به گزارش سلامت نیوز به نقل از جام جم ؛ این كودكان معصوم آنقدر واژههای پدر و مادر را با تمام وجود به زبان میآورند كه انگار آنها معنای این كلمات را از هر كسی بهتر میدانند، اما شاید ندانید این ماجرا میان كودكان كمتوان ذهنی و استثنایی مراكز بهزیستی رنگ و بوی بیشتری دارد، آنها بین كودكان بیسرپرست از نداشتن مادر و پدر خوانده بیشترین صدمه را میبینند، چراكه در بیشتر مواقع خانوادههایی این كودكان را از نوزادی یا خردسالی به فرزندخواندگی قبول میكنند با گذشت زمان متوجه میشوند كه از عهده نگهداری آنها برنمیآیند.
برای همین بناچار كودكان را به مراكز بهزیستی برمیگردانند و اینجاست كه موج جدیدی از آسیبهای روحی و جسمی به سراغ این كودكان میآید.
برای اینكه از چند و چون زندگی این كودكان در مراكز بهزیستی بیشتر بدانیم به خدمات بهزیستی نرگس در شمال تهران رفتیم.
تختهای دو طبقه را در دو اتاق جای دادهاند و در كنارشان چند صندلی و مبل چیدهاند. چند كمد دیواری و یك تلویزیون را هم میتوانید به وسایل اینجا اضافه كنید، البته نقاشیهای روی در و دیوار هم نگاه هر تازه واردی را به خود جلب میكند؛ نقاشیهایی كه نقاشش به رغم تلاش برای به تصویر کشیدن محیطی شاد، چندان موفق نبوده است.
كمی آن طرفتر در كنار صندلی و مبلها بچهها مشغول بازی كردن هستند و برخیها هم دست و پا شكسته یا با زبان ایما و اشاره سعی دارند با هم حرف بزنند.
در گوشهای دیگر از یكی از اتاقها كنار تختهای دو طبقه و در فضایی كه یك كودك به زحمت میتواند خودش را جای دهد، پسربچهای نشسته و مدام سر و بدنش را عقب و جلو میبرد. اگر از احوالش بپرسید باید بگوییم یكی از بچههای بیسرپرست است كه به اوتیسم مبتلاست و تا مدتی قبل پیش پدر و مادرخواندهاش زندگی میكرد، اما وقتی كمی بزرگتر شد آنها متوجه شدند توان نگهداری از او را ندارند، برای همین پسرك را دوباره به بهزیستی تحویل دادند.
در این مركز كه البته قرار بوده شبیه خانههایی باشد كه من و شما در آن در كنار پدر و مادر یا فرزندانمان زندگی میكنیم از 20 كودك كمتوان ذهنی نگهداری میشود. سعید سعدآبادی، مدیر خدمات بهزیستی نرگس میگوید او و همكارانش همه توان خود را برای تحقق بخشیدن این نیت به كار گرفتهاند، اما بودجه محدود آنها فقط تا این حد پاسخگوست.
زندگی در خانه نرگس
نیم ساعتی به ظهر مانده كه خودروی ون وارد حیاط میشود و تعدادی از بچهها را از مدرسه به محل زندگیشان برمیگرداند. بچهها به كمك مربیها به اتاقهایشان هدایت میشوند تا دستهایشان را بشویند و برای خوردن ناهار آماده شوند.
بچههایی كه اینجا زندگی میكنند، معلول ذهنی آموزشپذیر هستند، به همین دلیل هرروز آنها را به مدارس ویژه كودكان استثنایی میبرند تا آموزش ببینند.
مدیر خدمات بهزیستی نرگس در اینباره میگوید: بچههای این مركز بین 7 تا 17 سال دارند. آنها به مدارس كودكان استثنایی میروند، البته در این میان دو نفر از آنها كر و لال هستند و دو نفرشان معلولیت جسمی و حركتی دارند.
برای اینكه كودكان در این مركز بیشتر احساس راحتی كنند، زوجی جوان بهعنوان پدر و مادر از آنها مراقبت میكنند و شبانه روز در كنارشان هستند. زن جوان كه همه بچهها او را مادر صدا میزنند، در اینباره میگوید: من و همسرم همیشه در كنار بچهها هستیم تا كمكشان كنیم كارهای خود را انجام دهند، مثلا من با سرویس همراه میشوم و آنها را به مدرسههایشان میبرم یا برمیگردانم. كمكشان میكنم حمام كنند یعنی هر كاری كه مادر برای فرزندانش انجام میدهد.
البته بجز این زوج جوان و مربیان، افراد دیگری هم در مركز وجود دارند كه به كارهای آموزشی بچهها رسیدگی میكنند. مثلا روانشناس همه رفتارهای بچهها را زیر نظر دارد. او در اینباره میگوید: بعضی بچهها مشكلات كلیوی و قلبی دارند، البته همه آنها به خاطر مشكلاتشان دارو مصرف میكنند. من بهعنوان روانشناس و مددكار كارهای درمانی آنها را زیر نظر دارم.»
بعد از اینكه بچهها از مدرسه به محل زندگی خود برگشتند ناهار میخورند، بعد از ناهار هم به دو گروه ده نفره تقسیم میشوند. به این شكل یك گروه استراحت كرده و گروه دیگر زیر نظر مربیان درس و مشقهایشان را مرور میكنند. وقتی همه بچهها تكلیفهای خود را انجام دادند، وقت دارند بازی یا تلویزیون نگاه كنند، بعد هم عصرانه میخورند و به كمك مربیها و پدر و مادری كه در بهزیستی دارند به كارهای شخصی خود رسیدگی میكنند. ساعت 20 هم بچهها شام میخورند و یك ساعت بعد هم به رختخواب میروند. در روزهای تعطیل هم برای بچهها برنامههای تفریحی در نظر گرفته شده است. نیكوكاران به خدمات بهزیستی نرگس میآیند تا بچهها را به استخر، پینتبال یا پارك ببرند.
20 برادر
كودكانی كه در بهزیستی نرگس زندگی میكنند، مانند اعضای یك خانواده باهم رفتار میكنند. پاشا در بین بچهها از همه بزرگتر است و همه بچهها او را بهعنوان برادر بزرگ خود میشناسند. پاشا میگوید: من اینجا به همه كمك میكنم و نمیگذارم به كسی سخت بگذرد. ما دوست داریم اینجا مثل یك خانه باشد و بچهها احساس خانواده داشتن بكنند.
به گفته پاشا، بزرگترین آرزوی او و برادرانش این است كه پدر و مادر همه بچههای خدمات بهزیستی نرگس پیدا شود. او حرفهایش را اینطور ادامه میدهد: خیلی دوست دارم به بچهها كمك كنم. به همین دلیل روزهای تعطیل كه بچهها برای تفریح بیرون میروند من اینجا میمانم تا اگر فرد نیكوكاری وسایلی برای بچهها آورد، من در جابهجایی آنها به مربیها كمك كنم. من از آنها میخواهم همیشه به دیدن ما بیایند و احوالمان را بپرسند.
نظر شما