سلامت نیوز:چنان چسبیده و نزدیک با وانت مزدا آن هم درست میان خطوط میانی اتوبان حرکت میکرد که یک لحظه از ترس احساس کردم جرات بلعیدن آب دهانم را هم ندارم. اینطور آشکارا به استقبال حادثه رفتن در خون برخی از جوانان سربه هوای ایرانی هست و همگان دیده و شنیدهایم. اما این مورد هضم کردنش واقعا مشکل بود. خیلی راحتگویی کاری کاملا عادی انجام میدهد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جهان صنعت بدون آنکه راننده تاکسی را نگاه کنم، مخاطب قرار دادمش و گفتم: واقعا این وقت روز آن هم در این اتوبان شلوغ به سمت میدان هفت تیر، اینقدر باید دل خجسته باشی که با وانت مزدا از این شوخیها بکنی؟ واقعا فکر نمیکند که چه اتفاقی ممکن است برایش بیفتد؟
صدای راننده را که شنیدم، بیش از هر چیز دیگری تعجبم شدت میگرفت. به همین ترتیب که جملههای بعدی را میگفت ناراحتی و تاسفم دوچندان میشد:
خب کارشه! از این راه پول در میآورد. از این بهتر کار پردرآمد برایش سراغ داری؟
نرسیده به انتهای اتوبان، وانت به فرعی سمت راست پیچید. بوقی زد و موتور سوار که در همان لحظه آرام از وانت جدا شده بود، با تکان دادن دستی برای راننده به مسیر خودش ادامه داد. گویی انگار نه انگار که همین چند لحظه پیش با یک سانحه بسیار جدی آنچنان نزدیک به مرگ دست و پنجه نرم میکرد. حالا همه چیز به حالت عادی بازگشته بود و در میدان پشت چراغ قرمز توقف کردیم.
این مدل جدیدی از ورود به محدوده طرح ترافیک بود. مدلی که تا به آن روز ندیده بودم. اما راننده میگفت به اندازه دیگر موارد متنوعی که دیده بودم این کار هم قدمت دارد.
در اتوبانهای تهران پیش از ورود به محدودههای طرح ترافیک تعدادی موتور سوار که اغلب در کسوت پیک موتوریها نیز فعالیت دارند با خودرو سوارانی که قصد ورود به محدودههای طرح ترافیک را دارند بدون آنکه در تیرس دوربینهای ثبت تخلف راهنمایی و رانندگی قرار بگیرند یک موتور سوار را پیش از ورود به محدودههای طرح ترافیک یا ورود ممنوع اجیر میکنند و به موازات حرکت خودرو به سمت محدوده طرح ترافیک آنها نیز به نوعی در پشت خودرو یا حتی جلوی خودرو خودشان را جای میدهند و به تعبیری ردی از پلاک نمیدهند تا دوربینها خطا کنند و هنگام ثبت شمارههای خودرو یا به خطا بروند یا نتوانند محل پلاک را به درستی عکاسی کنند. آقای راننده میگفت تعدادشان بالاخص در ساعات اولیه روز آنقدر بالاست که هر از گاهی در اتوبانها وقتی رانندگان به دنبال موتورسواران طرح لحظهای هم توقف بکنند و سپس عملیات خود را آغاز کنند، ببینید چه ترافیکی ایجاد میکنند.
البته این فرآیند در اتوبانها و ورودیهای مربوط به مناطق مرکزی یا محلی بیشتر مقبولیت دارد. اما در درون محدوده طرح ترافیک داخلی محلههای شهر در وضعیت خیابان به خیابان، شرایط به طرق مختلف صورت میگیرد. مثلا کسانی که به بهانه خرابی یا عدم حرکت خودرو در وضعیت حرکت دادن ماشین از پشت وسیله نقلیه، پلاک خودرو را استتار میکنند.
یا حتی به صورت بسیار هماهنگ شده دو نفر در ابتدا و خروج از وضعیت خطر در اصطلاح رانندگان میایستند. نفر اول با چسب لنت مخصوص برقکاری روی پلاک خودرو تغییر میدهد یا به معنای بهتر اعداد را تغییر میدهد.
مثلا عدد دو را به سه ، یک را به هفت و صفر را به یک تغییر میدهند و خودرو پس از خروج از محدوده خطر به نفری که در کنار خیابان ایستاده با اشاره میفهماند که پلاکش باید به حالت عادی بازگردد. نفر دوم نیز نسبت به درست کردن پلاک اقدام میکند. به همین نحو خودروها وارد محدودههای طرح ترافیکی میشوند. در انتها نیز وقتی توسط نفر دوم و با اشاره رمز راننده تکه چسبها کنده میشوند و شخص وارد محدوده طرح ترافیک برای انجام امور و کارهای خود میشود. این روشها اگرچه بسیار بهتر و منطقیتر از کشیدن پارچه روی پلاکهای خودرو یا دستکاریهای پلاک خودروهاست اما در صورت گرفتار شدن به راحتی نمیتوان از دست قانون راضی و خشنود بیرون آمد.
البته ناگفته نماند که اغلب ماموران و افسران زحمتکش راهنمایی و رانندگی، اگرچه مجوز و حتی اجازه برخورد جدی با این خاطیان را ندارند اما رانندگان متخلف را بینصیب از جریمههای کلان نمیگذارند و درست لحظهای پس از شادی دور زدن قانون با الصاق و تحویل برگه جریمه، مجددا طعم تلخ مجازات را به رانندگان چشانده و میفهمانند.
وقتی از منظر بیرونی و در مقام بیننده صرف به این معضل نگاه میکنیم؛ به راستی شاهد وضعیت اسفناکی هستیم. اینکه قانون کاری میکند که بالطبع باید انجام بدهد اما به دل بسیاری از افراد این عمل رضایتبخش نیست. افراد نیز چنان به قانون بیاحترامی و خیانت میکنند که مراد دلشان نیست ولی انجام میدهند. گویی مجرم بدون فعلیتی عادی و معمول شده است. به راحتی تکرار میشود و حتی در بسیاری از موارد نزد سایر افراد اجتماع زیرکی و جسور بودن را از شخصیت فرد خاطی در ذهن تداعی میکند. قانون هم به مدد عوامل اجراییاش نشسته و با خندهای رندانه در پس هرکاری به پشیمانهایی نگاه میکند که بنای دور زدن قانون را داشتهاند.
در این میان تنها چیزی که به طرز دردناکی مورد تعرض قرار گرفته اخلاق شهروندی و اجتماعی است که در هر دو سوی ماجرا هیچ اهمیتی به آن داده نشده و مدام مورد تعرض قرار میگیرد. این رسم معمول اخلاق اجتماعی در جامعه ماست. ذکر این مثالها صرفا در مقوله رانندگی و رعایت قوانین این مجموعه بود. تصور کنید در بسیاری از حوزهها و ساحتهای اجتماعی هر روز شاهد این فجایع باشیم و کسی نیز اقدام به تصحیح امور خود نکند. نه قانون به فکر اصلاح است، نه بنیانگذاران قوانین شهروندی و نه کسانی که ملزم به رعایت و اطاعت از قوانین اجتماعی هستند. از سوی دیگر وقتی ملاحظه میشود که بنا بر رعایت قوانین است و از سوی عاملان قانون، راه بر عدم رعایت آن هموار است پس به واقع نمیتوان از رعایتکنندگان قوانین انتظاری بیش از حد داشت. برای مثال وقتی ورود به محدوده طرح ترافیک ممنوع است اما با قرارگرفتن در شرایط خاص میتوان به راحتی در این محدودهها تردد کرد یا مثلا مجوز برای ورود به حریمهای ممنوعه فروخته میشود یا براساس تدوین قواعد خاص دیگری بالنسبه در تقابل با من اولویت پیدا میکند و میتواند موقعیتی بهتر از من داشته باشد، پس طبیعی است به راحتی اجازه استفاده از ابزار تخلف را به خود بدهم تا بتوانم به اندازه دیگران از مزیتهای موجود استفاده کنم.
این چند کار و مواردی از این دست که این روزها تبدیل به یک رفتار ثابت و حتی سازمانیافته اجتماعی و شهری شدهاند، فارغ از هرگونه قبح اخلاقی یا ناهنجاری اجتماعی، بیشتر به نظر میرسد در راستای تداوم مقررات سخت اجتماعی بروز میکنند، بدون اینکه فرد بخواهد بنای التزام و عدم رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی را به سامانه زندگی اجتماعی خود وارد کند. از این رو منطق اخلاق اجتماعی به چنان سطحی از آسیبهای وارده مبتلا میشود که دیگر نمیتوان گفت کدام کار یا فعل درست و اصلح بوده یا کدام امر یا فعل در این توازن به بیراهه رفته و محملی جهت بروز آسیبهای اجتماعی شده است.
اجازه بدهید قدری دیگر به مثالهای موجود اشاره کنیم تا عمق بیتناسبی در قواعد اجتماعی را بیشتر مورد توجه قرار دهیم. برای مثال در همین عرصه قواعد راهنمایی و رانندگی، افراد متخلف تا میتوانند تخلف میکنند. از عبور و تخطی به حریم چراغ قرمز گرفته تا تخلفهای حین رانندگی و نیز تخلفهایی که مربوط به سلامت و امنیت خودرو میشود. هنگامی که فرد در برابر صورتحساب تخلفات خود قرار میگیرد، اولین گزینه رجوع به شوراهای حل اختلاف و امید به کاهش حداکثری را در اولویت کارها و امیال خود قرار میدهد و از این راهحل به صورت سالم یا ناسالم میتواند بخش قابل توجهی از تخلفات را به اصطلاح صفر کند. بیشک فرد خاطی و جریمه شده میپذیرد که با داشتن خلافها و تخلفهای متعدد میتواند به راحتی از زیر تعهدهای قانونی شانه خالی کند و به صورت طبیعی ترس از عدم بروز تخلف را در خودش از بین ببرد.
در واقع قانون به همان راحتی که نادیده گرفته میشود، به همان اندازه نیز بیابهت و درمانده جلوهگر میشود. وضع اصطلاح «دردپول داشتن» از سوی عوام در تقابل و رویارویی با جرائم رانندگی و قبضهای جریمه دقیقا به همان معنا وضع شده است که منزلت قانون به چنان فلاکتی دچار شده است که به راحتی خرید و فروش میشود و میتواند از فردی به فردی دیگر به تناسب وضعیت مالی فرد، تغییرات بسیار چشمگیری به خود ببیند. این تلقی منفعلانه از قانون دقیقا باعث فقدان قانون میشود. به این معنی که قانون هست و وجود دارد، ضمانت اجراییاش نیز به قوت لازم باقی است اما در راه ناصواب و شبکه مناسبات نامیمون و مسموم موجود از کمترین میزان اهمیت و جلوه برخوردار شده به طوری که گویی نیست.
به همین اعتبار نقش عاملان و ضابطان قانون نیز بسیار دردناکتر از پروژهای است که باهم مرور کردیم. باز برای مثال، افسر و عامل راهنمایی و رانندگی وقتی میبیند، مدام خلافکارها را جریمه میکند اما تخلف کاهش نمییابد، مدام متخلفان جریمه میشوند اما به راحتی میتوانند سمت و سوی پیکان جریمهها را به سمت دیگری هدایت کنند که متوجه آنها نباشد یا اینکه با افرادی روبهرو میشود که با علم داشتن به قبح تخلف به راحتی تخلف میکنند و در نهایت آنها هستند که قانون را مطیع و سربه راه خود میکنند یا اینکه خصلت در کمین نشستن متخلفان رانندگی و قوانین آن برای آنها وجهه اجتماعی مناسبی نگذاشته، همه و همه در نهایت حسی توامان با ناامیدی را شکل میدهد که به راستی، این حد از الزام و اعمال قانون چرا نتوانسته منشا خدمات ارزشمند و مثبتی برای اجتماع باشد. چرا باید پلیس خود را در برابر مردم و مردم نیز به پلیس به عنوان فردی در جبهه دیگر نگاه کنند؟ آیا همه این مشکلات و معضلاتی که تا به حال عنوان شد نمیتوانند در محلی جمع شود و در قالب یک وضعیت ثابت با یک راه حل منطقی و صحیح مورد آسیبشناسی قرار بگیرد و در نهایت شاهد طرح تغییر و تحول در نظام رفتار اجتماعی خودمان باشیم؟
دقت کنید، از رفتار پر از ترس و نگرانی آن جوان موتورسوار در محدوده ورود به طرح ترافیک تا رفتار رانندگان مبدع تخلف و از سوی دیگر از ماموران راهنمایی و رانندگی در شرایط اعمال قانونهای پی در پی گرفته تا وضعیت شوراهای حل اختلاف که در مواردی از این دست، خود به عنوان یک دهنکجی فاحش و آشکار به قانون در اجتماع ایرانی محسوب میشود؛ همه و همه میتوانند به طریقی وظایف و ساختار کاری خود را در یک قالب متحدالشکل به نحوی تنظیم کنند و شکل بدهند که جامعه بتواند از قبل دستاوردهای جدید که بنا بر همسویی ارکانهای موجود شکل گرفته، از افول و زوال حتمی نجات پیدا کند.
به این معنا اگرچه آموزش خودش یک عرصه معنایی است اما در همین وضعیت قابلیت شکلدهی و انسجامگرایی را به حدی داراست که میتواند زمینههای شکوفایی و رشد اخلاق اجتماعی را فراهم آورد. در زمانهای که بیشترین میزان مشکلات و نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی از بطن اقتصاد بیرون میزند و این اقتصاد بیسروسامان افراد اجتماع است که باعث شده بسیاری از بیمنطقیهای رفتاری و اخلاقی بروز کند و در عین حال تداوم یابد به راستی مبحثی جز آموزش همسو و اشتراکی با خواستهها و متناسب با روحیه جمعی نمیتواند اثرگذار باشد. به واقع آن جوانی که از جان خودش برای کسب مبلغی میگذرد و به کرات این کار را در روز انجام میدهد یا رانندهای که از فرط مشکلات زندگی و الزام به ورود در محدوده طرح ترافیک خواستار انجام امور زندگی و متناسب با اقتصاد خانوادهاش است، میتوانند جز عنصر آموزش، برای چیز دیگری بر سرکلاس درس اجتماع حاضر شوند؟
خصوصا اینکه اگر این آموزش را یک پدیده مستعد برای برنامهریزی بدانیم و بپذیریم که به هرحال همه ما در دورهای از زندگیمان تحت تعلیم و خواندن درس بودیم، طبیعی است که بخشی از آن خواستهها و تمایلات در از میان برداشتن ریشه بسیاری از این ناملایمات و نابهنجاریهای اجتماعی مفید و موثر خواهد بود. برای مثال آن جوان مشغول به کار در محدوده طرح ترافیک وقتی بداند برای غلبه براین وضعیت اقتصادی نابرابر نباید دست به کارهایی زد که جانش را به مخاطره بیندازد و اینکه راه تصحیح وضعیت اقتصادی و اجتماعی بیشک با عدم رعایت قانون حاصل نمیشود، خود بهترین راه برای اصلاح امور منتهی به تخلفات اجتماعی است.
حتی پلیس وقتی با مکانیسم آموزشهای صحیح اجتماعی آموزش ببیند و درک کند که بسیاری از طرحهای موجود در اجتماع ما، جز مجموعهای تمسخرآمیز و حتی آبروبر چیزی از یک اجتماع متعالی نیستند، دیگر به جای رعایت و اجرای برخی قوانین بر سرعادت و تکرار، دست به خلاقیت و تحلیل امور خواهد زد و بیشک پیشرو تجلی بسیاری از تحولات اجتماعی در عرصه مدنیت ایرانی خواهد بود.
امری که علنا در هیچ دورهای از دورههای فعالیت پلیس در جامعه مدنی، تحقق و عینیت نیافته است. از این رو وقتی به معضلات و مشکلات اجتماعی در جوامع خودمان نظر میافکنیم، شاهد آن هستیم که تا چه اندازه بحث آموزش در دو سطح آکادمیک و ابتدایی آموزش تا به امروز نادیده گرفته و کماهمیت تلقی شده در صورتی که یکی از شروط اصلی ساختن جامعهای روبه رشد و امن، افزایش شاخصهای تربیتی درآن جامعه است. با وجود آنکه بارها به این موارد اشاره شده و بارها از رسانهها و از سوی افراد و کارشناسان برجسته حتی در سطح جهان برای این مهم شان و منزلتی خاص قرار داده شده است اما امر آموزش مبانی اجتماعی و رفتارهای شهروندی همچنان سطحی و ناکارآمد تلقی میشوند.
اکنون به دلایل بسیار خاص و مهمی از جمله بروز و افزایش معضلات و مشکلات و جرائم تا حد بسیار تکان دهنده و نگرانکنندهای، زمانه آن است که به طرز بسیار ریشهای و عمیق باردیگر به بازخوانی رفتارهای اجتماعی خود اهمیت بدهیم تا بتوانیم به تعریفی درست و بجا از منطق و تحول اجتماعی و رفتار مدنی برسیم.
در غیر این صورت و در شرایطی که نمیتوانیم و نخواهیم به این معضلات موجود در جامعه بها دهیم و توجه کنیم، بیشک نهتنها هیچ بحرانی حل نمیشود بلکه براساس شدت بروز و افزایش مشکلات و معضلات اجتماعی باید شاهد جامعهای بحران زده باشیم که امیدی به علاجش نباشد. جامعهای که دیگر به جای محدودهها و طرحهای ترافیکیاش باید محدودههای خطر و بحران برایش ترسیم کرد.
نظر شما