سلامت نیوز_*مینو اسدی خمامی: یكی از شروط ازدواج این است كه زن سالم باشد. هرچند این شرط برای مردان نیز وجود دارد، اما در مورد زنان با دقت و وسواس بسیار بیشتری رعایت میشود. در موسسه با زنان زیادی مواجه شدم كه به خاطر سرطان پستان، اضطراب شدیدی را تجربه میكردهاند. همچنین شوهرانی را دیدم كه جلوی همسر بیمار خود علامت سوال گذاشته و در دوراهی ماندن یا رفتن مردد ماندهاند.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه تعادل نوشت: از كار بازگشته و به روی شكم دراز كشیده بودم تا روزنامه بخوانم، كه ناگهان توده را حس كردم. فهمیدم كه به احتمال زیاد دچار سرطان هستم، اما برخلاف اغلب مبتلایان سرطان پستان، راه انكار را پیش نگرفتم. همین مساله باعث شد كه روز بعد از حس توده در بیمارستان باشم. مسوول بیمارستان، وقتی فهمید كه من یك روز بعد از لمس توده به پزشك مراجعه كردهام، تعجب كرد. میگفت: «عكسالعمل اكثر بیماران هنگامی كه توده را حس میكنند، انكار است. هیچكس دوست ندارد بپذیرد كه به سرطان مبتلا شده.»
سریعترین و راحتترین كار، انكار است. اما عواقب آن جبرانناپذیر خواهد بود. چراكه سرطان، با گذشت زمان رشد میكند و در بدن قربانی پراكنده میشود.
لحظه پذیرفتن این واقعیت را كه دچار سرطان هستم، اینگونه بود: انگار آواری بر سرم خراب شده است. افكار مختلف به سرم هجوم میآورد. فكر مرگ، سرنوشت فرزندان و خانواده، قطع عضو، درمانهای جانفرسا و مانند اینها، لحظهیی از سرم بیرون نمیرفت. خیلیها اینجا سراغ انكار میروند. اما كار درست این است كه مقاومت كنی و به روند درمان را ادامه دهی. در این شرایط وسواس، بلایی است كه به سراغ اكثر مبتلایان به سرطان میآید. كادر پزشكی مدام زیر ذرهبین بیمار است. هر نگاه یا كلمهیی میتواند برای او بار روانی سنگینی داشته باشد. به گفتهها اعتماد ندارد، هر رفتاری را زیرنظر میگیرد، مبادا حالت چهره پزشك، نوید مرگ بدهد.
اینجاست كه آشكار میشود كادر پزشكی سرطان باید نه تنها به مسائل پزشكی و پیراپزشكی، بلكه به اصول روانشناسی و روانپزشكی نیز آشنایی داشته باشند. یك رفتار سرد از سوی پرسنل بیمارستان و آزمایشگاه كه ناشی از سردرگمی یا خستگی كاری بوده است، میتواند روحیه بیمار را تخریب كند و بر روند درمان او اثر سوء بگذارد. یكی دیگر از مشكلات مبتلایان به سرطان پستان، بیاعتمادی به پزشك و روشهای درمانی است. بیمار بعد از مراجعه به پزشكان مختلف، جوابهای متفاوت دریافت میكند. از طرفی این ترس وجود دارد كه درمان مورد نظر پزشك، كافی نبوده و منجر به بازگشت بیماری شود. از طرف دیگر، این خیال كه جراحی، میتواند به قطع پستان منجر شود، لحظهیی بیمار را تنها نمیگذارد. قطع عضو دغدغه بزرگیست، چون جبرانناپذیر است.
روند تشخیص و درمان تا مرحله جراحی، برای من یك ماه و درمان كامل یكسالونیم طول كشید. اما این زمان بسیار طولانیتر به نظر میرسد. انگار در یك دریای متلاطم شناوری و بالا و پایین میروی. تمام ماجرا یك ماه طول میكشد، اما این یك ماه، طولانیترین ماه زندگی است. سردرگمی و ناآگاهی، دو معضلی است كه بیماران مبتلا به سرطان با آن مواجهند. احساس تنهایی و انزوا نیز به این دو معضل اضافه میشود، چراكه بیمار حس میكند توسط جمعی از افراد سالم و بینقص احاطه شده. موسسه سرطان پستان به من كمك كرد از این بحران عبور كنم. بیماران در این موسسه، همدیگر را پیدا میكنند و میفهمند كه تنها نیستند. همچنین با افراد درمانیافته ملاقات میكنند و از آنها مشورت و روحیه میگیرند. این مساله، روند درمان را تسریع میكند. در جامعهیی كه بسیاری از پزشكان، تنها متخصص فن پزشكی هستند و درمان را، نوعی تجارت میدانند، تشكیل و راهاندازی چنین موسسهیی توسط جمعی از پزشكان كه بینش اجتماعی دارند، بسیار پسندیده و قابل احترام است.
من مقاومت را انتخاب كردم و از بحران بیرون آمدم. بعد از 3جراحی و دو دوره شیمیدرمانی سنگین، دیگر اثری از سرطان در بدن من نیست. روحیه خوب، بزرگترین كمك برای من بوده است، چراكه روحیه بد، هم میتواند روند درمان را با بحران مواجه كند، و هم باعث بروز بیماریهای روانی شود كه بعد از درمان سرطان نیز بیمار را رها نخواهند كرد. تصمیم گرفتم مقاومت كنم و با بیماری بجنگم. این نقطه مثبت بیماری برای من بود. با خود گفتم به فرزندانم نشان میدهم كه از پس بیماری بر میآیم، تا آنها هم مقاومت را یاد بگیرند. حتی اگر مرگ به سراغم میآمد، مرگی محترمانه داشته باشم، نه رقتانگیز.
من درمان شدم، اما این درمان، به غیر از هزینههای سنگین مالی، هزینه دیگری هم داشت؛ پستان خود را از دست داده بودم. البته این مساله در هویت جنسی من تاثیری نداشت. پیش از بیماری، در رابطه عاطفی با مشكل مواجه شده بودم و از دست دادن پستان، نمیتوانست بر زندگی جنسی من تاثیری بگذارد. اما در موسسه سرطان پستان، با زنانی آشنا شدم كه به خاطر قطع پستان، با بحران خانوادگی مواجه شده بودند.
یكی از شروط ازدواج این است كه زن سالم باشد. هرچند این شرط برای مردان نیز وجود دارد، اما در مورد زنان با دقت و وسواس بسیار بیشتری رعایت میشود. در موسسه با زنان زیادی مواجه شدم كه به خاطر سرطان پستان، اضطراب شدیدی را تجربه میكردهاند. همچنین شوهرانی را دیدم كه جلوی همسر بیمار خود علامت سوال گذاشته و در دوراهی ماندن یا رفتن مردد ماندهاند.
جمعهیی كه گذشت، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نام داشت. خشونتی كه جنبههای متفاوتی، از فیزیكی و جنسی گرفته تا عاطفی و اجتماعی را شامل میشود. میگویند جنبههای غیرفیزیكی خشونت، بسیار مخربتر از جنبههای فیزیكی هستند و در دنیای امروز رواج بیشتری دارند. با این تعبیر، میتوان گفت كه بسیاری از زنان مبتلا به سرطان پستان، خشونت را نیز تجربه میكنند. هنگامی كه سرمایه بدنی یك فرد از دست میرود، فرد مقابل میتواند واكنشهای مختلفی را از خود بروز دهد. واكنشهایی كه شامل بیتفاوتی یا طرد فرد باشند، از مصادیق بارز خشونت به حساب میآیند. البته این بحران تنها گریبانگیر مبتلایان به سرطان پستان و حتی زنان نیست.
رشد قارچگونه كلینیكهای زیبایی و ظهور جراحیهای مختلفی كه برای تغییر ظاهر فرد انجام میشود، موید این موضوع است. انسانهای زیادی، چه مردان و چه زنان، به خاطر ظاهر خود احساس طردشدگی و انزوا دارند. در دنیای امروز، ظاهر فیزیكی و به عبارتی سرمایه بدنی تبدیل به یكی از معیارهای جامعهپذیری افراد شده است، اتفاقی كه از كمرنگ شدن نقش سرمایههای اجتماعی، درونی و فرهنگی نشات میگیرد. انسانها كالا شدهاند، و این از عوامل مولد خشونت است.
* فعال اجتماعی و حقوق زنان
نظر شما