارها خودنمایی میكرد.
سیل، میراث دیگری هم از خسارت برای مردم این خطه به جا گذاشت و آن نبود آمبولانس است. مقابل درمانگاه غوغایی به پا بود. یكی از زنانی كه نوزادش را بغل گرفته بود تا بتواند از پوشكهای توزیع شده سهمی را برای فرزندش بگیرد، گفت زنی را میشناسد كه موقع زایمانش بود اما به دلیل سیل، آمبولانس نتوانست آنها را نجات دهد و مادر و فرزند هر دو جانشان را از دست دادند.
مسوولان اورژانس آن منطقه در توضیح این اتفاقات میگویند «9 پایگاه اورژانس در اثر سیل تخریب یا آسیب زیادی دید و ماشینهای آمبولانس به دلیل رفت و آمد در آب و گل خراب شدند حالا قطعات این ماشینها و تعمیر هر كدام بیشتر از 50 میلیون هزینه دارد تازه اگر قطعاتش پیدا شود بنابراین برای اورژانس به صرفهتر است تا یك ماشین آمبولانس دیگر خریداری كند كه تهیه آنها هم هزینه میخواهد هم زمان.
میراث گونو؛ بحران سیل بلوچستان
خاطرات سال 86 و هراس توفان گونو همچنان در وجود مردم اینجا موج میزند؛ كافی است از این روزهای سیل سوالی پرسیده شود تا صحبتها به 12 سال پیش كشیده شود؛ همان زمانی كه به یكباره باد و باران تمام زندگیشان را زیر و رو كرده بود و حالا هنوز خرابیهای آن درست نشده، مصیبتی دیگر زندگیشان را تحت تاثیر قرار میدهد.
اسمش «خیرالله» است از اهالی آن خطه كه توانسته بود، خانواده و فامیلش را از روستایی كه همجوار رودخانه بود به نقطه دیگری ببرد تا خطر سیل، جان و مالشان را تهدید نكند. صحبت با او به حضور مسوولان و مقامات میرسد كه هر كدام به این منطقه میآیند و روبانهای افتتاح را مقابل پلها و تصفیهخانه قیچی میكنند اما دریغ از آنكه بتوان از آنها استفاده كرد.
فقط چند ستون از یك پل باقی مانده بود تنها حدس و گمانی كه میشد درباره آن مطرح كرد این بود كه این سازهای نیمهكاره است كه هنوز پیمانكارش نتوانسته آن را به پایان برساند؛ اما از این خبرها نبود؛ این پلی بود كه محمود احمدینژاد آن را در دولت اولش افتتاح كرده بود اما چیزی نگذشت كه توفان «گونو» ستونهایش را در هم ریخت و خرابهای از آن بیشتر باقی نگذاشت.
ماجرا فقط پل خراب شده 12 سال پیش نبود بلكه همین دو سال پیش درست نزدیك به انتخابات ریاستجمهوری سال 96 پل دیگری چند كیلومتر پایینتر از سد «زیردان» افتتاح میشود اما با همان سرعت افتتاح، عمرش نیز با سیل 98 به پایان میرسد و حالا هم جاده زیردان شكافته شده و هم پل در هم فرو ریخته است. خیرالله میگوید در این پل بدون هیچ كار كارشناسی احداث و افتتاح شد در حالی كه از همان اول هم مشخص بود، ساخت این پل در این محل میتواند با فشار سیلاب خراب و خودش تبدیل به منشا مشكلات شود.»
آوار مصیبت بر زمینهای كشاورزی
«دیدی هندوانهها را آب برده؟» زن و مرد ندارد، با هر كسی صحبت میكنیم این جمله پرسشی را به زبان میآورد؟ انگار زمینهایی كه با خون دل خوردن آبادشان كرده بودند حالا با خساراتی كه سیل به آنها وارد كرده، تبدیل به داغی بر دلشان شده است.
با چوب دستیاش به برگها میزد و در میان زمین با قدی خمیده راه میرفت؛ لباس بلوچی و یك دست سفید به تن داشت و دستار محلی بر سر؛ اهالی آنجا به او میگفتند «پیرو» بیشتر از 100 سال از خدا عمر گرفته بود. با خستگی روی زمین نشست. یك چشمش به زمینش بود و گاهی به دوردست خیره میشد.
میگفت در عمرش چندین بار مجبور شده به خاطر سیل، خانهاش را تغییر دهد و از آخرین بار كه به اینجا آمده بود تقریبا 10 سالی میگذشت. میگفت، توفان «گونو» مجبورش كرده بود به این نقطه بیاید اما دوباره مصیبت سیل دامن او را گرفته است. البته بخش قابل توجهی از زمینهایش در امان مانده و درختهای موز توانسته بودند، جان سالم به در ببرند.
چند كیلومتری آن طرفتر با یك داس وسط زمین ایستاده بود، زمینهایش را نگاه میكرد و سر تكان میداد. میگفت:«تنها 9 میلیون تومان بذر هندوانه و خربزه گرفته بودم اما همه از بین رفتند تازه فقط اینها نیست، گوجهها هم سرنوشتی بهتر پیدا نكردند» میگوید«تمام تلاشمان را به كار بستیم تا زمین را احیا كنیم البته بخش زیادی از زمین دیگر قابل احیا نیست و تا یك سال دیگر این زمینها قابل استفاده نیست».
سربالایی جاده خاكی روستای «فتعلی كلات» را كه پشت سر میگذاریم چند متر بالاتر از سطح دریا، زمینهای كشاورزی كه در اثر سیل تمام محصولشان از بین رفته است، شبیه به یك تابلوی غمانگیز در برابر چشمها نقش میبندد. زمینهایی كه به گفته خیرالله بعید است غرامتی به آن تعلق بگیرد. او میگوید:«این زمینها را جهاد كشاورزی بیمه نمیكند و آن را به عنوان اراضی ملی میداند.» البته آن طور كه كشاورزان و اهالی اینجا میگویند این قاعده برای همه نیست و وقتی پای دلالها به میان میآید، برخی از این قاعده مستثنا میشوند.
با نگاه به زمینهایی كه سیل جانشان را گرفته دوباره این جمله آقای معلم در ذهن زنگ میزند؛ «اشتغالی كه اینجا نیست و كل زندگی یك خانواده از طریق كشاورزی بود كه الان چیزی از آن زمینها باقی نمانده و امروز دیگر راهی برای امرار معاش ندارند».
خیرین و چشم منتظر مردم
با كامیونی از اقلام خوراكی و كمكهای مردمی 2هزار كیلومتر را طی كرده بودند و از تهران خودشان را به این منطقه رسانده بودند؛ دو روزی بود كه به روستاها سر میزدند تا بتوانند این اقلام را به دست اهالی نیازمند و سیلزده برسانند. میگفت؛ چرا باید این مناطق در این سطح از محرومیت باشند؛ مشكلات سیل یك طرف و مشكلات معاشی كه همیشه با آن دست به گریبان بودهاند، طرف دیگر.»
میگویند هم در زمان زلزله به كرمانشاه رفتهاند و هم در سیل فروردین ماه راهی لرستان شدهاند اما هیچ كجا مانند این منطقه محروم نبودند. نجابت مردمی كه نیازمند بودند اما اقلام را به همسایه تعارف میزدند، اشك را در چشم آنها جمع كرد. میگوید باید صدای این منطقه شد تا دستی برون آید و كاری بكند. همین جملات دوباره صحبتهای مدیر مدرسه راهنمایی پیرسهراب را در ذهن تداعی میكند:«تمام تلاشمان را میكنیم تا در این مدارس، بچهها را به خوبی تربیت كنیم تا بروند و خودشان حقشان را بگیرند».
فقط چند ستون از یك پل باقی مانده بود تنها حدس و گمانی كه میشد درباره آن مطرح كرد این بود كه این سازهای نیمهكاره است كه هنوز پیمانكارش نتوانسته آن را به پایان برساند؛ اما از این خبرها نبود؛ این پلی بود كه محمود احمدینژاد آن را در دولت اولش افتتاح كرده بود اما چیزی نگذشت كه توفان «گونو» ستونهایش را در هم ریخت و خرابهای از آن بیشتر باقی نگذاشت.
سربالایی جاده خاكی روستای «فتعلی كلات» را كه پشت سر میگذاریم چند متر بالاتر از سطح دریا، زمینهای كشاورزی كه در اثر سیل تمام محصولشان از بین رفته استف شبیه به یك تابلوی غمانگیز در برابر چشمها نقش میبندد. زمینهایی كه به گفته خیرالله بعید است غرامتی به آن تعلق بگیرد.
نظر شما