«خانم داخل ماشین داد می‌زد کمک ولی چه کمکی؟ هیچ‌کسی نمی‌توانست کمک کند، ماشین با آدم‌های داخلش به سمت دره رفت. بعد از آن هم برای بازکردن جاده آن‌قدر آنجا خاک ریختند که دیگر نمی‌شود آنها را درآورد».‌ بیش از یک هفته از آن روز می‌گذرد، سیل تمام شلوغی پنچشنبه‌های جاده چالوس را بر هم زد و هجدهم خرداد با جسدهای بی‌جان، ماشین‌های ته دره و رستوران‌های ویران‌شده تمام شد، اما این شروع داستانی بی‌پایان برای این آدم‌ها شد.‌ حالا بعد از این چند روز همچنان تابلوهای بین راه هشدار می‌دهند که در این جاده بیشتر از خوزنکلا نمی‌توان پیش رفت.

سیل مغفول‌مانده

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شرق، بین راه نشانه‌های اتفاقی در روزهای گذشته کاملا عیان است. بخش‌های بسیاری از کوه‌های کنار جاده ریزش کرده و اطرافش را با نوار زردی نشانه گذاشته‌اند. تنها ماشین‌های حمل نخاله، امدادی و بولدوزر در این جاده‌ها تردد می‌کنند. بیشتر جاده‌های روستای خوزنکلا باز شده و کارگران و راهورها همه از کار شبانه‌روزی در این چند روز می‌گویند، اما ویرانی ساختمان‌ها و تونل‌های این جاده تنها امکان تردد در بخش‌های محدودی را به افراد می‌دهد. مرد میانسالی جلوی مجموعه شاندیز که دیگر نشانه‌ای از آن باقی نمانده، بیل به دست راه آب را باز می‌کند و از یک هفته کار شبانه‌روزی برای بازکردن جاده می‌گوید: «تونل یک، دو و سه کامل بسته شده بود، همه را ما بچه‌های راهداری باز کردیم. تقریبا دو یا سه گروه بودیم که جاده را تا حدی باز کردیم. آن‌قدر تونل بسته بود که ما مجبور بودیم سینه‌خیز از آن عبور کنیم.

آن روز مردم ماشین‌هایشان را همین‌جا گذاشته بودند و فرار کرده بودند. آنهایی که جان سالم به در بردند دو روز بعد آمدند و ماشین‌ها را بردند. ماشین که چه عرض کنم، این سیل حتی یک ماشین سالم هم نگذاشته بود. همه نابود شد و با یدک‌کش همه را می‌بردند... بعد از این اتفاق خانم و آقایی آمدند و به ما گفتند دختر و دامادشان گم شده‌اند... اتفاقا روز اول ماشینشان را ما به گوشه‌ای کشیده بودیم، فردای آن روز یک آقا آمد و ماشین را برد. روز سوم دختر جوانی آمد و می‌گفت پدر و مادرم را پیدا نکرده‌ام. ما بعدا از بومی‌ها شنیدیم این خانم و آقا موقع سیل از ماشین بیرون آمده‌اند. ماشین سالم ماند، اما خودشان با گل و لای به سمت سد کشیده شدند. گشت‌زنی هلال احمر هم فایده نداشت و آنها پیدا نشدند. آن روز مسئولان آمده بودند و مادر این خانم هم اینجا بود، می‌گفتند اگر خانواده‌ شما اینجا بوده‌اند، با این حجم گل و لای پایین رفته‌اند...».‌

‌ویرانی باورنکردنی

آن گوشه، رستورانی متروک مانده، تنها یک زن و مرد روی تخت چوبی زهواردررفته‌ نشسته‌اند و به کارگرانی که آب را باز می‌کنند، نگاه می‌اندازند. آنها از حادثه روز پنچشنبه با جزئیات یاد می‌کنند. مرد میانسال با دست به شیب جاده اشاره می‌کند که به چشم حدود 10 ماشین را دیده که سیل با خود به دره‌ پایین جاده برده و زن جوان از صحنه‌ای حرف می‌زند که سیل ماشینی با سرنشین را چند دور چرخانده و با خود برده است. آنها به رستوان شاندیز که چند متر آن طرف‌تر است اشاره می‌کنند و می‌گویند: «سیل که آمد همه چیز را برد، حتی مجسمه‌های بزرگ شیر جلوی این رستوران را خراب کرد و همراه خود برد. ما از ترسمان پشت شیشه‌های مغازه قایم شده بودیم چون ماشین تیبا را بلند کرد و با خود می‌برد، دیگر چه برسد به ما...».

دورتادور یکی از رستوران‌های بزرگ این جاده را با نوار هشدار بسته‌اند، گونی آبی‌رنگ را که کنار می‌زنی با فضای بزرگی از گل و لای و درختان شکسته و آلاچیق‌های زیر گل مانده مواجه می‌شوی. ماشین قدیمی که به عنوان دکور در وسط حیاط رستوران شاندیز بوده حالا بین درختی تنومند و حجم زیادی گل به شکل عمودی مانده. از آلاچیق‌های داخل این محوطه تنها سقف‌هایی تخریب‌شده بیرون مانده، نگهبان این مجموعه که حالا تنها فرد حاضر در این مخروبه است به ساختمان و حیاط زیر آوار اشاره می‌کند و می‌گوید: «ببینید تمام این فضا که روی آن ایستادیم چهار متر بالاتر از کف مجموعه است. یعنی سیل چهار متر گل و رسوب با خودش آورده. ما چند آبنما در این فضا داشتیم، الان همه زیر چهار متر گل و لای مانده... ».‌

نگهبان از تمام بخش‌های این رستوران تازه افتتاح‌شده عکسی نشان می‌دهد، عکس‌های دو هفته قبل، یعنی چند روز بعد از افتتاح، حیاطی بزرگ با آلاچیق‌های چوبی کنار هم، دو آبنمای بزرگ در وسط حیاط و کافه‌ای با چیدمان مدرن جلوی در ورودی، اما حالا تمام این حیاط تا چهار متر به گل نشسته و خبری از آلاچیق‌ها و صندلی‌های نو و رنگارنگش نیست. از بین تمام آنها نیمی از تخته‌سیاه داخل کافه مشخص است که قیمت نوشیدنی‌های مختلف روی آن نوشته شده. نگهبان لحظه‌ شروع سیل و ویرانی بعد از آن را این‌طور روایت می‌کند: «صدای وحشتناکی آمد، قبل از سیل فقط یک باران 20 دقیقه‌ای آمد و این وضع را پیش آورد. هنوز همه وسایل زیر گل مانده... این کافه برای دختر خانمی بود که کامل از بین رفته، آن روز در سوگ مرگ پدرش بود و سر کار نیامده بود. خلاصه تمام وسایلش، حتی یادگاری‌های پدرش هم زیر این گل‌ها مانده... خیلی ترسناک بود، بارش باران زیاد شد که یکدفعه دیدم یکی از درخت‌ها کنده شده و همراه آب پایین می‌آید. فریاد زدم سیل آمد و مشتری‌ها به سالن اصلی فرار کردند، شیشه بیرونی رستوران را شکستیم و آنها فرار کردند، اما چهارتا از همکارانم در گل گیر کرده بودند و ما آنها را پیدا نمی‌کردیم. خلاصه بعد از سیل تا چند ساعت دنبالشان بودیم که دیدیم صدا می‌آید. تا گردن در آشپزخانه گیر کرده بودند و با کمک امدادگرها نجاتشان دادیم. بینشان یک کارگر افغان 12ساله هم بود، از ترس نتوانسته بود جواب صدای ما را بدهد. الان دو تا از همکارانم در بیمارستان بستری هستند چون موقع نجات دست و بدنشان با شیشه شکسته‌ها پاره شده بود. ما فکر می‌کردیم شاید وضع خیابان بهتر باشد، اما سیل چند ماشین را جلوی چشم ما برد. یک ماشین با خانم و آقا و یک نفر که عقب نشسته بود به سمت پایین می‌آمدند که سیل آنها را گرفت، دو سه ملق زد. صحنه‌ بدی بود. خانم داخل ماشین داد می‌زد کمک ولی چه کمکی؟ هیچ کسی نمی‌توانست کمک کند، ماشین با آدم‌های داخلش به سمت دره رفت. بعد از آن هم برای بازکردن جاده آن‌قدر آنجا خاک ریختند که دیگر نمی‌شود آنها را درآورد. ماشین دیگری هم جلوی در گیر کرده بود و خانمی داخلش مانده بود، داد زد من را یادتان است؟ دیدم مشتری ثابت ما بوده، با زحمت آن خانم را بیرون کشیدیم، آن زن از ماشین بیرون آمد ولی ماشینش از بین رفته بود، سه روز بعد با کفی ماشینش را بردند..». حالا از بین اتاقک‌های متروک‌شده این رستوران هرچه بیشتر به سمت آشپزخانه می‌رویم بوی گندیدگی بیشتر در مشاممان می‌پیچد. نگهبان اجاق و دیگر وسایل زیر گل را نشان می‌دهد: «ببینید اینجا هر مواد غذایی که بوده فاسد شده، این بوی متعفن برای همین مواد خراب‌شده است. همان موقع برق قطع شده و هیچ‌کدام از یخچال‌های آشپزخانه هم دیگر کار نمی‌کند».‌

خاک ریختند و تمام شد

با وجود کار شبانه‌روزی کارگران و راهبران، اما هنوز هیچ‌کدام از تونل‌ها به طور کامل قابل استفاده نیست. برای همین جز ماشین‌های سنگین حمل نخاله، کمتر ماشینی به سمت تونل‌ها حرکت می‌کند. سوار بر یکی از همین ماشین‌ها به سمت تونل یک و دو حرکت می‌کنیم. تونل‌های تاریک که تا همین چند روز قبل کارگرها به شکل سینه‌خیز تمام طول آن را طی می‌کردند، حتی از رد گل و لای روی دیوار، سیم‌های آویزان و تخریب دیوارهای داخلی این تونل هم مشخص است. آب و گل‌های روی زمین هم تقریبا به نیم‌متر می‌رسد، برای همین همچون بقیه مناطق سیل‌زده این جاده، بدون کفش مناسب، امکان راه‌رفتن برای افراد وجود ندارد. راننده کامیون هرازگاهی به سکوهای کنار جاده اشاره می‌کند که روز حادثه بعضی ماشین‌ها از آن مسیرها به دره پرتاب شده‌اند. از روزهای اول می‌گوید که مسئولان آمدند عکسی گرفتند و رفتند. به شرایط سخت این چند روز اشاره می‌کند: «روزهای اول که تونل را باز کرده بودیم آن‌قدر هوا پر از گرد و خاک بود که راننده‌های بولدوزر نمی‌توانستند آنجا کار کنند، اصلا هوایی برای نفس‌کشیدن نبود».‌

‌مرگ‌های اشتباهی‌

لغزندگی زمین، در کنار تونل و دره‌های منتهی به آن، امکان تردد عابران را سخت می‌کند و برای همین بعد از بازدید تونل یک و دو به پایین جاده باز می‌گردیم. اینجا نیروهای راهور کنار جاده ایستاده‌اند و رفت و آمد به این جاده‌های پرخطر را کنترل می‌کنند. آنها از روز اول در منطقه حضور داشتند و اشاره می‌کنند با وجود اینکه هشدارها برای هوا اعلام شده بود اما از قبل حادثه سیل نیرو و خدمات امدادی در منطقه مستقر نبوده است. تعدادی از این نیروها موقع سیل شاهد گیرکردن مردم در تونل 5 بودند. یکی از این نیروها می‌گوید: «دود زیادی در تونل جمع شده بود، ما مجبور بودیم یکی یکی ماشین‌ها را خاموش کنیم، حتی دو تا بچه به دلیل دود زیاد داخل تونل دچار حادثه شدند... خودم دیدم. خانمی در ماشین گریه می‌کرد و گفت بچه‌ام خفه شد و مرد... بعد از آن امداد رسید ولی فایده نداشت. تا حدود ساعت چهار صبح کم کم مسدودیت تونل بیشتر شد چون سیل پایین‌تر آمده بود».‌

آنها از شدت سیل در همان دقایق می‌گویند که «یکی یکی از مردم خواستند تا از ماشین بیرون بیایند و وقتی همه بیرون رفتند سیل با شدت وارد تونل شده بود و مردم شاهد سیلی بودند که ماشین‌هایشان را می‌برد». یکی از آنها اضافه می‌کند: «سیل بعضی از ماشین‌ها و مردم را به سمت سد برد و چون تا آن لحظه هیچ تجهیزات و نیرویی نبود تا چهار صبح همه در سد ماندند، جز دو، سه نفر که با کمک افسرها بیرون کشیدیم. حالا تا امروز نیروهای مستقر در تلاش‌اند و هر روز یکی، دو جسد را از سد بیرون می‌کشند».

یکی از نیروها فیلم دختر جوانی را نشان می‌دهد که به دنبال مادر مفقودشده‌ خود است. این دختر از یک فیلم‌ پخش‌شده در فضای مجازی حرف می‌زند که مادرش را در داخل آن شناسایی کرده. این نیروی راهور می‌گوید: «این دختر خانم تقریبا هر روز برای پیداکردن مادرش به اینجا می‌آید ولی تا الان چیزی پیدا نکرده. آن روز قیامت بود واقعا... تا الان هلال احمر خیلی جنازه پیدا کرده، اما بعضی جنازه‌ها دیگر پیدا نمی‌شوند چون وقتی سیل آمد و آدم‌ها به پایین دره افتادند، دقیقا چند ساعت بعد برای بازکردن جاده بولدوزرها همان‌جا خاک ریختند. ..».‌

‌دردی که درمان نمی‌شود

کوه‌هایی رنگارنگ که خاطره‌ سال‌های سال این مردم را رقم زده، اما ریزش‌های گاه به گاه آن و احتمال سیل، امکان مخدوش‌کردن آن خاطرات را نزدیک‌تر می‌کند. موضوعی که بومی‌های منطقه از عدم مدیریت درست آن گله دارند و رسیدگی به این وضع را وظیفه‌ اصلی مسئولان می‌دانستند. ماجرایی که هر سال به شکلی قربانی می‌گیرد. همچنین طبق شواهد مأموران پلیس راهور آسیب‌های اطراف سد کرج شدت بالایی دارد، اما مسئولان مربوطه با بیان لغزندگی جاده و امکان خطر جانی، امکان گشت‌زنی بیشتر را به خبرنگار «شرق» ندادند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha