از بالا رفتن آمار سرقت و نزاع در جامعه گرفته تا مشکلات خانوادگی، یک سر ماجرا به بیکاری ختم میشود و کوچک شدن سفرهها و سقفهایی که در زیر آن پدران، شرمنده کودکانشان هستند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از تهران امروز ؛ آنها نه تنها آرزوهایشان را برباد رفته میانگارند بلكه برای گذران زندگی خود هنوز هم متكی به درآمد خانواده هستند و با شرمندگی و غروری كه جریحهدار شده، دست خود را پیش والدین دراز میكنند. از سوی دیگر این روزها كم نیستند والدینی كه همراه خانواده بر سر سفرههایی مینشینند كه به جای آمدن پول نفت بر سر آن، «كوچك» شدهاند و هر بار در برابر خواستههای فرزندان كه قادر به برآوردن آن نیستند عرق شرم بر پیشانیهایشان مینشیند. روانشناسان میگویند همین شرمنده شدنهای وقت و بیوقت میتواند منجر به اختلالات روانی در جامعه شود و اثری از خود به جا بگذارد كه دود آن به چشم نسلهای آینده برود.
همه درها بسته است
در سالهای گذشته آمارهای تامل برانگیزی در رسانهها منتشر شده كه آمار 21 درصدی اختلالات روانی در جامعه ایرانی از آن جمله است. شاید به همین دلیل است كه دیگر نه از خبر شنیدن نزاعهای خیابانی تعجب میكنیم و نه از دیدن تنشهای خانوادگی. دكتر هومن نامور روانشناس سلامت و عضو هیات علمی دانشگاه در این باره به تهران امروز میگوید: «حس درماندگی آموخته شده؛ نتیجهای است كه گرفتار شدن آدمها در چنین شرایطی منجر به آن میشود.» او ادامه میدهد: «این حس به معنای این جمله است كه هر كاری كردم به در بسته خورد. آنها هر كاری میكنند اما نمیتوانند نتیجهای كه میخواهند بگیرند و سرانجام دست از امید میكشند. آنها به خودِ سخیفشان بازمیگردند اما در ذهن بهدنبال خیالبافی هستند.» دكتر نامور میگوید: «این درماندگی دو بعد دارد؛ یكی مربوط به مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است و دیگری به تفكر آرمانگرایانه فرد بازمیگردد.»
احساس فقر در جامعه
جامعهشناسان میگویند این روزها فقر نسبی در جامعه ایرانی بیداد میكند و همین امر عاملی است برای راضی نبودن از زندگی. بسیاری از ایرانیها این روزها شاید نان و آبی برای خوردن داشته باشند اما وقتی وضعیت زندگی خود را با وضعیت زندگی صاحبان خودروهای رنگارنگ وارداتی در خیابانها مقایسه میكنند، این احساس فقر است كه تیشه به ریشه جامعه میزند و اینجاست كه مبحث عدالت اجتماعی جان میگیرد. این روزها فاصله زیاد میان اقشار اجتماعی در برخورداری از مواهب زندگی سبب شده تا بسیاری از جوانان دست به مقایسه بزنند، مقایسهای كه نتیجه آن تنها یك كلمه است: نابرابری! كلمهای كه به نظر میرسد كارد را به استخوان رسانده است.
اضطراب و افسردگی، نتیجه نرسیدن به اهداف
از صبح تا شب كار میكند. حالا دیگر اضافه كاری جزو برنامههای ثابت روزانهاش شده است تا بتواند از عهده مخارج خانه بربیاید. استرس لحظهای رهایش نمیكند...
نكند برای اجاره خانه بازبماند؟ نكند نتواند برای فرزندش دوچرخه بخرد و دهها نكند دیگر در ذهنش مرور میشود. به گفته دكتر نامور «حس درماندگی خودآموخته، سبب اضطراب و افسردگی میشود و اختلالات اضطرابی از وسواس تا فوبیا را در برمی گیرد.» او ادامه میدهد: «اما آنچه واضح است، این است كه اگر این احساس در طول زمان با فرد همراه شود ممكن است كه دو اختلال را ایجاد كند كه البته این روزها شاهد درصد شیوع بالای اختلال نخست(5 تا 10 درصد) در كشور هستیم.» او اختلال نوع اول را «اختلال شخصیت افسرده» میخواند و میگوید: «همین كه از فردی میپرسی چطوری؟ و او در پاسخ میگوید كه «هی» یا «نمیدانم!» اگر از مرحله صفت افسردگی گذشته و به اختلال رسیده باشد، خطرناك است.» اما اختلال نوع دوم به عقیده دكتر نامور «اختلال شخصیت منفعل پرخاشگرانه» است.
او در این باره میگوید: «وقتی فردی دچار مشكلات میشود ممكن است ناراحتیهایش را بر سر خانواده خالی كند یا مثلا در اداره بر سر ارباب رجوع فریاد بزند. اما این تنها واكنش نیست. ممكن است كه فرد به خودخوری یا كم حرفی روی بیاورد یا مثلا به ارباب رجوع بگوید امروز برو فردا بیا!»
ناكامی خطرآفرین است
دكتر حسن عماری مدرس دانشگاه و روانشناس اجتماعی نیز در گفتوگو با تهران امروز با اشاره به فقر و بیكاری موجود در جامعه میگوید: «فقر و بیكاری ممتد نوعی از استرس را در خانواده نمایان میكند و نوع دیگر آن وقتی است كه فرد به سن شاغل شدن میرسد اما فرصت شغلی برای او ایجاد نشده است. گذشته از آن برخی از افراد هم هستند كه پس از سالها تحمل، به شغل مورد نظر خود میرسند اما به دلیل تحمل استرسها و اتفاق نیفتادن در زمان مناسب نمیتوانند خوب كار كنند. بنابراین استرسها برای خانواده بحران زا هستند.»
او ادامه میدهد: «این پدیدهها را میتوان با مسائل اجتماعی در نظر گرفت كه در زندگی خانوادگی در دنیای مدرن امروزی تاثیرگذار است. خانواده در راستای این مسائل اجتماعی دچار ناكامی میشود چرا كه اگر زن و مرد و فرزندان به آنچه میخواهند، نرسند، ناكامی در رسیدن به مطلوبها رخ داده است. با توجه به تغییر سبك زندگی این روزها بیشتر خانوادهها خواستههایشان ارتقای موقعیت شغلی، موقعیت اجتماعی و طبقه اجتماعی است كه رابطه مستقیم با ثروت دارد. اما وقتی نمیتوانند به این خواستهها برسند و در برآوردن نیازهای اولیه خود عاجز میشوند، دچار ناكامی شده كه این عارضه سبب بروز اختلالات روانی میشود.»
راه گریزی از استرسها نیست
این مدرس دانشگاه معتقد است استرسها و تنشها نتیجه فقر و بیكاری هستند و میگوید: «وقتی افراد در چنین موقعیتی قرار میگیرند راه گریزی از استرسها وجود ندارد.» به گفته او تحقیقات علمی نشان میدهد كه استرس، مادر بسیاری از بیماریهاست. دكتر عماری ادامه میدهد: «این افراد عموما در آینده خود دچار مشكلات شخصیتی هستند و آثار استرس در آنها مشهود است.»
احساس ارزشمندی، نابود میشود
کارشناسان میگویند از بالا رفتن آمار سرقت و نزاع در جامعه گرفته تا مشکلات خانوادگی، یک سر ماجرا به بیکاری ختم میشود و کوچک شدن سفرهها و سقفهایی که در زیر آن پدران، شرمنده کودکانشان هستند. چهاردیواریهایی که احتمال شکسته شدن حرمتها در آن بسیار است چراکه ردپای بیکاری و فقر در بالا رفتن آمار طلاق دیده میشود تا به تاخیر افتادن ازدواج. با یک نگاه به جامعه میتوان جوانان تحصیلکردهای را دید که یا به دلیل بیکاری امکان ازدواج برایش مهیا نشده یا بیکاری تیشه بر ریشه زندگی مشترکشان زده است حتی در فرزندآوری نیز یك پای ثابت فرزنددار شدن برخورداری از حداقلهای زندگی است. گذشته از آن، این موضوع در امید به زندگی و رضایت از زندگی نیز موثر است. فقر و بیكاری علاوه بر آنكه شرمندگی در برابر خانواده را بهدنبال دارد احساس ارزشمندی را از انسان ربوده و سبب میشود هر روز به كام ایرانیها تلختر از دیروز باشد...
نظر شما