سلامت نیوز : در اخبار این روزها خواندیم که 12میلیون ایرانی دچار اختلال روانیاند.
صفرها را درست شمردید: 12میلیون نفر. اینها ایرانیانی هستند که 15 تا 64
سال سن دارند. البته، نمیدانم چرا این بازه سنی برای اعلام این آمار
انتخاب شده است. در این میان گویا، آن 5/4میلیون نفر جمعیتی که بیش از 64
سال سن دارند و انتظار میرود شیوع اختلالات روانی در میان آنان بالا باشد
دیده نشدهاند. به هر رو، همین هم رقم عجیبی است وای کاش بیش از این
نباشد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از بهار ؛ از این فرصت استفاده کنم و بپرسم راستی چرا ناگهان درها باز شده و چنین
آمارهایی از بایگانیها بیرون آمده است و به اطلاع عموم میرسند؟ تعداد
قربانیان آلودگی هوا، تصادفات جادهای، مصرف موادمخدر، تجاوز جنسی، مصرف
الکل و حالا هم اختلالات روانی بخشی از این آمارهای ترسناک است که در انواع
گوناگون و برخلاف روال گذشته در ماههای اخیر از تریبونهای رسمی اعلام
شدهاند. آیا هدف از این اطلاعرسانی تنویر افکار عمومی است؟ اگر چنین است
باید پرسید به واقع آمارهای اینچنینی چقدر برای مردم اهمیت دارند؟
جالب است
که این آمارهای ترسناک معمولا وقتی همسو با فهم عمومی باشند برای مردم
توجهبرانگیز میشوند و پذیرفتنی. اما به ندرت به موردی برمیخوریم که آمار
کمکی به تغییر فهم عمومی کند. اجازه دهید مثالی بزنم. مگر نه اینکه آمار و
ارقام میگوید که بیکاری بیش از سهمیلیون نفری جمعیت ما ربطی به حضور
افغانیان در ایران ندارد و ریشه این امر را باید در تحرک پایین اقتصادی و
عدم قابلیت اقتصاد ما در جذب سرمایه و نظایر اینها یافت؟ اما مگر به این
راحتیها با ارائه چند عدد و رقم میتوانی گوش شنوایی بیابی و ذهنیتی ریشه
دوانده را تغییری بدهی؛ بهویژه وقتی مراجع و رسانههای عمومی هم آب به
آسیاب این ذهنیت بریزند.
به هر رو، گویا آمار اختلالات روانی با فهم عمومی ما همخوان است و بنابراین
پذیرفتنی به نظرمان میآید. اینکه مدام در کوچه و خیابان میشنوی
اعصابها چقدر خراب است و بیحوصلگی بیداد میکند و مردم را غمناک میبینی و
خشمناک و نگران، بنابراین، میپذیری که 12میلیون نفر اختلال روانی داشته
باشند. اما پرسش این است که به واقع علل اختلال روانی این همه از ایرانیان
چیست؟ آیا ریشه این اختلالات روانی را نیز باید روانی دانست؟ در همان آمار
پیش گفته آمده که 82درصد از این بیماران خدمات درمانی دریافت نمیکنند و
18درصد دیگر هم حداقلِ چنین خدماتی را دریافت کردهاند. با این وصف گویا
نمیتوان امیدی به درمانشان داشت و شاید فقط بتوانیم آرزو کنیم همه این
بیماران شفا یابند! اما به واقع ریشه این مشکل چیست؟ آیا کمبود بودجه است؟
آیا کمبود روانپزشک و امکانات درمانی برای این افراد است؟ هزینههای سنگین
چنین درمانهایی است؟ بیمه است؟ پرسشها را میتوان همینطور ادامه داد و
بیشتر و بیشتر پرسید.
گرچه، مهمترین پرسش این است که اگر، به فرض محال،
همه کمبودها برطرف شوند و این بیماران از بهترین خدمات درمانی بهرهمند
شوند- که البته حق مسلم شان است- مشکل حل میشود؟ اگر به جای 5درصد
20درصد از درآمد ناخالص ملیمان را در حوزه بهداشت و درمان صرف کنیم- که
گویا بنا به گفته جناب معین رقمی مکفی است- میزان اختلال روانی به حد معمول
میرسد؟ پاسخ به نظرم یک نه قاطع است. اشتباه نشود! این «نه» به تامین
بودجه و امکانات لازم برای ارائه خدمات درمانی به بیماران فوق نیست و مسئله
موضع و نگاهمان است که به اختلالات روانی عیبناک است. حالا دیگر قریب به
صد سالی میشود که جامعهشناسان تشخیص دادهاند که مسائل اجتماعی ریشههای
اجتماعی دارند و قریب به 50 سال است که جامعهشناسان به ما فهماندهاند که
اگر در مملکت ایران زمین معدود افرادی را یافتید که اختلال روانی داشتند،
خشونت میورزیدند و دلمرده بودند و هذیان میگفتند، میتوان گرفتاری
شخصیشان دانست و به ویژگیهای شخصیتیشان پرداخت و با مشاوره و روانکاوی
به درمانشان کمک کرد. اما وقتی از هر چهار پنج نفر یک نفرشان هذیان بگوید
یا هذیانی بیندیشد مشاوره و روانکاوی کارساز نیست و باید فکر دیگری کرد.
در چنین شرایطی با معضلی عمومی (بخوانید اجتماعی) سر و کار داریم که باید
ریشههای اجتماعیاش را بکاویم و اگر راهحلی میجوییم جز در تغییر ساختاری
این شرایط اجتماعی معیوب نمییابیم. اینکه از نظر شیوع اختلالات روانی با
دیگر کشورهای جهان تفاوتی نداریم و اینکه آمار فوق در 20 سال اخیر تفاوتی
نکرده است نیز نه مایه افتخار است و نه دلیلی برای تداوم روند فعلی. این
نکات هم با تذکر گستردگی و ریشههای تاریخی این معضل بر عمومیت و ریشههای
اجتماعی آن گواهی میدهند. این ریشهها در روان افراد نیست و نه فقط با
دارو و درمانهای روانی حل و فصل نمیشوند چه بسا، در عمل، تعمیق هم بشوند.
اینکه بازار کتابهای زرد روانشناسی سالهاست از داغترینها در ایران
است و اینکه این روزها برای گرفتن وقت مشاورههای روانی باید در صفی
طولانی بایستی، حکایت از همین امر دارد. مگر خبر ندارید؟ این روزها بیش از
25میلیون نفر ایرانی در صف انتظار مشاوره ایستادهاند. بشتابید که اگر دیر
بجنبید همین امکانات هم از دست میرود و این صف طولانیتر هم میشود.
پیشنهاد سردبیر
-
چرا بدندرد میگیریم؟
درد عضلانی که قسمت کوچکی از بدن شما را تحت تأثیر قرار میدهد، معمولاً به دلیل استفاده بیش از حد از آن ناحیه از بدن ایجاد میشود برای مثال درد بازوها ناشی از بلند کردن جعبهها در طول روز همچنین ممکن است یک آسیب جزئی باشد، مانند کبودی شانه پس از زمین خوردن.
نظر شما