به گزارش سلامت نیوز به نقل از جام جم ؛ در ایران كه طبیعت هنوز ارزشگذاری اقتصادی ندارد یك درخت، چند متر چوب دیده میشود و یك تالاب، پهنهای آبی كه میتوان از آن ماهی گرفت؛ در حالی كه اگر ارزش غیربازاری جنگلها و تالابهای وطنی محاسبه شود، بعید نیست كه ما جزو ثروتمندترین مردمان كره زمین بشویم.
گفتوگوی ما با دكتر نغمه مبرقعی دینان، دانشیار دانشگاه و دبیر انجمن ارزیابی محیط زیست ایران حول این موضوع میچرخد؛ زنی كه دغدغه خشكیدن تالابها و تهیه گزارشهای ارزیابی زیستمحیطی بیخاصیت را دارد.
با شروع زمستان و آغاز فصل بارش، بحرانیبودن وضع تالابها هم به فراموشی سپرده میشود. در حالی كه این تغییر فصل، تغییری در شرایط تالابهای در خطر ایجاد نمیكند. در عین حال مسئولان سازمان محیطزیست صحبت از انتقال آب رودخانهها به تالابها و احیای این عرصهها به این روش میكنند. از نظر علمی، چشمداشتن به آب رودخانههایی كه خود اوضاع مطلوبی ندارند تا چه حد درست است؟
میدانیم كه ایران عضو كنوانسیون رامسر است كه 160 كشور عضو آن هستند. ایران جزو هفت كشور نخستی بود كه به این كنوانسیون پیوست. در حالی كه از جمله 25 كشوری در دنیاست كه بیش از 20 تالاب ثبتشده بینالمللی دارد. پس پیشینه و سهم ایران در حوزه تالابها بسیار قوی است، اما با این حال متاسفانه از 20 تالاب موجود در كشور هفت مورد آن در فهرست قرمزی كه تالابهای در معرض خطر را معرفی میكند، قرار دارد. یكی از این تالابها، بختگان است كه من مشغول انجام طرح مطالعاتی روی آن هستم. عوامل متعددی دست به دست هم داده تا تالاب بختگان بخشكد، از جمله خشكسالیهای پیدرپی كه نقش آن در خشكیدگی تالاب انكارناپذیر است. علت دیگر ساخت سه سد در این منطقه در طول یك دوره 40 ساله است، همچنین توسعه شدید كشاورزی كه باعث شده جمعیت این حوزه از 3.5 میلیون نفر به 7.5میلیون نفر برسد. این در حالی است كه این منطقه به علت بهرهبرداریهای غیراصولی توان اكولوژیك خود را نیز از دست داده آن هم در شرایطی كه برداشت آب و حفر چاه در دشتهای ممنوعه نیز به صورت بیرویه انجام شده به طوری كه سبب شده حقابه تالاب كه باید از رودخانههای منتهی به آن تامین شود، به تالاب سرازیر نشود.
هماكنون بجز یك محدوده كوچك به نام چشمه گومبان، هیچیك از نقاط تالاب بختگان آب ندارد كه این محدوده كوچك نیز بیشتر شبیه یك آبگیر است آن هم در شرایطی كه بهرهبرداران محلی به كمك موتورآب از این چشمه هم برای آبیاری مزارع استفاده میكنند و بعید نیست این چشمه هم بزودی بخشكد. اوضاع بختگان به حدی وخیم است كه حالا در فصل زمستان كه زمان بارش است، این تالاب قطرهای آب ندارد و تنها آبی كه به آن وارد میشود در منطقه نیریز و استهبان است كه آب خروجی زمینهای كشاورزی است که آن هم مملو از سم است، البته زمین تشنه تالاب این آب را هم به سرعت میبلعد و قطرهای آب روی زمین نمیماند.
بیشك وضعیتی كه در بختگان حاكم است كم و بیش در سایر تالابهای در معرض خطر هم حاكم است. حالا درست است كه در چنین شرایطی صحبت از انتقال آب رودخانهها به تالابها مطرح شود؟ آیا رودخانههای كمآب و مشكلدار كشور توان سیرابكردن تالابها را دارند؟
در حالت طبیعی، یكی از مهمترین منابع تامین آب تالاب، رودخانههاست. اما باید دقت داشت معمولا انتقال آب بین حوضهای عواقبی دارد و باید سنجید آیا فواید این انتقال بیشتر از مضرات آن است یا خیر.
مشكل این است كه در سالهای ابتدایی انتقال آب بین حوضهای تبعات منفی آن به چشم نمیآید و بعد از گذشت چند سال پیامدهای آن مشخص میشود. به همین علت، دیدگاه علمی این است كه اگر رودخانهای در حوضه آبریز تالاب نباشد، نباید انتقال آب را انجام داد و اگر قرار است این كار انجام شود حتما باید تمام جوانب را سنجید و محاسبات دقیقی انجام داد تا فقط آب مازاد بر نیاز حوضه رودخانه، به حوضه دیگر منتقل شود. هماكنون قاطعانه میتوان گفت هیچ حوضهای در بخش مركزی ایران آب مازاد ندارد كه بتوان برای انتقال روی آن حساب كرد.
شما در صحبتهایتان به نقش سدسازی در خشكیدگی تالابها اشاره كردید. آیا میتوان گفت سدها متهم ردیف اول در تخریب تالابها هستند؟
بله، سدسازی مهمترین عامل انسانی در تخریب تالابهاست و بختگان و دریاچه ارومیه هم به همین علت به وضع فعلی دچار شدهاند.
پس چرا سازمان محیطزیست منكر این موضوع است؟
این انكار ریشه در مصوبه هیات وزیران درباره طرحهای مشمول ارزیابی اثر توسعه دارد. این مصوبه فقط 52 طرح را مشمول این ارزیابی میداند كه در مورد سدسازی مثلا فقط سدهایی را مشمول میداند كه ارتفاع تاج آن از حدی مشخص فراتر برود. در حالی كه برای ساخت سد باید به این فكر كرد كه این سازه قرار است در چه حوضه آبی و در چه منطقه اكولوژیك ساخته شود.
به اعتقاد من این مصوبه ضعیف و غیركارشناسی به ساخت سدهای بیسابقه دامن زده و نیاز به بازنگری دارد.
از سوی دیگر، یكی از موضوعاتی كه محیطزیستیها را به سكوت وادار میكند، این است كه نیازهای اجتماعی و اقتصادی همواره به توان محیطی میچربد. در واقع وقتی صحبت از بیكاری در یك منطقه و لزوم ایجاد اشتغال به میان میآید ما محیطزیستیها نمیدانیم باید به اجرای یك پروژه رای داد یا محكم پای حفظ طبیعت ایستاد. واقعیت این است كه برای نجات طبیعت باید در مناطق حساس اكولوژیك، وابستگی مردم بومی به طبیعت را كم كنیم. سالیان سال استان فارس كه تالاب خشكیده بختگان در آن واقعشده، مهد صنایع دستی بوده، اما اكنون این تولیدات بشدت افت كرده و در نتیجه مردم برای امرار معاش به سمت طبیعت هجوم آوردهاند. چرا دولت نباید از توسعه صنایع دستی و بومی این مناطق حمایت كند؟
وقتی طرح آمایش یك سرزمین میگوید كشاورزی با این منطقه سازگاری ندارد، ما باید كاربریها را به سمت خدمات سوق دهیم نه به سمت مشاغل وابسته به زمین. اما اكنون این محاسبات انجام نمیشود و مشكل از همینجاست.
به اعتقاد من اگر محیطزیستیها به جای سكوت، موضوع ارزشگذاری اقتصادی طبیعت را ـ كه مدتهاست مطرحشده و نیمهكاره مانده ـ پیگیری كنند بهتر از هر اقدامی جواب میدهد. شاید اگر مردم ما بدانند ارزش واقعی طبیعت چیست دیگر براحتی حاضر به تخریب آن نشوند.
مبرقعی دینان: سالیان سال استان فارس كه تالاب خشكیده بختگان در آن واقعشده، مهد صنایع دستی بوده، اما اكنون این تولیدات بشدت افت كرده و در نتیجه مردم برای امرار معاش به سمت طبیعت هجوم آوردهاند
بله، درست است. بخش عمده ارزش اكوسیستمهای طبیعی، ارزش غیربازاری آنهاست. وقتی صحبت از ارزش جنگل به میان میآید در دید عوام، بهای چوب مصرفی و تا حدی نیز میوههای جنگلی تنها ارزش جنگل است در حالی كه یك اكوسیستم جنگلی 17 نوع خدمت ارائه میدهد كه اغلب آنها ارزش بازاری ندارد؛ مثل ارزش زیستگاهی، ارزش جذب كربن هوا، ارزش تولید اكسیژن، ارزش علمی و آموزشی و تفریحی، ارزش تنظیم و تصفیه آب و در نهایت، ارزش ممانعت از آشفتگی و سیلاب در مناطق پاییندست. به همین علت اگر قرار باشد در یك منطقه جنگلی طرحی توسعهای اتفاق بیفتد باید یك طرح توجیه اقتصادی نوشته و ثابت شود كه منافع این طرح بیش از خسارات زیستمحیطی آن است ولی متاسفانه در كشور همواره بستر محیط زیست رایگان تلقی شده و در بهترین حالت فقط ارزش بازاری آن محاسبه میشود، یعنی این تلقی وجود دارد كه ارزش یك درخت فقط به چوب آن است كه فروخته میشود. هماكنون بسیاری از طرحهای توسعهای، توجیه اقتصادی ندارد، اما با این حال جواب آری را میگیرد و دقیقا به همین علت است كه حتی تالابها با این كه هر هكتار از آنها حدود هفت برابر یك هكتار جنگل، ارزش غیربازاری دارد، قربانی طرحهای توسعهای میشود.
ارزشهای غیربازاری تالابها كدامند؟
بخشی از ارزش تالابها به تولید آبزیان، نی و... مربوط است كه در مقایسه با ارزشهای زیستگاهی، تنظیم آب، تصفیه پسابها و زهابها و ترسیب كربن بسیار ناچیز است. تالاب، سپری برای جلوگیری از سیلابهاست ضمن این كه رسوبات را هم ذخیره میكند. همچنین نقش مهمی روی تنظیم اقلیم و خرداقلیمها دارد و به گردهافشانی گیاهان و كاهش مصرف سموم دفع آفات كمك میكند. پس از خشكیدگی تالاب بختگان، ما این مساله را آسیبشناسی كردیم كه در پی آن فهمیدیم خشكیدگی این تالاب چه تاثیری بر ناامنی منطقه داشته است. وقتی ما با مردم مصاحبه میكردیم آنها میگفتند از وقتی كه تالاب خشك شده سرقت زیاد شده چون سارقان براحتی با موتورسیكلت از بستر خشكیده تالاب عبور میكنند. پس پیداست كه یكی از كاركردهای تالاب ایجاد امنیت در منطقه است.
مجموع گفتههای شما مرا به یاد صحبتهای محمدباقر صدوق، معاون سابق محیط طبیعی سازمان محیط زیست انداخت كه تاكید داشت ارزیابیهای زیستمحیطی پروژهها در ایران فرمالیته است. آیا شما هم با این اظهارنظر موافقید؟
تا حدی میتوان گفت بله. پروژههای مشمول ارزیابی علاوه بر تمام مجوزها باید مجوز زیستمحیطی هم بگیرند، اما متاسفانه این ارزیابی زیستمحیطی از سوی پیمانكار پروژه، زمانی انجام میشود كه بخشی از پروژه اجرا شده و نهگفتن به مجوز ارزیابی زیستمحیطی مساوی است با هدررفت سرمایه اولیه.
این در حالی است كه ارزیابی زیستمحیطی یك مكانیسم پیشگیرانه است تا ما از خطرات احتمالی توسعه در یك منطقه باخبر شویم، اما متاسفانه در بسیاری از موارد، پروژه یا نیمهكاره است یا تمام شده و تازه پیمانكار به فكر ارزیابی میافتد.
یكی دیگر از دلایلی كه گفته میشود ارزیابیهای زیستمحیطی بیخاصیت است همان فهرست 52 پروژه مشمول ارزیابی است كه به آن اشاره كردم. البته با بازنگری كه بتازگی در این حوزه صورت گرفته ایران به هشت حوزه تقسیم شده و اجرای پروژهها در هر منطقه شرایط خاص خود را دارد، به طوری كه سختگیریها در سه استان شمالی كشور بیشتر از سایر مناطق است. اما دلیل دیگر این است كه مهندسان مشاور پروژهها، ارزیابی زیستمحیطی پروژهها را به كسانی میسپارند كه فقط وقتی كه بتوانند مجوز ارزیابی را از سازمان محیط زیست كسب كنند، حقالزحمه خود را دریافت میكنند. شاید علت اینكه بیشتر ارزیابیهای زیستمحیطی به دكانی برای یك عده تبدیل شده نیز همین باشد، چون نهاد تهیهكننده گزارش ارزیابی زیستمحیطی پروژه به هزار ترفند متوسل میشود تا بله را از سازمان محیطزیست بگیرد.
پس سازمان محیطزیست باید حامی طبیعت باشد نه حامی پروژههای مخرب محیطزیست.
شاید بهتر باشد اینگونه بگوییم كه سازمان باید در آییننامههای موجود بازنگری كند. پیشنهاد میکنم مبلغی كه برای ارزیابی پروژهها اختصاص مییابد به جای اینكه در دست پیمانكار باشد در صندوقی نزد سازمان نگهداری شود تا فرد یا گروه گزارشدهنده مطمئن باشد كه نهگفتن سازمان به یك پروژه به خسارت مالی او منجر نمیشود.
ولی این پیشنهاد یك اشكال دارد و آن این كه چرا پیمانكار یك پروژه باید با سپردن این پول به سازمان محیطزیست بخشی از سرمایهاش را از دست بدهد و بدون این كه تضمینی برای گرفتن مجوز در دست داشته باشد، تن به چنین ریسك بزرگی بدهد؟
اگر اینچنین شود حداقل سودش این است كه پیمانكار متوجه شده طرحش متناسب با توان منطقه مورد نظر نیست. البته با وجود همه ایراداتی كه به گزارشهای ارزیابی وارد است، باید گفت حتی یك گزارش ناقص هم از نبود یك گزارش ارزیابی بهتر است. گزارشهای ارزیابی بخشی بهعنوان پایش دارند كه اگر به آن توجه شود و وضع محیطزیست بعد از اجرای پروژه به صورت دورهای پایش شود، بیشك عوارض زیستمحیطی پروژهها كاهش مییابد. اكنون نیمی از مشكلات به نبود پایشهای زیستمحیطی برمیگردد.
نظر شما