شهلا اعزازی، مدیر گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران در گفتوگو با «شرق» با اعلام این ارزیابی، همچنین تاکید دارد: «اتفاق ثبت معنوی چنین آیین ضدحقوقبشری در ادامه رویکردهای تبعیضآمیزی دنبال میشود که از چپ و راست جامعه زنان ما را هدف قرار داده و جالب اینکه در سازمانی چون میراث فرهنگی که اتفاقا برآیندی از حضور قدرتمند زن ایرانی در میراث کهن این سرزمین بوده نیز چنین رویکردی دنبال میشود و این سوال برای من پژوهشگر پیش میآید که آیا هزاران رسم و سنت مثبت پیرامون فعالیتهای زنان به ثبت رسیده که حالا یکی از اصلیترین رسوم تبعیضآمیز را ثبت ملی کنند.» اداره میراث فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد چندی پیش پروندهای را روی میز گذاشت که براساس آن ثبت ملی و معنوی رسم «خونبس» در دستور کار قرار گرفته. ثبت «خونبس» تاکنون واکنشهای فراوانی را از سوی کارشناسان به دنبال داشته. با این حال کارشناسان میراث فرهنگی ثبت «خونبس» را از جهت حفظ این رسم قدیمی مثبت ارزیابی میکنند.
شنیدهاید که میراث فرهنگی میخواهد «خونبس» را ثبت ملی کند. فکر میکنید چه ایدهای مسوولان این نهاد را به سمت ثبت «خونبس» برده است؟
من ثبت ملی «خونبس» را چیزی جدا از طرحهایی چون سهمیهبندی جنسیتی دانشگاهها، افزایش مرخصی برای زنان و کاهش ساعت کاری آنها نمیدانم. البته شاید این قیاس کمی عجیب باشد اما واقعیت اینکه این روزها رویکردی نادرست در نگاه به نقش زنان در ذهن برخی مسوولان به چشم میخورد. نگاهی که زن را فرودست میپندارد، چه در مرور تاریخی و آنجا که نقشهای پیشینی زنان به چشم میآید و چه حالا که زنان در اغلب عرصههای اجتماعی حضور پررنگی یافتهاند.
یعنی میخواهند به «خونبس» وجاهتی معنایی بدهد؟
شاید عمدی در این پیشنهاد وجود نداشته باشد اما مسوولان سازمان میراث در شرایطی که هر روز خبر میرسد بنایی تاریخی تخریب شده یا در معرض آسیب قرار گرفته باید به وظایف اصلیشان بپردازند و اگر هم قرار است که جایی به ثبت معنوی یک اثر بپردازند، میتوانند نگاهی انسانمحور را در دستور کار قرار دهند. نگاهی توام با احترام. «خونبس» رسمی مغایر با حفظ شأن زنان بوده و مطمئن باشید هر کس عمق ناخوشایند «خونبس» را درک کند، ترجیح میدهد که چنین رسمی هیچگاه در هیچ دفتری به ثبت نرسیده و هر چه زودتر بساط آن برچیده شود.
اگر اینطور باشد تکلیف نگاه آسیبشناسانه به «خونبس» چه میشود؟
این کار وظیفه نهادهای پژوهشی یا مرکزی مانند مرکز امور زنان است که بیاید پژوهشگرانی را ترغیب کند تا زوایای اجتماعی و فرهنگی چنین رسمی را واکاوی کرده و آن را در قالب پژوهش و کتاب منتشر کند. اما میراث فرهنگی نمیتواند تحلیلی آسیبشناسانه و انتقادی به «خونبس» داشته باشد و به همین دلیل اقدامش بیشتر ایجابی میشود.
فکر نمیکنید جای خالی چنین پژوهشهایی در نهادهای دانشگاهی احساس میشود؟
بدون تردید همینطور است و دانشگاه و بهویژه رشتههای مردمشناسی و جامعهشناسی جایی برای تحلیل چنین سنتهایی است. اما این نکته را هم فراموش نکنید که تصویب موضوع بسیاری از پایاننامهها هم با محدودیتهایی مواجه است.
حالا اگر فرض این باشد که رسم «خونبس» برای جامعه و زندگی امروزی ترویج شود و ثبت ملی این سنت قدیمی صرفا برای آشنایی با سنتهای گذشتگان باشد، چطور؟
ببینید از همان روزی که از استان کهگیلویه و بویراحمد خبر رسید پرونده این آیین از سوی اداره کل میراث فرهنگی این استان تدوین شده، خبرهای مرتبط به آن در رسانه منتشر شده و به تبع بازخوردهای خودش را داشته. چرا ما باید در شرایطی که هر روز ماجرایی محدودکننده برای تحصیل و حوزه اختیارات دختران ما تصویب میشود، از توان رسانهای برای پوشش چنین مسالهای استفاده کنیم. من چنین مسالهای را تنها اتلاف وقت و انرژی و منحرف کردن افکار عمومی میدانم.
تا جایی که به ذهن من بهعنوان یک جامعهشناس مربوط میشود وقتی سراغ ثبت و مستندسازی مسالهای میرویم که بخواهیم یا نگاه آسیبشناسانه و انتقادی به آن داشته باشیم یا اینکه بخواهیم آن را در خاطر جاودان کنیم. در مورد ثبت ملی «خونبس» نیز تا جایی که به سواد من برمیگردد، این رسم به جز نادیده گرفتن حقوق زنان و فرو کاستن نقش آنها به تولیدمثل و جانشین کردن انسانی دیگر برای بخشش خون ریخته شده، تاثیر دیگری برای تاریخ ایران به دنبال ندارد. پس دلیلی ندارد که بخواهیم به فکر ماندگار کردن آن باشیم.
اما در همان نگاه جامعهشناختی، رویکرد کارکردگرایی وجود دارد. برخی نیز بر این باورند که «خونبس» به عنوان یک رسم در دوران خود، کاربردی بوده و دستکم میتوان آن را به عنوان یک «سنت» ثبت کرد. از این گذشته ما که نمیتوانیم تاریخمان را عوض کنیم. حتی همین حالا هم گزارشهایی از اجرای این آیین ناپسند به گوش میرسد.
اگر دقت کنید همین حالا در بسیاری از شهرهای - حتی مذهبیمان - هم مراسم قمهزنی داریم یا در بسیاری از شهرها از جمله همین تهران، قتل ناموسی صورت میگیرد. آیا میشود به صرف اینکه اینها بخشی از تاریخ ما بوده و هست یا اینکه هنوز در جریان است، آن را ثبت ملی کنیم. تفاوت است میان ثبت معنوی و ملی آیینی مانند «نوروز» و «خونبس».
«خونبس» یکی از بقایای دوران زیست عشیرهای بوده و اگر هم قرار است کار فرهنگی در این زمینه صورت گیرد، باید «انجیاو»هایی در مناطق خاصی از کشور برای آگاه کردن جوامع سنتی آنجا، اقدام کنند. ثبت «خونبس» به نظرم بیشتر شبیه طنز است و با رویکرد کارکردگرایانه نیز قابل توجیه نیست.
پرونده ثبت «خونبس» آماده شده و شاید به همین زودی ثبت شود، آن وقت چه باید کرد؟
مثل خیلی چیزهای دیگر، کاری نمیشود کرد.
نظر شما