سلامت نیوز:ساعت سه بعدازظهر روز یك خرداد، كفشها پشت در خانه تازه از پا كنده شدهاند و هنوز یك ساعتی نمیشود كه پدر از دادگاه به خانه بازگشته است، صبح همان روز پدر برای بازگرداندن دختر چهارده ساله به دادگاه رفته بود، با این خیال كه دختر فریب خورده و با مردی همسن و سال پدر فرار كرده است، صحبتهای دختر در دادگاه و ننگ عكسی در گوشی همراهش اما او را با خشم مضاعفی به خانه بازگردانده بود.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ،از همان لحظه ورود، عربدهها و داد و بیدادها بالا میگیرد، «بیناموسی» واژهای است كه در این میان بارها از میان لبهای خشمگین پدر بیرون میریزد، لابه و انكار رومینا اما بر خشم پدرش میافزاید تا آنجایی كه مادر خانواده و برادر رومینا در حمام زندانی میشوند، خشم تا منتهای درجه وجود پدر را فرا میگیرد، به سوی دختر خطاكار میرود تا او را خفه كند، رومینا با چابكی فرار میكند و اینبار پدر داس را از دیوار خانه بر میدارد و با ضربهای به پشت سر رومینا، به زندگی دخترش در همان لحظه پایان میدهد. قتل رومینای چهارده ساله بار دیگر داغ دیگر قتلهای ناموسی را در سالهای اخیر زنده كرده است.
بهمن، همان مردی است كه به قول اسفندیار، عموی بزرگ رومینا، ننگ بیناموسی را بر این خانواده زده است. روایت بهمن، روایت دلدادگی و عشق دختربچهای است كه از آشوب خانواده به شادی و امنیت مردی دیگر پناه برده است، روایت اسفندیار اما روایت قتلی است كه مسبب اصلی آن انتشار عكسهای بدحجاب رومینا در فضای مجازی است، مسبب اصلی آن مردی است كه با اغفال رومینا، حرمت خانواده را شكسته است.
او به من پناه آورد«از 9 سالگی عاشقم بود و منو میخواست. یازده ساله كه شد با هم حرف زدیم و وابسته شدیم.» بهمن 28 ساله بود كه در كوچه پس كوچههای روستای حویق برای اولینبار با رومینای 9 ساله آشنا شد.
بهمن ساكن «حویق» نبود اما خانهاش كمتر از یك كیلومتر با حویق فاصله داشت و عصرها كه از كارگری خلاص میشد، میتوانست قدمزنان خود را به حوالی خانه رومینا برساند.
از همان روزهایی كه رومینا توانست در دستان كوچكش گوشی همراه بگیرد، رابطه رومینا و بهمن دور از دید خانواده در فضای مجازی ادامه پیدا كرد. مادر رومینا از همان روزها از رابطه دختر دوازده سالهاش با پسری كه فقط یكی، دوسال با همسرش اختلاف داشت، آگاه بود اما این رابطه را از پدر رومینا مخفی و در خلوت با دخترش جدل میكرد.
مخالفت و اصرار رومینا به رابطهاش سرانجام به گوش پدر نیز میرسد. بهمن بارها میگوید كه پدر رومینا دست بزن داشت، نه فقط رومینا، بلكه مادرش نیز از سیلیهای او نوش جان كرده بودند و بارها رومینا به بهمن شكایت برده بود كه پدرش موهایش را میكشد و او را میزند. پس از اینكه آوازه رابطه رومینا و بهمن به پدر رسید، یك هفته گوشی تلفن از رومینا گرفته شد، بهمن در این یك هفته مطلقا خبری از رومینا نداشت تا اینكه بالاخره یك روز صبح از گوشی خود پیامی از رومینا دریافت میكند: «امروز ظهر بیا سركوچمون و منو با خودت ببر.» بهمن پاسخ مثبتش را بدون تعلل میدهد.
او پیش از این «آدم» به خانه رومینا فرستاده و از پدر خواستگاری دختر را كرده است، اما پدر به بهمن دختر نداده است، بهمن سنی است و خانواده شیعه رومینا چنین پیوندی را صلاح ندانستهاند. همین مساله و اصرار رومینا برای فرار از خانه كابوسوار پدری بهمن را مصمم میكند تا ظهر اردیبهشت ماه رومینا را همراه با كیف كوچكی از وسایل شخصیاش به سوی خانه خواهر بزرگش ببرد.
بهمن میگوید كه شش، هفت روزی را كه فرار كردند، رومینا در خانه خواهر بزرگش مانده بود و خودش در خانه یكی دیگر از خواهرانش، تاكید اوست كه در این مدت آنها جدا از هم بودند و بهمن تلاش كرده است تا لااقل صیغه محرمیت میان آن دو خوانده شود. بهرغم تلاشهای بهمن برای صیغه كردن رومینا، در این مدت پدر رومینا بارها او را تهدید به مرگ و انتقام كرده و گفته است كه «تو ناموس ما رو بردی؛ ناموس ما رو لكهدار كردی.» در این میان رومینا و بهمن تصمیم به انجام كاری میگیرند كه سرنوشت تلخ رومینا را رقم میزند.
انتشار عكسی دونفره در اینستاگرام گرچه بهزعم بهمن نشان از این دارد كه رومینا با خواست خودش فرار كرده و حالا در كنار او احساس خوشبختی میكند، اما انتشار عكس «ناموس» در اینستاگرام برای پدر و عموهای رومینا بسیار دردناكتر از فرار آن دو نفر از خانواده میشود. در آخرین روز اقامت رومینا در خانه خواهر بزرگ، بهمن موفق میشود تا با حضور برخی اقوام رومینا و والدین و اقوام خود مراسم صیغهای تدارك ببیند،
مهمانان حاضر میشوند و رومینا نیز در لباس سپیدی كنار بهمن سر سفره عقد مینشیند، روحانی به خانه میآید تا صیغه را بخواند و در لحظهای كه بهمن در دل یك قدم تا وصلت با رومینا فاصله دارد، پلیسها از میان مهمانان نقاب از چهره برمیدارند و بهمن را دستگیر میكنند. بهمن یك شب را در بازداشتگاه میماند تا فردا روز در دادگاه حاضر شود،
با اینكه خطبه صیغه عقد موقت هرگز میان رومینا و بهمن جاری نشد، اما بهمن رومینا را پس از آن روز همسر خود میداند رومینا چطور؟ «ما همدیگه رو دوست داشتیم و رومینا به من میگفت كه پناه آورده به من. میگفت تا حالا تو عمرش اینقدر خوشحال نبوده، اون چند روزی رو كه خونه خواهرم بود میگفت تا حالا چنین خونواده خوشحالی ندیده، وقتی میگفت به من پناه آورده یعنی میخواسته زن من بشه.»
دادگاه اقامت یكشبه بهمن در بازداشتگاه به درازا نكشید، صبح روز بعد، در مسیر بازداشتگاه تا دادگاه، بهمن لحظهای از ناسزاهای پدر و عموهای رومینا در امان نماند. همانجا از زبان پدر رومینا شنید كه نه فقط او، بلكه پدر و مادر و خواهرهایش را به قتل میرساند. رومینا و بهمن در دادگاه حاضر میشوند، رومینا با گریه و بهمن با سكوت.
هر دو یك صدا میگویند كه دزدی در كار نبوده و رومینا با خواست خود فرار كرده است اما تفاوت نظر رومینا و بهمن در برداشت معنا از یك كلمه خلاصه میشود، رومینا دلزده و ترسان از خشم پدر به مردی همسن و سال پدر خود «پناه» برده است و بهمن این «پناه آوردن» را به دلدادگی تعبیر كرده است.
بهمن تعریف میكند كه رومینا در دادگاه با صدای بلند گریه و زاری كرده و بارها از مقام قضایی خواسته است تا او را پیش پدرش باز نگرداند، رومینا بارها در كنار پدرش فریاد كشیده است كه اگر پایش به خانه برسد، پدر او را میكشد. مراجع قضایی حاضر در آن جلسه هرگز فكر نمیكردند كه لابههای دختر 14 ساله همان روز رنگ واقعیت به خود بگیرد. با اینكه توضیحات رومینا با شفافیت تمام نشان میدهد كه او از آشوب خانه فراری شده است و از مواجهه دوباره با پدر تندخویش واهمه دارد، اما همان روز دادگاه بهمن را تبرئه كرد و دست لرزان رومینا را در دستان پدر گذاشت تا ساعت سه بعدازظهر همان روز، آن دستهای زمخت به زندگی دختر پایان دهند.
دو، سه ساعت پس از قتل رومینا، دوستان بهمن او را مطلع كردند. او به سوی خانه رومینا دوید اما هممحلهایهایش به او هشدار دادند كه پدر رومینا قصد خون او را هم دارد و بهمن، یگانه مقصر این قتل ناموسی است، این بهمن است كه دامن دختر خانواده را لكهدار كرده است، این بهمن است كه دختر خانواده را فریب داده است و این بهمن است كه مقدمات دختركشی را فراهم كرده است.
در این چند روزی كه از قتل رومینا گذشته، بهمن بارها تلاش كرده تا شبانه به مزار رومینا برود اما پدر چند مرد را بر قبر دخترش گمارده است تا مانع حضور بهمن بر مزار او شوند، پدر از پشت میلههای زندان نیز از بیآبرویی جسد و قبر «ناموسش» واهمه دارد.شرم از بیناموسی«بچه بود دیگه، سیزده سالش بود، تازه رفته بود توی چهارده سالگی، چی میفهمید مگه؟»
اسفندیار عموی بزرگ رومیناست، حالا كه پدر پشت میلههای زندان روزها را شب میكند، اسفندیار راوی آن سوی ماجرایی است كه چندان با روایت بهمن همخوانی ندارد، جز در ارسال و انتشار همان عكسی كه هنوز هم برای عموی رومینا به مثابه «بیآبرو كردن ناموس» است. بعد از آن روز شوم، اسفندیار میگوید كه بارها زنگ و پیام تهدید از بهمن دریافت كرده است، بهمن حالا مدعی است كه رومینا زن اوست و باید قبر او را به روستای خود منتقل كند.
اسفندیار بارها به جان پسرش قسم میخورد كه در آن پنج، شش روز فرار، كسی برای خواستگاری نیامد، حتی او برای سامان دادن به اوضاع به پدر بهمن مراجعه كرد، اما پدر بهمن دست رد به سینه او زد و گفت: «ما دختری رو كه فرار كرده نمیخوایم، ببرید چنین دختری رو بفروشید.» یادآوری این صحبتها، یادآوری انتشار عكسی از «ناموس» خانواده با «لباس نامناسب» هنوز هم برای عموی رومینا دردناك است، دردناكتر از جای خالی برادرزاده.
گرچه بهمن بارها میگوید كه رومینا به میل و خواسته خود به او پناه برده بود، اما عموی رومینا معتقد است كه بهمن در خلوت كوچه چاقو زیر گلوی او گذاشته و او را تهدید كرده بود كه باید با او فرار كند، كاری كه پیش از آن نیز با چند دختر دیگر انجام داده و حالا پروندهای قطور در دادگاه به اسم بهمن خورده است.
اما اسفندیار ناراحتی اصلی برادرش را در همان عكسها میداند، میگوید بعد از اینكه بهمن عكسهای رومینا و خودش را برای او فرستاد و گفت «این زن منه» چند ساعتی گوشی همراهش را خاموش كرده بود، خانه را دورتا دور قدم میزد و احساس شرم میكرد: «آنقدر ناراحت بود كه بدون صیغه بدون عقد ناموسش پیش یه مرد دیگست، عكس و اساماس میومد براش، نمیتونست سرشو از خجالت پیش در و همسایه بلند كنه.»
روز قتل، اسفندیار به ییلاق رفته بود، ساعت پنج كه به روستا برمیگردد خبر میرسد كه تمام پاسگاه محل جمع شدهاند در خانه برادرش. به دو به سوی خانه میرود و برادر گریانش را میبیند كه روی پلههای حیاط نشسته است و گریه میكند و میگوید: «ناموسم رفت.» حالا مادر رومینا كه چهل سال هم ندارد گریان است و بیتاب، اسفندیار میگوید كه مادر رومینا از آن روز نتوانسته از شرم دروهمسایه از خانه بیرون برود و از ننگ این اتفاق دوام نخواهد آورد.
كدام اتفاق؟ قتل دخترش به دست پدر یا بیناموسی؟ «بیناموسی، شما جای ما بودید چی كار میكردید؟ همش سر نامردی اون مرد شد كه ناموس ما رو فریب داد و با خودش برد. من حالا دیگه شرمم میشه تو كوچه راه برم. ما هممون داغدار و شرمندهایم. از این شرم و خجالت میرم توی جنگل گریه میكنم.
كمر ما شكسته خانم.»دختركشیتلاقی روایتهای بهمن و اسفندیار در یك نقطه به هم گره میخورد، ندیدن رومینا. برای بهمن، رومینا همسر او بود كه با خواست خود میخواست در سن چهارده سالگی وارد زندگی زناشویی شود؛ برای پدر و اسفندیار اما رومینا مطلقا یك واژه بود: «ناموس». واژهای كه با این ننگ، پیش از مرگ نیز از دست رفته بود.
پرسشهای مكرر از هر دو سوی ماجرا نشان میدهد كه هیچ كدام از این و طرف مذكر، هرگز به ریشههای ناآرامی و بیتابی رومینا در منزل پدری توجه نكردند، بهمن هرگز از خود نمیپرسد كه یك دختر چهارده ساله چگونه میتواند با خواست خود به عقد یك مرد سی ساله در بیاید و اسفندیار هرگز از خود نمیپرسد كه بر برادرزادهاش در خانه چه گذشت كه چنین بیتابانه در پی خانه مردی دیگر دوید، نالههای رومینا حتی به گوش دادگاه نیز نرسید و دادگاه نیز چندان لابههای او را جدی نگرفت و بیمعطلی دست دختر را در دستان پدر گذاشت.
شاید اگر دادگاه پیش از بازگرداندن رومینا به پدرش، تنها یك جلسه مشاوره برگزار میكرد، یا اجازه میداد كه زمان بار خشم و كینه پدر را فرو بخواباند، شاید رومینا حالا نفس میكشید، گرچه به عنوان «یك ناموس خطاكار» اما هنوز از زندگی بهره داشت و شاید آینده روی دیگری جز «ناموس یك مرد بودن» برای او متصور میشد.
انتشار تصویری موسوم به «آگهی سومین و هفتمین روز درگذشت مرحومه مغفوره، شادروان رومینا اشرفی» روز گذشته در شبكههای اجتماعی بازتاب گستردهای داشت و این نظرها معطوف به ذكر نام پدر رومینا در خط اول آگهی ترحیم و به عنوان صاحبعزا بود. گرچه ذكر نام وابستگان مذكر در اعلامیههای ترحیم امری خارج از عرف جامعه نیست، اما قتل ناموسی رومینا و درج نام قاتل در اعلامیه واكنشهای فراوانی را در فضای مجازی برانگیخت.
نظر شما