سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۶
کد خبر: 89349

بارها از ایدز گفته ایم اما کمتر دیده و شنیده ایم که شرح این بیماری و آنچه که بر بیمار مبتلا به ایدز می گذرد را از زبان شخصی که خود مبتلا به این بیماری است، بشنویم، اما هنگامی که با پیمان آشنا شدیم این چیزها را از زبان او شنیدیم.

بارها از ایدز گفته ایم اما کمتر دیده و شنیده ایم که شرح این بیماری و آنچه که بر بیمار مبتلا به ایدز می گذرد را از زبان شخصی که خود مبتلا به این بیماری است، بشنویم، اما هنگامی که با پیمان آشنا شدیم این چیزها را از زبان او شنیدیم.

 

34 سالش بود سه سال پیش بر اثر یک غفلت از طریق سرنگ مشترک به ویروس HIV مبتلا شده بود . اما روحیه خوبی داشت و مثل همه آدمهایی دیگری که می دیدی حرف می زند می خندید و زندگی می کرد . وقتی از پیمان سوال کردم زمانی که متوجه بیماری خود شدی چه احساسی داشتی گفت :«فقط سه روز سرگردان بودم و در همان سه روز هم برای آخرین بار از مواد استفاده کردم»، نشانه های بیماری در ابتدا مثل یک سرما خوردگی شدید می ماند اما بدن او به علت مصرف شدید مواد این نشانه را بروز نمی داد.

خیلی جالب است او پس از ابتلا به  ایدز نه تنها در خود فرو نرفت و به مرگ تدریجی دچار نشد بلکه هم اعتیادش را ترک کرد و هم با پیوستن به انجمن ایدز ایران به فعالیت در زمینه  اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به جامعه درباره HIV پرداخت. می گوید«با حضور در انجمن ایدز با افراد دیگری آشنا و دوست شدم که مثل خودم بودند و این باعث شد که دیگر احساس تنهایی نکنم و افسردگی ام برطرف شود.»

 

پیمان در طول این گفت و شنود بارها گفته بود آنچه که ما را رنج می دهد درد جسمانی و خود بیماری نیست بلکه طرز نگرش جامعه و مردم نسبت به این بیماری است که گاهی موجب می شود عوارض این بیماری در مبتلایان بیشتر نمود پیدا کند و رنجشان دهد. حتی خانواد ه اش که افراد تحصیل کرده هم بودند او را طرد کردند و مجبور شد تا با دل کندن از خانود ه اش به تهران بیاد و تنها زندگی کند . می گوید خواهرم حتی دم پایی که من پایم  می کردم را دور انداخت.

 

از پیمان راجع به واکنش مردم نسبت به بیماری اش می پرسم که او خاطره ای را برایم تعریف کرد:«روزی برای اصلاح موهایم به آرایشگاه رفتم و به آرایشگر گفتم که من مبتلا بهHIV هستم که ناگهان وی عصابی شد که چرا اینجا آمدی و کارم را انجام نداد لذا از آن پس خودم موهایم را اصلاح می کنم» انصافا هم خوب اصلاح کرده بود و در واقع یک مهارتی را آموخته بود به مطالعه و نقاشی علاقمند بود و در زمینه فلسفه و عرفان سرخ پوستی مطالعه می کرد می گفت« زندگی زنگ تفریح نیست و بهترین ها برای کسانی انتخاب می افتد که انتخاب خود را به خدا واگذارند . کاری که من در طول زندگی ام نکردم و حالا نتیجه اش را می بینم» او به بیماران مبتلا به ایدز توصیه می کند تا این اتفاق را فرصتی برای مبارزه با زندگی و پیروزی در آن ببیند.

پیمان اما از مسئولان نیز می خواهد تا کاندوم و سرنگ سالم در اختیار افرادی که رفتارهای پر خطر دارند قرار دهند و از دوستان خود نیز انتظار دارد تا با فعالیت در انجمن های ایدز به یاری جامعه بشتابند. او اگر چه به تقدیر الهی و امید به زندگی باور دارد اما در پایان تاکید می کند که عرض زندگی مهمتر از طول زندگی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha