به گزارش سلامت نیوز به نقل از حمایت ؛ یكی از مهمترین عواملی كه در بزهكار شدن این قشر از افراد جامعه موثر است، عامل خانواده نامناسب است. به طوری كه یك خانواده نامناسب و دارای شخصیت ضداجتماعی در دامن زدن به بزهكاری اطفال و نوجوانان بسیار موثر خواهد بود. برای آشنایی بیشتر با عوامل خانوادگی در گرایش به بزهكاری در اطفال و نوجوانان گفتوگویی را با دكتر فربد فدایی، متخصص بزهكاری اطفال و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی ترتیب دادهایم كه در ادامه میخوانید.
رفتارهای نامناسب خانواده طفل یا نوجوان چه تاثیری بر شخصیت وی و تبدیل آن به یك شخصیت ضداجتماعی دارد؟
كودكی كه نتواند با پدر و مادر همانندسازی مثبتی داشته باشد، یك هویت منفی پیدا میكند. هویت منفی یعنی اینكه هر آنچه كه جامعه به عنوان هنجار اجتماعی به وی توصیه میكند، او برعكس آن را انجام میدهد، زیرا اصولا دید وی نسبت به همه چیز منفی است. این كودك معمولا از نظر عاطفی از مهر و محبت والدین خود بیبهره است، زیرا خود پدر و مادر این كودك در دوران كودكی جز سردی و خشونت چیزی ندیدند. در واقع راه دیگری بلد نیستند، بنابراین با فرزند خود نیز به همین ترتیب رفتار میكنند. در این وضعیت یك دور باطل پیش خواهد آمد. كودك از پدر و مادر خوشش نمیآید و از هر كسی هم كه در ذهنش پدر و مادر را برایش تداعی كند، طبعا بدش خواهد آمد.
این منفیگرایی كودك در محیط آموزشی به چه صورتی خواهد بود؟
زمانی كه این كودك وارد مدرسه میشود، نسبت به آموزگار، ناظم، مدیر و به طور كلی اولیای مدرسه خود، دید خصمانهای خواهد داشت. زیرا این افراد در نظرش تداعیكننده پدر و مادر هستند. این كودكان نسبت به همكلاسان خود كه از نظر ظاهر، درس و توجه آموزگار وضعیت بهتری دارند، احساس حسادت خواهند كرد.
چه عوامل درونی زمینهساز ایجاد روحیه تبهكارانه و خلاف هنجار در كودكان و نوجوانان میشود؟ این عوامل چه اختلال های رفتاری را در این دسته از افراد جامعه به همراه خواهد داشت؟
البته باید در این زمینه گفته شود كه خیلی از اوقات به علت مسایل ژنتیك و وضعیت روانی و اجتماعی كودك، مشكلات بارز روانی نیز در این دسته از كودكان دیده میشود. یعنی زندگی تحت این شرایط با مواردی از قبیل اختلال سلوك، ناتوانیهای هوشی، در خودماندگی یا اتیسم و اختلال كاهش توجه و بیش فعالی همراه است. به این ترتیب این دسته از افراد در درس خود نیز موفق نیستند. زیرا مهارت یادگیری آنان پایین است و به این ترتیب مورد بیتوجهی و سرزنش آموزگار، مدیر و ناظم قرار میگیرند و حتی در موارد حادتر ممكن است از مدرسه اخراج شوند و به اصطلاح كارنامه او را زیر بغلش میگذارند و او را رد میكنند.
نتیجه طرد شدن كودك و نوجوان خلافكار از محیط آموزشی و مدرسه چیست؟
در پاسخ به پرسش شما باید بگویم، این كودكی كه در مدرسه هم دیگر جایی ندارد، به راحتی جذب گروههای بزهكار نوجوان مثل خودش میشود كه وی در آنجا احساس هویت خواهد كرد. این گروههای بزهكار نوجوان تنها جایی هستند كه فرد به آن احساس تعلق و همبستگی خواهد كرد و جذب این دسته از گروهها میشود. البته ناگفته نماند كه آموزگاران و دیگر اولیای مدرسه تلاش زیادی میكنند تا این قبیل بچهها را به اصطلاح سر عقل بیاورند و به راه راست هدایت كنند. به عنوان مثال از اخلاقیات برای آنها صحبت میكنند و یا آنها را تشویق و تنبیه میكنند، اما تلاشهای اولیای مدرسه عموما به نتیجه نمیرسد. یكی به دلیل اینكه همانطور كه عرض كردم، دید این قبیل كودكان و نوجوانان نسبت به دیگران منفی است و دیگر اینكه پدر و مادر این كودكان و نوجوانان دانسته و یا ندانسته تلاشهای اولیای مدرسه را خنثی میكنند. به عنوان نمونه زمانی كه اولیای مدرسه میگویند این بچه باید درس بخواند، پدر یا مادر این كودك به وی میگوید بیجهت و بیخود چرا كاغذ را سیاه میكنی یا به فرض به او میگوید، آنهایی كه درس خواندند به كجا رسیدند. یا زمانی كه كودك راستی و درستكاری را پیشه میكند در برابر دروغگویی و بیوفاییها و عدم وفای به عهد پدر و مادر مقاومت و ایستادگی میكند و میگوید كه آموزگار من به من اینها را یاد داده است، میگویند وی واقعیتهای زندگی را نمیفهمد و دلشان خوش است.
به این ترتیب تاثیر مثبتی را كه آموزگاران و اولیای مدرسه میتوانند بر روی كودك و نوجوان داشته باشند چنین پدر و مادرانی خنثی میكنند.خود پدر و مادر اصولا نسبت به جامعه دید منفی دارند كه البته این دیدگاه را نیز به فرزند خود انتقال میدهند و فرزند هم واقعا احساس میكند كه این چه نوع جامعهای است كه من را هم از حداقل امكاناتم محروم كرده است و در مقابل از من توقع دارد كه همه كار برایش بكنم. این دسته از كودكان و نوجوانان نسبت به اصول اخلاقی جامعهای كه به گمان او هیچ توجهی به وی ندارد، حالت مبارزهجویانه دارد. اگر ادب، احترام، رعایت حقوق دیگران و درستكاری از طرف جامعه تبلیغ شود، این كودك احساس مبارزه خواهد كرد و میگوید كه من با جامعهای كه با من با ادب و احترام رفتار نمیكند، حقوق من را رعایت نمیكند و در نهایت با من درستكار نیست، من هم به این ترتیب با این جامعه رفتار نمیكنم. براین اساس میبینیم كه این دسته از كودكان و نوجوانان به طور منطقی البته از نظر خودشان بیادب، پرخاشگر، زیادهطلب و دروغگو میشوند. آنها میگویند ما از همهچیز محروم هستیم، پس باید جامعه به ما رفاه دهد و اگر نمیدهد ما به زور آن را میگیریم و این دیدگاه میتواند ریشه بسیاری از بزهكاریها در آینده باشد. به این ترتیب این قبیل كودكان و نوجوانان با این دیدگاه منفی كه دارند، اموال عمومی را تخریب میكنند. همان پدیدهای كه تحت عنوان واندالیسم معروف است.
مصداق پدیده واندالیسم در رفتار كودكان و نوجوانان دچار ناهنجاری چیست؟
به عنوان مثال اتومبیلهای موجود در خیابانها هر چقدر كه شیكتر و براقتر باشند، این قبیل كودكان و نوجوانان بیشتر بر روی آن خط میكشند. اصولا این افراد در جیب خود یك میخ یا یك كلید به منظور این كار خلاف دارند. یا اینكه شاخه درختان را میشكنند. یا جانوران را مورد آزار و اذیت قرار میدهند.
دلیل اینكه كودكان و نوجوانان دست به چنین كارهای خلافی میزنند، این است كه دیگران روحیه وی را خراب كردهاند، عزتنفس وی را خرد كردهاند و حتی او را از نظر جسمی هم مورد آزار و اذیت قرار دادهاند. در حقیقت همانطور كه دیگران وی را نظیر یك جانور بیپناه مورد آزار و اذیت قرار دادهاند، وی نیز موجودات زنده را به همین ترتیب مورد آزار و اذیت قرار میدهد. از آنجایی كه چنین فردی خواستههای زیادی دارد كه به علت فراهم نبودن موقعیت قابل حصول نیست و از آنجا كه وی خود را با همهچیز و همه كس در حالت مبارزه میبیند، بنابراین وی بیقرار میشود.
او برای آنكه خود را از این بیقراری و ناآرامی نجات دهد و خلاص كند و همینطور به منظور آنكه از واقعیتهای بیرحم و خشن جامعه یك مقدار خود را رها كند و درنهایت برای اینكه خود را از رنج و تنهایی خلاص كند، به دنبال روشهای نامناسبی نظیر مصرف مواد الكلی یا موادمخدر یا اخیرا مواد محرك میرود. البته این دسته از مواد یك آرامش ظاهری و موقتی به او میدهد و پس از آن خود این قبیل مواد باعث تخریب بیشتر جسمی و روحی این كودك و نوجوان میشوند و آن زمینه بیولوژیك منفی و آن زمینه روانی و اجتماعی نامساعدی را كه وجود داشت ، بدتر میكند. یك مرتبه میزان رفتارهای ضداجتماعی او چند برابر میشود. اگر در گذشته صرفا مرتكب خلاف و جرایم كوچك بود، دیگر مرتكب جرایم سنگین نیز میشود. به عنوان مثال جنایت میكند و دست به قاچاق موادمخدر و همچنین تجاوز جنسی میزند.
جامعه طبق قوانین كیفری موجود وی را تعقیب و دستگیر میكند و عمل وی با مواد قانونی انطباق دارد. بنابراین وی را مجازات كرده و در نتیجه چنین كودكی یا نوجوانی به زندان میافتد. این به زندان افتادن عزم او را در این فرضیه كه جامعه فقط قصد آزار وی را دارد، راسختر میكند. او با خود میگوید به جای اینكه جامعه به درد من برسد، من را تنبیه میكند. بنابراین كینهتوزتر میشود. حال فرض كنید كه این فرد ازدواج كند. او طبعا دنبال زنی برای ازدواج میرود كه وضعیتی مثل وضعیت او را بپذیرد. یعنی آن زن نیز وضعیت مشابه او داشته باشد. زنی كه به علت مشكلاتی كه در خانه پدری خود دارد و یا اصولا به علت طرد شدن از آنجا میخواهد برای رهایی از این وضع هر چه زودتر ازدواج كند. بنابراین با این مرد ازدواج كرده و آن دور باطل تكرار میشود. این وضعی است كه ما میبینیم در نسلهای مكرر به منصه ظهور میرسد و به این مشكل بزهكاری كودك و نوجوان دامن میزند.
نظر شما