سلامت نیوز:پدر همیشه مثل کوه پشتیبان فرزندانش است و این واقعیتی است که در فرهنگ مردم ایران زمین نهادینه شده است. پدر 4 قلوها با بیان اینکه یک پدر همیشه سختی ها را به دوش میکشد تا خانواده در آسایش باشد، میگوید: پدرم درس زندگی را به ما آموخت و ما همیشه به او احترام میگذاریم و امروز هم در این سن و سال به پای او بلند می شویم زیرا همه زندگیمان را مدیون او هستیم . وجود 4قلوها شیرین و برکت خاصی به زندگی ما داده است و تنها آرزویم سلامتی و عاقبت به خیری برای آنها است
به گزارش سلامت نیوز، ایران نوشت: روز پدر بهانه است، بهانهای برای یادآوری و بهانهای برای قدردانی... قدردانی از کسانی که لذت زندگیشان را تنها در آسایش و آرامش و لبخند فرزندانشان میبینند و به خاطر آنها حاضرند زیر بار سنگین زندگی بروند. قدرشناسی از مردانی که کوهی غم بر سینه دارند اما آه جگرسوزشان را در دل نگاه میدارند و فرو میدهند و دم نمیزنند. «پدر»هایی که به این نام قدر و آبرو و اعتبار بخشیدهاند، وگرنه «بابا» و «آقاجون» و «ددی» و... زیاد داریم در این دنیا! پدراگر پدر است کوه استواری را میماند که فرزندانش را در برابر طوفانهای زندگی محافظت میکند و همین نیز موجب میشود تا از جایگاه ویژهای برخوردار باشد و همواره مورد احترام. پدرانی که نقش اصلی و مهمی را در موفقیت فرزندان خود داشته و دارند و امروز بسیاری از انسانهای موفق در عرصههای مختلف، خود را مدیون چنین پدرانی میدانند. اما در این میان پدرهایی هم هستند که در این وانفسا، باید بار زندگی خانواده پرجمعیتی را بردوش بکشند. کسانی که زندگیشان با وجود 4 قلو و 5 قلو و... دگرگون شده و چارهای جز این ندارند که همراه با لذت شیرین پدر بودن، سختیهای مضاعف آن را هم تاب بیاورند. شنیدن حرف های پدری که بعد از سالها به یکباره و در یک زمان صاحب 4 فرزند شده میتواند در این ایام، قصهای شنیدنی باشد. بیشک زندگی در خانواده «مهدی رستگار» هیچ گاه تکراری نیست و زمان برای آنها معنایی ندارد
این پدر 43 ساله از روزهایی گفت که لذت شیرین پدر بودن را متفاوتتر از پدرهایی دیگر چشید. بچهها این روزها دهمین سال زندگیشان را در کنار هم تجربه میکنند و پدرشان را بهترین پدر دنیا میدانند. مهدی رستگار پدر 4 قلوهای شهریاری از روزهایی گفت که در کنار همسرش برای بچه دار شدن تلاش زیادی کرد و بعد از 12 سال به قول خودش خداوند 4 فرشته به او هدیه داد. 5 خواهر و برادر هستیم و 22 سال قبل ازدواج کردم. سال 72 بود و من در شهریار مشغول کار شده بودم و در رؤیا خودم را در کنار همسر و فرزندم تصور میکردم. از طریق برادر همسرم که مغازهاش در کنار مغازه ما بود، با او آشنا شدم. بعد از ازدواج خودم را خوشبختترین مرد دنیا میدانستم و زندگی آرام و خوبی در کنار یکدیگر داشتیم. همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه متوجه شدیم که نمیتوانیم بچه دار شویم. البته این موضوع برای من اهمیت چندانی نداشت اما با وجود این انکار نمیکنم که دوست داشتم پدر باشم. همیشه بچهها را دوست داشتم و وقتی در کوچه و خیابان کودکی را در آغوش پدرش میدیدم دلم میخواست که من هم یک روز فرزندم را در آغوش بگیرم. به پزشکان مختلفی مراجعه کردیم تا اینکه با انجام آزمایشهای مختلف مشخص شد که از نظر پزشکی همسرم نمیتواند بچه دار شود. وقتی از این موضوع مطلع شدم به تنها چیزی که فکر نکردم جدایی بود.
حرفهای دیگران برایم اهمیتی نداشت. من و همسرم به خدا توکل داشتیم و مادرم نیز به همسرم دلداری میداد. به چندین پزشک مراجعه کردیم اما نتیجهای نداشت. گرچه ناامید نشده بودم اما دیگر حساسیتی نداشتم و تنها همسرم و زندگی خوبی که داشتم برایم اهمیت داشت. درهرحال 12 سال بعد از آغاز زندگی مشترک، توسط یکی از پزشکان مجرب با عمل لقاح مصنوعی (IVF) همسرم باردار شد. همه خوشحال بودیم و خانه را برای ورود فرشته زندگیمان آماده کرده بودیم اما در ماه هفتم بارداری قلب جنین از حرکت ایستاد. اتفاق بسیار تلخی بود و من تلاش میکردم تا به همسرم دلداری بدهم. خودم را به خدا سپرده بودم و میدانستم هیچ کار او بیحکمت نیست. تا 4 سال دنبال دارو و درمان نرفتیم و تقریباً موضوع را فراموش کردم تا اینکه توسط یکی از پزشکان مجرب دوباره عمل IVF را انجام دادیم و همسرم باردار شد. با توصیه پزشک همسرم روزی سه بار آمپول هپاتیت تزریق میکرد و تحت مراقبت بود.
لبخند زندگی
مهدی با هیجان از روزی میگوید که فهمید باید منتظر ورود 4 فرزند به زندگیشان باشد. آن روز احساس میکرد باید پرواز کند و به همه بگوید که سالها انتظار بالاخره به یک اتفاق شیرین ختم شد. پدر 4 قلوها میگوید: دومین سونوگرافی بود که پزشک با لبخند به من و همسرم خبر داد که باید منتظر سه نوزاد باشیم. از شنیدن این خبر شوکه شدیم و همان جا سجده شکر بجا آوردم. البته ته دلم دوست داشتم که 4 قلو داشته باشیم که دوتای آنها پسر و دوتای دیگر دختر باشند. این آرزوی من خیلی زود برآورده شد و در سونوگرافیهای بعدی مشخص شد صاحب یک دختر و سه پسر خواهیم شد. در آن روزها هیچ گاه به سختیها فکر نمیکردم و تنها به سالم دنیا آمدن آنها فکر میکردم. وقتی همسرم سه ماهه باردار بود بازهم پزشک خبر ناگواری به ما داد. او معتقد بود همسرم نمیتواند هر چهار جنین را حفظ کند و باید دو جنین قبل از اینکه رشد کنند خارج شوند. برای انجام این کار با توصیه پزشک همسرم نزد پزشک دیگری رفتم. وقتی پزشک از ما خواست تا وسایل موردنیاز را تهیه کنیم از او خواستم تا تضمین بدهد که دو نوزاد دیگر سالم خواهند ماند اما او گفت هیچ تضمینی نمیدهد. از شنیدن این جمله خیلی ناراحت شدم و به او گفتم شما خدا نیستید و من اجازه این کار را نمیدهم. نخستین روز محرم بود و همسر و فرزندانم را به امام حسین(ع) سپردم و اطمینان داشتم که همه آنها سالم به دنیا خواهند آمد. همسرم تا به دنیا آمدن بچهها خیلی سختی کشید وسه دنده او به دلیل فشار زیاد شکست. سرانجام 8 صبح روز جمعه 13 مهرماه سال 86 خدا سه پسر و یک دختر به ما هدیه داد.
سه قلوهای پسر سالم بودند و از بیمارستان مرخص شدند و فقط دخترم به دلیل کمبود وزن 15 روز داخل دستگاه قرار داشت. از خوشحالی به همه کارکنان بیمارستان شیرینی و هدیه دادم. وقتی چهارقلوها را در آغوش گرفتم باهمه وجود پدر بودن را لمس کردم. از فردای آن روز همه خانواده و بخصوص مادر و خواهر برای کمک به همسرم بسیج شدند و در کنار آن نیز به مدت دو سال یک پرستار کودک به همسرم کمک میکرد. در کنار آن نیز همسایههای مهربان و دلسوز به ما کمک میکردند. هیچ گاه روزی را که برای نخستین بار پوشک خریدم فراموش نمیکنم. صندوق عقب و صندلی عقب ماشین پر از پوشک بود. فروشنده تصور میکرد خودم فروشنده لوازم بهداشتی و آرایشی هستم و از من میخواست تا آدرس مغازهام را به او بدهم اما وقتی گفتم صاحب 4 قلو شدهام با تعجب نگاه میکرد. ایمان، محمد، ابوالفضل و زهرا اسامی بود که برای بچهها انتخاب کردم.
پدر یعنی کوه استوار
پدر همیشه مثل کوه پشتیبان فرزندانش است و این واقعیتی است که در فرهنگ مردم ایران زمین نهادینه شده است. پدر 4 قلوها با بیان اینکه یک پدر همیشه سختیها را به دوش میکشد تا خانواده در آسایش باشد، میگوید: پدرم درس زندگی را به ما آموخت و ما همیشه به او احترام میگذاریم و امروز هم در این سن و سال به پای او بلند میشویم زیرا همه زندگیمان را مدیون او هستیم. وجود 4 قلوها شیرینی و برکت خاصی به زندگی ما داده است و تنها آرزویم سلامتی و عاقبت به خیری برای آنها است. روز پدر با پساندازهایی که از پول توجیبیها جمع کرده بودند برای من عطر خریدند. خوشحالی آنها بهترین هدیهای است که میگیرم و امیدوارم همه تجربه شیرین پدر شدن را بچشند.
بهترین بابای دنیا
ایمان، ابوالفضل، محمد و زهرا از اینکه پدر مهربان و دلسوزی دارند خیلی خوشحالند. ایمان میگوید: پدر را خیلی دوست داریم و هرچه که بخواهیم برای ما فراهم میکند. از اینکه 4 قلو هستیم خیلی خوشحالیم و همه همکلاسیها و دوستان به ما میگویند خوش به حالتان که همیشه باهم هستید و باهم بازی میکنید. باهم بازی میکنیم و باهم دعوا میکنیم و با هم در انجام کارهای خانه کمک میکنیم. البته بیشترین دعوای ما هنگام سوار شدن به ماشین پدر است و همه دوست داریم کنار پنجره باشیم. برای روز پدر با پولهایی که پسانداز کردهبودیم برای پدر کادو گرفتیم و بخوبی میدانیم که این کادوها نمیتواند زحمت او را جبران کند. زهرا نیز با بیان اینکه رابطه عاطفی خوبی با پدر دارد، گفت: از اینکه چنین پدری دارم خوشحالم. همیشه توجه خاصی به من دارد و دوست دارم در آینده معلم شوم و به بچههای کلاس اول نوشتن کلمه بابا را آموزش بدهم. روز پدر فرصت خوبی است تا ما بچهها از زحمات شبانه روزی پدر قدردانی کنیم و امیدوارم همیشه سلامت باشد.مژده غلامی مادر 4 قلوها وجود این بچهها را شیرینی زندگی میداند و میگوید: من و همسرم در زندگی وقت خالی نداریم و رسیدگی به این بچهها همه وقت ما را میگیرد. وی ادامه داد: سالها برای بچه دار شدن تلاش کرده بودیم اما موفق نشدیم تا اینکه خدا پاداش سالها صبر و بردباری ما را با این 4 فرشته داد.
نظر شما