دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۸
کد خبر: 74108
سلامت نیوز : زن روی پله­های داروخانه سیزده آبان نشسته است و چادرش را کشیده روی صورتش. پشت سرش ازدحام مردم است که روی صندلی­های انتظار توی داروخانه را پر کرده­اند و جلوی باجه­های دریافت دارو صف بسته­اند. داروی دیابت می­خواهد که تا دو ماه پیش بوده و الان نیست. «گفته­اند خارجی­اش دیگر نیست. یعنی توی بازار آزاد هست ولی داروخانه­ها ندارند. بیمه هزینه داروهای ایرانی را تقبل می­کند ولی تا حالا از این دارو مصرف نکرده­ایم.» توی داروخانه و بین ردیف درهم فشرده صندلی­ها مردم نسخه به دست منتظر اعلام شماره­اند تا داروهایشان را تحویل بگیرند. مرد گوشه کاغذ نوبت را می­جود، سوال که می­پرسم کاغذ را رها می­کند و می­گوید: دنبال آنتی‌بیوتیک آمده­ام.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از آرمان ؛ دفعه قبل آمدم ایرانی­اش را گرفتم اما افاقه نکرد. خارجی­اش گران­تر است ولی بیمارستان هزینه ایرانی را حساب می­کند و مابه­التفاوتش را که سی هزار تومان است خودمان باید بدهیم. الان مریض‌مان بستری است و منتظرم دارو را بگیرم ببرم.» زن کنار دستی می­گوید برای داروی دیابت مادرش آمده که با بیمه خیلی هم ارزان است و مشکلی ندارد. توی بخش فوق‌تخصصی وضع فرق می­کند. پسر جوانی که کناردستم روی یکی از صندلی‌ها نشسته در حالی که سعی می‌­کند سرش را از زیر چکه­های بی‌امان آب کولر نجات دهد می­گوید برای داروی شیمی درمانی آمده است و با این بار 18 دوره است که این دارو را خریداری می­کند و از سال گذشته تا حالا قیمت آمپول­ها دو برابر شده. «یکی از داروهای ضد تهوع نایاب است و نه این جا دارد و نه داروخانه هلال‌احمر. همه می‌گویند تمام شده و ندارند.»

پسر جوان روی صندلی جلویی هم برای داروی شیمی‌درمانی آمده و می­گوید بیمه بیشتر هزینه‌ها را تقبل می‌کند. دختری به زن جوان کنار دستی‌­اش از گران شدن داروی ام‌اس می­گوید. خودم را قاطی بحثشان می­کنم و جزئیات بیشتری می­پرسم. «پدرم استشهاد محلی جمع کرده که مستاجریم. نمی‌دانم استشهاد را به کجا داده اما ما ربیف را 500 هزار تومان می‌خریم که قیمت اصلی­اش دو میلیون تومان است. یعنی الان که گران شده اینقدر است و نزدیک نصف این بود.» بیرون داروخانه سیزده آبان موتوری­ها ایستاده­اند و همین جور که با دستمال گرد آینه بغل را می­گیرند داد می­زنند: بیمارستان، هلال‌احمر...بیمارستان، هلال‌احمر...

از همه جا رانده به هلال‌احمر

مسئولان از یک طرف می­گویند دارو گران نشده و هیچ داروخانه­ای حق ندارد قیمت­ها را بالا ببرد؛ از طرف دیگر هم یک عده می­گویند داروخانه‌ها با این سود کم ورشکسته می­شوند چون قیمت­ها بالا رفته و اگر آن­ها بالا نبرند به ضررشان است. بعضی می­گویند باید سهم مردم را از پرداخت هزینه­ها کم کرد. به نقل از فارس، سیامک افاضلی، مدیر شرکت داروسازی سهای هلال‌احمر می­گوید: چرخه اختصاص ارز دولتی برای واردات مواد اولیه گریبانگیر هلال‌احمر هم شده است.

مجبورند نقد خرید کنند و همین مساله نقدینگی شرکت‌های دارویی را ضعیف کرده است. افاضلی معتقد است مسیر قیمت‌گذاری دارو، صنعت داروسازی را با مشکل مواجه کرده است و باید برای آن تمهیداتی در نظر گرفته شود؛ قیمت‌گذاری دارو تنها با نگاه به مردم نباید طوری در نظر گرفته شود که فقط نیازها از طریق بازار داخل تامین شود. «درست است که دارو را تحریم نکرده‌اند ولی ما وابستگی نفتی داریم پس باید دلاری باشد که بدهیم و مواد اولیه دارویی بگیریم. از طرفی جابه‌جایی پول پرهزینه است و سبب می‌شود که هزینه مواد اولیه دارویی گران تمام شود که در نهایت یا شرکت دارویی باید زیان بدهد یا قیمت را افزایش دهد که در هر دو حالت به ضرر بیماری است که باید دارو را مصرف کند.» داروخانه هلال‌احمر در خلوتیِِ خیابان قرنی نشسته و سیل آدم­هایی است که از همه جا مانده به این داروخانه پناه می­آورند.

زن روی صندلی نزدیک در نشسته و هر چند دقیقه یک‌بار با تلفن همراهش حرف می­زند. می­گوید دنبال یک داروی اعصاب آمده ولی 800 هزار تومان است و ندارد بدهد و حالا مانده چه کند. می­گوید بیمه داروی آمپول را پوشش نمی­دهد و خواهرش یک دختر 29 ساله است که به خاطر یک بیماری موقع نوزادی­اش توان کنترل حرکاتش را ندارد و از این وضع غمگین است و راه بهتر شدنش هم همین 4 آمپول است. «دکترش دکتر خوبی است و گفته این آمپول­ها به حال خواهرم اثر می‌کند. طفلی به خاطر این وضع هنوز ازدواج نکرده. مغزش سالم است ولی نمی­تواند حرکات دست و پایش را کنترل کند. گاهی اختیارش را هم از دست می­دهد به‌خصوص وقتی هیجان‌زده می‌شود. اینجا می­گویند بیمه نیست. یعنی توی دستگاه که زد گفتند بیمه است ولی از همدیگر پرسیدند و گفتند نیست.» زن روی صندلی جلویی می­گوید دارویش توی تبریز پیدا نشده و آمده­اند تهران. «زولادون که برای سرطان است و بیسموت که ایرانی است و برای مشکلات معده. اینجا هم می­گویند زولادون ندارند ولی می­شود با 5-6 برابر قیمت از ناصرخسرو پیدا کرد.»

مردی که کنار دستم نشسته گردنش را به زحمت می­چرخاند و می­گوید برای داروی قلب پدرش آمده، هر از گاهی هم روی موهای سفید پیرمرد که ردیف جلوتر از ما نشسته دست می­کشد. «رفتم از بیمه تاییدیه گرفتم تا هزینه­اش را پرداخت کند. قیمتش تغییر چندانی نکرده و بیمه پدر هم خدمات درمانی ارتش است. با بیمه 5 هزار تومان است اما بدون تاییدیه 15 هزار تومان.» پیرزن موهای نارنجی­اش را با سر انگشتانش تو می­دهد و گره روسری را محکم می­کند و می­گوید: دنبال اسپری آسم آمده­ایم. گران شده و الان 150 هزار تومان است. خارجی است و مسئول داروخانه می­گوید در انبارشان موجود نیست. داروخانه شلوغ‌تر می­شود و آدم­ها به هوای شنیدن اسمشان و نوبت معلوم شدن تکلیف دارو یکی یکی از صندلی­ها بلند می­شوند و پشت پیشخوان می­ایستند.

مرد میانسال دستش را روی سر کم مویش می­کشد و با حالتی مستاصل می­گوید: برای داروی مادوپار و اوسویکس آمده­ام؛ داروهای لرزش دست و اعصاب. بیمه­اند می­گویند نداریم. دارند ولی آزاد می­دهند. بیمه تایید نمی­کند و می­گوید باید قلب را فنر زده باشید چون داروی رقیق‌کننده خون است. همیشه با بیمه می­گرفتیم اما می­گویند نمی­آید و از این حرف­ها. بیرون هست ولی باید داروی 10 هزار تومانی را 50هزار تومان بخریم. زن جوان چند تا صندلی آن طرف‌تر اخم کرده و با تلفنش ور می­رود؛ می­گوید برای یک داروی فقر آهن آمده که داروخانه­های معمولی ندارند. ونوفر تزریقی است و باید بیمه تایید کند وگرنه باید آزاد بخرد. «آزادش خیلی گران می­شود. داروهای تقویتی را بیمه تقبل نمی­کند. چهار تا ساختمان آن طرف‌تر تامین‌اجتماعی است که باید تایید کند که این دارو را من آزاد بخرم یا با بیمه. داروخانه‌های دیگر ندارند حتی آزاد هم بدهند.» پیرمردی که با کت و شلواری کهنه اما تمیز و اتو شده نشسته خودکار را از دستم می­گیرد و خودش اسم دارو را به انگلیسی روی کاغذ می­­نویسد. دستش می­لرزد اما حروف را خوش خط و پیوسته کنار هم می­آورد.«گلیپیزاید داروی دیابت است که اینجا می­گویند نداریم. قبلا خوب بود شرکت نفت برایمان تهیه می­کرد. خیلی وقت است که پیدا نمی‌شود حتی توی بازار آزاد هم نیست. مال دیابت است اگر انسولین بهم بسازد شاید بشود جایگزینش کرد.»

زن و مرد میانسال با هم درگوشی حرف می­زنند و چهره هر دویشان درهم است. زن می­گوید دنبال ریفامپین آمده­اند برای یک بچه دوساله. ریفامپین یک جور آنتی‌بیوتیک است و بچه فقط می­تواند قطره­اش را مصرف کند که گیر نمی­آید.«البته کپسول هست اما می­گویند مشکلات کبدی ایجاد می­کند. دارو بیمه است اما می­گویند چون مصرف ندارد تولید نمی­شود. شاید مجبور شویم دارو را ببریم دکتر عوض کند.» زن حرفش را که می­زند دنبالم می­کند و می­پرسد از کدام روزنامه­ام و کارتم را می­خواهد. خیالش را راحت می‌کنم و سراغ پیرمردی می­روم که تنها روی یک صندلی در یک گوشه خلوت نشسته است؛ سرش را تراشیده و گردنش کبود است و سمت چپ صورتش اندازه یک سیب درشت باد کرده. عینک آفتابی زده و وقتی عینک را برمی­دارد نمی­دانم با آن چشمان کم­رنگ و کم سویش می­تواند درست ببیندم یا نه. «سه سال است که شیمی درمانی می­شوم. دفترچه بیمه ذوب­آهن را اگر نداشتم که کارم تمام بود. داروی شیمی‌درمانی که دکتر نوشته خارجی است اما اینها ایرانی می­دهند؛ می­گویند ندارند. داروخانه توی فردوسی می­گوید آزاد دارم. آزادش می­شود 15-16 میلیون.» پیرزنی روسری را زیر گردنش سنجاق کرده چادرش را روی سرش می­کشد و می­آید سمت ما. خسته است و با نفس­نفس­های پیری و چاقی می­گوید از 7 صبح سرپاست و این طرف و آن طرف می­رود برای دارو. می­گوید پیرمردش 4 سال است که بیمار شده و دیگر سوزن زیر پوستش نمی­رود. مرد می­گوید: 4 تا سوزن را می­خریم 20 هزار تومان اما هیچ کدامش به دردم نمی‌خورد. دیگر خیلی وقت است که هیچ چیز به دردم نمی‌خورد. پیرزن اخم می­کند و بطری آب معدنی را یک نفس سر می­کشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha