توقع دارید که صحنههای بهتری را مشاهده کنید؛ بالاخره قدم به پایتخت گذاشتهاید و با پیشانی کشور مواجه هستید، اما صحنههایی میبینید که تعجب بر انگیز است: از دعوا و چاقوکشی گرفته تا دست فروشهایی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در بساطشان یافت میشود؛ و حتی موادفروشان و مصرف کنندگان نشئه یا خماری که چپ و راست میروند و ...
به گزارش سلامت نیوز به نقل از «تابناک»، توسعه نامتوازن، یکی از مشکلات عدیدهای است که گریبان کلانشهر تهران را گرفته و تبدیل به گره ظاهرا کوری شده که به سختی میتوان گشایشی برایش متصور شد. کلانشهری که برخی به آن لقب «شهر-کشور» را میدهند و نمونه کاملی از جامعه در حال توسعه محسوب میشود که هیچ کدام از زیر ساختهایش با افزایش جمعیت متناسب نبوده و اصلاح معضلاتش به سالها زمان نیاز دارد.
با شهری مواجه هستیم که با افزایش جمعیت گسترش پیدا کرده، اما توسعه نیافته و نشانههای پیشرفت در آن بسیار کمرنگ است. جمع کثیری از افراد متمرکز در یک پهنه جغرافیایی بزرگ، که جمعیت خیلی کشورها به گرد پایش هم نمیرسد و همین نکته، عاملی شده برای از هم گسیختگیهای شدید در برخی حوزههای شهری؛ حوزههایی مثل عدالت اجتماعی.
کافی است که در دور و اطراف این ترمینال قدم بزنیم تا با انواع نابسامانیهای گوناگون مواجه شویم. از دستفروشهایی کهگاه کلاه این و آن را بر میدارند گرفته تا کارتنخوابهایی که با تاریک شدن هوا، به مرور بر تعدادشان افزوده میشود. دیوارها و کنجهای سیاه شده از دوده آتش، گواهی است برای اثبات این مدعا
زمینه چینی برای تحقق عدالت در شهر
عدالت مفهومی نسبی است که به راحتی قابل تعریف نیست و تنها میتوان شاخصههایی برای آن تعیین کرد. مفهومی که اگر در حوزه شهری مورد بررسی قرار گیرد، بر پیچیدگیهای آن افزوده خواهد شد.
تهران بهعنوان یکی از کلانشهرهای دارای مشکلات پیرامونی، همواره نیازمند تمهیداتی برای بهبود وضعیت سکونت و زندگی اجتماعی شهروندان بوده است. تمهیداتی که در اگر در قالب برنامهریزیهای شهری مورد توجه قرار گیرند، میتوانند به برخورداری شهروندان از خدمات مناسب شهری و برقراری رفاه شهری مناسب منجر شده و در نهایت، عدالت شهری را تحقق ببخشند.
رویکردی که در کشور-شهر پایتخت، بر اساس برنامهریزی در چارچوب محلات و محلهمحوری مورد توجه قرار گرفت و بر اساس آن، تهران به 374 محله تقسیم شد و برخی اختیارات به مسئولین محلی واگذار شد. مدلی شبیه پارلمان، که در جهت ارتقای سطح کیفیت زندگی شهروندان و عدالتمحوری، شاید ناگزیر از انتخابش بودیم.
رویکردی که البته مورد تأکید مدیران شهری هم قرار گرفت و بدینترتیب، محلهمحوری به تدریج تبدیل به رویهای شد که بر اساس آن، مدیریت شهر به شهروندان واگذار میشد.
استقبال از این روش، این نظریه را قوت بخشید که برنامهریزی در سطوح پایین، از اثربخشی، کارآمدی و کارایی بیشتری برخوردار است و حتی به کمک آن میتوان به کاهش فاصله میان شمال و جنوب شهر نیز امید داشت.
اینجا بود که بنا، بر انتقال برخی مراکز به جنوب شهر گذاشته شد تا هم بر میزان برخورداری شهروندان جنوب شهر افزوده شود و هم باب تعامل بین شهروندان شمال و جنوب شهر گشوده شود. اتفاقی شبیه آنچه در طرح بوستان ولایت رخ داد. اتفاقی خوب که متاسفانه گاهی قربانی شدت و ضعف عملکرد مسئولین قرار میگیرد و یا در برخی اوقات، با تضاد آرا مسئولین مختلف، بیاثر میماند و با وجود متولیان زیاد، بدون متولی رها میشود؛ ترمینال جنوب (ملقب به ترمینال خزانه) شاید تنها نمونهای از آن باشد.
با شهری مواجه هستیم که با افزایش جمعیت گسترش پیدا کرده، اما توسعه نیافته و نشانههای پیشرفت در آن بسیار کمرنگ است. جمع کثیری از افراد متمرکز در یک پهنه جغرافیایی بزرگ، که جمعیت خیلی کشورها به گرد پایش هم نمیرسد و همین نکته، عاملی شده برای از هم گسیختگیهای شدید در برخی حوزههای شهری؛ حوزههایی مثل عدالت اجتماعی
نماد فراموشی در جنوب شهر
ترمینال جنوب (خزانه)، اولین پایانه مسافری تهران است که در سال1352، در زمینی به مساحت 17 هکتار بنا شد. ساختمان ترمینال شامل چهار طبقه (دو طبقه، همکف و زیرزمین) است.
«ترمینال جنوب»، برای مسافران پر شمار متروی تهران، نمادی است از تراکم انسانی! تراکمی شناور که در اثر سیل جمعیت مسافران مترو -در ایستگاهی با نام همین ترمینال- وارد قطار میشود و حتی نفس کشیدن را هم دشوار میکند، یا برعکس؛ فراغتی که در اثر پیاده شدن این خیل افراد در این ایستگاه، نصیب بقیه مسافران میشود. فشاری که در ساعات اوج ازدحام، تحملش به میزان بالایی از آمادگی جسمانی مسافران بستگی دارد و صابونش به تن بسیاری از تازه واردان از دیگر شهرها هم خورده است!
اما این مشکل، تنها معضل حاشیهای این نماد جنوب شهر نیست؛ کافی است که در دور و اطراف این ترمینال قدم بزنیم تا با انواع نابسامانیهای گوناگون مواجه شویم. از دستفروشهایی کهگاه کلاه این و آن را بر میدارند گرفته تا کارتنخوابهایی که با تاریک شدن هوا، به مرور بر تعدادشان افزوده میشود. دیوارها و کنجهای سیاه شده از دوده آتش، گواهی است برای اثبات این مدعا.
ترمینال
محوطه نه چندان وسیعی که در جنوب و شمال، با دیوارهای کارخانه روغن نباتی و دادسرای ناحیه بعثت محصور شده و در شرق به یک بوستان منتهی شده و در غرب به ریل راه آهن سراسری و مترو تهران محدود میشود، اما در همین یک گله جا (البته در مقیاس کشور-شهر تهران)، انبوهی از معضلات اجتماعی را در خود جای داده است و از مواد فروشان خرده پا گرفته تا انواع بزهکاران را در خود جای داده است.
صحبت از بزرگترین ترمینال مسافرتی است که در بزرگترین شهر کشور واقع شده و دست بر قضا، هم عمر زیادی دارد و هم به دلیل نوع کارکردش، اقتصادی محسوب شده و هر روز پذیرای مسافرین زیادی از سراسر کشور است. به این معنی که بالقوه، با کانونی برای پیوند مناطق مختلف شهری و حتی کشوری مواجه هستیم که چون درآمد زا است، قطع به یقین، متولیان و مسئولان زیادی را در اطراف خود میبیند، اما نشانهای از ساماندهی در حاشیههایش به چشم نمیخورد.
کافی است که سری به پل عابر پیادهای بزنید که بر عرض مسیر راه آهن سراسری و متروی تهران بنا شده است. پلی فلزی مخصوص عابران پیاده که پلکانش در کنار پایههای پل بتنی روگذر ترمینال جنوب واقع شده است و شاید هیچ زمانی از روز نباشد که نتوانید بزه در حال وقوعی را در دور و اطرافش مشاهده کنید!
گویی که نه شورای محلی هست، نه نیروی انتظامی، نه گرمخانه، نه بهزیستی، نه شهرداری، و نه هیچ نهاد دیگری؛ از نهادهای پیشگیری گرفته تا نهادهای مقابله با معضل!
نظر شما