سلامت نیوز :  یک دختر جوان، یک پسر جوان و یک زوج جوان با فرزند چند ماهه شان و در نشستی دیگر یک مرد نابینا و یک جوان کم بینا مهمان ما هستند. ما همه شان را با عنوان معلول می شناسیم. هم قانون جامع درباره آن ها داریم و هم یک روز جهانی به نامشان است. این چند نفر تنها تعدادی اندک از جمعیت 15 درصدی معلولان جامعه را تشکیل می دهند و با این که دلشان پر درد و غصه است هنوز چراغ امید، گوشه سوخته دلشان را روشن نگاه داشته است. نگاهشان مهربان اما حاکی از دردی است که به گفته خودشان اگر بخواهند همه آن را بازگو کنند باید یک کتاب قطور درباره اش نوشت.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه خراسان ؛ شاید اگر من می خواستم نویسنده آن کتاب باشم اولین جمله ام این بود: "نامعلولان! معلولان هیچ مشکلی با معلولیت خود ندارند، مشکل آن ها من و شما هستیم".من و شمای قانون گذار، من و شمای مسئول، من و شمایی که در جامعه آن ها را می بینیم و با نگاه ترحم آمیز و دلسوزی آتشی جانکاه را در جان آن ها روشن می کنیم، ترحمی که آن ها به آن هیچ نیازی ندارند، ترحمی که تنها یک معنا دارد و آن هم معنای بی خبری ما از عالم آن ها و نداشتن شناخت کافی و درست از شرایط آن هاست. ترحم بر حال کسی رواست که در ناتوانی های مبتنی بر نادانی اش غرق شده است و با داشتن انواع امکانات نمی تواند مدبرانه عمل کند، نه بر کسی که واقعیت را درک کرده است و نقص عضو را تنها امری جسمانی می داند و فراموش نکرده است ظرفیت های انسانی او در بند و محدودیت جسمش نیست.

این جملات حرف های من نیست، این ها ترجمانی از واژه هایی است که به رنگ درد و امید از صفحه چشمان آن ها بر جان من می غلتید. سمیرا صالح زاده، تمام زندگی اش را به همراه همسرش درکنار معلولان سپری می کند، او که همراه دوستان معلولش به تحریریه خراسان آمده است، می گوید: دوستانمان در آرزوی روزی هستند که دیگر مردم با دیدن آن ها نگویند: "حیف جوانی ات! خدا شفایت بدهد! و یا به بچه هایشان نگویند: نگاه کن! اگر کار بدی بکنی خدا چه کارت می کند!"سیده ساناز رضایی متولد 65 است، او عمری است روی چرخ های ویلچر زندگی کرده است و با این که بزرگ ترین مشکل معلولان با وضعیت مشابه خودش را تردد در سطح شهر و نامناسب بودن معابر می داند، با رفت و آمد در همین وضعیت نامناسب شهرها مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته هوش مصنوعی روباتیک از دانشگاه علم و صنعت گرفته است.

وقتی من و شما عجله داریم و پله های مکان های مختلف را دوتا یکی می کنیم و می دویم ساناز و کسانی دیگر مانند او با دیدن پله زخم کهنه شان تازه می شود، اما با صبوری باید از همراهان و یا از عابران بخواهند تا ویلچرشان را بلند کنند، این در حالی است که اگر نگاهی به قانون جامع حمایت از معلولان بیندازید که سال هاست در کش و قوس اجرایی شدن و اکنون اصلاح شدن قرار دارد، شعارهای بسیار خوب و گیرایی را خواهید دید از مسئله اشتغال معلولان گرفته تا تهیه و تحویل امکانات و تجهیزات مورد نیازشان و مناسب سازی معابر شهری و اماکن عمومی برای آن ها در نظر گرفته شده است، وعده هایی که شیرین اما بدون نتیجه اند و در واقع قانونی هستند برای نوشتن روی کاغذها و افزودن مصوبه های خوب و خوراکی مناسب برای مصاحبه مسئولان. دل ساناز پر است از این که مردم پیش از این که به توانمندی آن ها توجه کنند اول معلولیت آن ها را می بینند.

او از دوران تحصیلش این طور یاد می کند: در مقطع کارشناسی تمام کلاس هایم در طبقات بالا تشکیل می شد و دانشگاه آسانسور نداشت و مادرم به سختی هر روز مرا با ویلچر به طبقات بالا می برد و آن قدر والدینم دوندگی کردند تا بعد از یک سال آسانسور تعبیه شد. او اضافه می کند: در کلاس هایم همواره برای ارائه کنفرانس باید دانشجویان روی سکوی پای تابلو می رفتند ولی من هیچ وقت نتوانستم در کنفرانس های کلاسی ام این شرایط را تجربه کنم.

مردم مشکل ما را بزرگ تر نکنند

در لابه لای صحبت های ساناز جمله ای بیش از هر چیز رنجم می دهد: "مردم بسیاری از مسائل و مشکلات کوچک ما معلولان را بزرگ می کنند در حالی که برای خودمان آن قدر اهمیت ندارد، این نگاه و رفتار آن ها باعث می شود مشکلاتمان را بسیار بزرگ تر احساس کنیم. "او از اجتماع و از مردم می خواهد به معلولیت به عنوان امری طبیعی نگاه کنند مثل بقیه مسائل و این قدر آن را بزرگ نکنند. طوسی متولد 63 است و دیپلم گرافیک دارد و هنرمندی است که در تئاتر ایفای نقش می کند. صحبت هایش را این طور آغاز می کند: "مشکلاتی که مربوط به تردد در معابر و دیگر مشکلات معلولان است، سالی یک بار با سر و صدا در روز معلولان مطرح می شود و بعد دوباره همه چیز به حال خودش برمی گردد." در صحبت های طوسی دو نکته وجود دارد که بیش از هر چیز توجهم را جلب می کند،اول این که او می گوید: به خاطر وضعیت پاهایم گاهی اوقات افراد و بچه ها وقتی من را می بینند، فرار می کنند، من از آن ها ناراحت نیستم، گلایه ما از مسئولانی است که به مردم درباره وضعیت ما آگاهی و اطلاعات کافی نداده اند.

کتاب های درسی جامعه را با معلولان آشنا کنند

مردم به خاطر بی خبری و بی اطلاعی از شرایط معلولان برخوردهای نامناسب نشان می دهند او نکته دیگری را نیز مطرح می کند: "ایده ای دارم که امیدوارم مسئولان به آن توجه کنند. من از آموزش و پرورش می خواهم که در کنار آثار هنرمندان و شاعران در کتاب های درسی از همان سال های اول تحصیل دانش آموزان، آن ها را با معلولان آشنا کنند و به بچه ها بفهمانند که ما هم مثل دیگران هستیم و معلولیت امری طبیعی است و معلول را هم یک عضو جامعه بدانند که دارد زندگی اش را می کند."

۵ سال است در نوبت دریافت وام خوداشتغالی هستم

و اما زوج جوانی که هر دو معلول هستند، سر درد دلشان که باز می شود از اشتغال، وام نگرفته اشتغال و وام ازدواجی می گویند که دستشان از آن ها کوتاه مانده است. امیر سیدی که در پی حادثه ای در نوجوانی دچار معلولیت شده است و سال هاست روی ویلچر می نشیند بعد از تعریف ماجرای وام خوداشتغالی که دیگر برایش چیزی جز روایتی خسته کننده نیست، صحبتش را این طور جمع بندی می کند: "الان 5 سال است که در نوبت دریافت وام خوداشتغالی هستم اول سال می گویند هنوز بودجه نیامده، وسط سال می گویند نامه نیامده است و آخر سال هم می گویند بودجه تمام شد.

این قصه هر سال برایمان تکرار می شود و آن را حفظیم. برای وام مسکن هم که شرایط ما مثل دیگران بود و کمترین تسهیلات یا شرایط کمک کننده ای نداشتیم." این زوج که برای شروع زندگی ساده خود معطل یک وام کوچک بودند وقتی خواستند برای مسکن مهر اقدام کنند با همان رقم 18 میلیون تومانی مواجه بودندکه باید مانند دیگران پرداخت می کردند، در حالی که آن ها کارهای ضروری بسیاری داشتند که به خاطر رقم های بسیار کمتری روی زمین مانده بود. حالا هم با کمک یک دوست معلول دیگر که با ساختن یک دیوار اتاقش را با آن ها تقسیم کرده است، دارند زندگی می کنند.

اشتغال، بزرگ ترین مسئله و مشکل نابینایان

ابراهیمی، نابیناست، او که به همراه حبیبی، جوان کم بینای دیگری برای طرح درد دل هایش روزنامه خراسان را محرم دانسته است، واگویه های رنج های خود و جامعه نابینایان را با موضوع اشتغال مطرح می کند و می گوید: "اصل مشکل، اشتغال است. مسائلی مثل عبور و مرور و تردد همواره وجود دارد ولی ما با آن ها هر طور شده، کنار می آییم، اما چرخ زندگی مان با اشتغال می چرخد ولی کارفرمایان حتی حاضر نیستند برای مدت یک ماه به صورت آزمایشی کار یک نابینا را ببینند و اگر از عهده کار برنیامد، از ادامه کار او جلوگیری کنند." او خودش 12 سال سابقه کار در شرکتی را دارد که به خاطر شرایط نابسامان بازار خودرو از فعالیت بازمانده است و ادامه می دهد: متأسفانه جامعه با ما بد تا می کند. ابراهیمی و حبیبی ماجراهایی را از پیگیری اشتغال نابینایان مطرح می کنند که با شنیدن آن ها، تازه با دنیای پر از تألم آن ها آشنا می شوم. خودشان می گویند که با نابینایی شان مشکلی ندارند و توانسته اند تحصیل کنند و درس بخوانند و مدرک متوسط جامعه یعنی کارشناسی را دریافت کنند و دوستانی دارند که با مدرک دکترا بیکار هستند. ناآگاهی مردم درد دیگری است که آن ها را رنج می دهد.

ابراهیمی از مستمری 50 هزار تومانی بهزیستی یاد می کند و می افزاید: "مسئولان در مصاحبه هایشان از پرداخت مستمری به معلولان خبر می دهند ولی مبلغ آن را نمی گویند و حتی یک بار راننده تاکسی به من گفت: چقدر شما توقعات زیادی دارید با حقوق خوبی که بهزیستی به شما می دهد هنوز هم طلبکار هستید." با آن ها درباره سهمیه 3 درصدی اشتغال معلولان در استخدام سازمان های دولتی که صحبت می کنم انگار دردشان را تازه کرده ام. تقریبا تمام معلولان به این امر اشاره دارند که باید مانند دیگر افراد در آزمون های استخدامی شرکت کنند و در موارد زیادی آن ها در آزمون پذیرفته شده اند ولی سازمان های متقاضی گاهی همان ابتدا شرط می گذارند که افراد معلول را نمی پذیرند و یا به رشته تحصیلی آن ها نیاز ندارند و این امر یعنی عملا هیچ ساز و کار مؤثری وجود ندارد.

بیکاری 90 درصد نابینایان

یکی از مؤسساتی که در ارتباط با نابینایان فعالیت هایی را انجام می دهد و 400 عضو دارد از بیکاری 90درصد اعضایش خبر می دهد که مشتی است نمونه خروار. سهم این نوشتار دارد به پایان می رسد و من هنوز نتوانسته ام بخش زیادی از صحبت های معلولانمان را در این جا بنویسم، اما از قدیم گفته اند «العاقل یکفی بالاشاره» و به قول سعدی عزیز «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». معلولان فریادشان را می زنند، ما هم انعکاس می دهیم ولی امیدواریم گوش هایی که باید بشنوند پنبه ها را در آورده باشند، مباد روزی گزارش بنویسیم و در ابتدای آن بگوییم: «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ما، آن چه البته به جایی نرسد، فریاد است.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha