سه‌شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۶

بیمارستان سوانح و سوختگی مطهری مثل همیشه پر از غوغاست و آه و گریه كسانی كه یا خودشان سوخته اند، یا یكی از اعضای خانواده شان دچار سوختگی شده است. با چشم دنبال بستگان مسافرانی می گردم كه دو روز پیش، از حادثه سقوط هواپیمای ایران- 140، جان سالم به در برده اند تا با آنها مصاحبه كنم.

سلامت نیوز: بیمارستان سوانح و سوختگی مطهری مثل همیشه پر از غوغاست و آه و گریه كسانی كه یا خودشان سوخته اند، یا یكی از اعضای خانواده شان دچار سوختگی شده است. با چشم دنبال بستگان مسافرانی می گردم كه دو روز پیش، از حادثه سقوط هواپیمای ایران- 140، جان سالم به در برده اند تا با آنها مصاحبه كنم.
    بعد از پرس و جو، زنی كه روی سكو نشسته و گریه می كند صدایم می زند و می گوید كه او مادر دو مستند سازی است كه مسافر این هواپیما بوده اند و حالادر بیمارستان مطهری بستری هستند. چشمانش از فرط گریه به شدت قرمز شده و با هر كلمه یی كه می گوید، اشك از چشمانش سرازیر می شود. « چكار كنم؟ بچه هایم سوخته اند. عروسم هم همین طور. » گریه امانش نمی دهد و بدون اینكه جمله اش را تمام كند، با دستمال كاغذی اشك هایش را پاك می كند.
   
    شما دیگر پرواز نكنید
    زن كمی كه آرام می شود، از روز حادثه می گوید: «امیر و مصطفی قرار بود برای ساختن فیلم مستندی به طبس بروند. آنها هر دو متاهل هستند اما مصطفی پسر یك و نیم ساله یی دارد كه او هم سوخته است. روزی كه این اتفاق افتاد، در خانه بودم و قرار بود صبح همان روز پسرانم به طبس بروند. ساعت 9:15 بود كه تلفن زنگ زد. گوشی را كه برداشتم دیدم امیر است كه با گریه می گوید مامان هواپیما سقوط كرد و مصطفی را با آمبولانس بردند. همین كه امیر این جمله را گفت، حالم بد شد و نزدیك بود سكته كنم. جز گریه و زاری كاری از دستم برنمی آمد. وقتی امیر این خبر را به من داد، بلافاصله از كاشان به سمت تهران حركت كردم.» گریه به او امان نمی دهد تا حرفش را تمام كند.
    خانواده مزرعتی به قدری ازاین حادثه شوكه شده بودند كه درك وضعیت زمان و مكان را از دست داده بودند و برای اینكه این حادثه دوباره تكرار نشود، با دو نفر از دوستان امیر و مصطفی كه آنها هم قرار بود به طبس بروند، تماس گرفتند و به آنها گفتند نروند چون هواپیما سقوط كرده است. یكی از كسانی كه قرار بود همراه امیر ، مصطفی و خانواده هایشان برای ساخت فیلم مستند به طبس برود، مسعود صباغیان، خبرنگار باشگاه خبرنگاران است. صباغیان می گوید: «مصطفی كارگردان است و امیر تهیه كننده. من به همراه امیر ، مصطفی و همسرانشان همیشه با هم به سفر می رفتیم یا با قطار یا با هواپیما. اما این بار نمی دانم چرا این طور شد. برای ساخت مستندی قرار شد شش نفری به طبس برویم كه یكی از دوستان تماس گرفت و گفت كه هواپیما فقط برای چهار نفر بلیت دارد و دو نفر دیگر- یعنی من و دوستم- باید با قطار بیاییم. ما هم برای اینكه با گروه باشیم، سوار اتوبوس شدیم و به سمت تهران حركت كردیم. به محض اینكه به تهران رسیدیم، گفتند هواپیما سقوط كرده است. باورتان نمی شود ازدو روز پیش كه این اتفاق افتاده، هنوز نمی توانم این حادثه را باور كنم. از دیروز مدام به این موضوع فكر می كنم كه چرا قسمت نشد ما با هواپیما برویم؟ هنوز هم شوكه هستم.»
   
    وضعیت وخیم حادثه دیدگان
    زهره، یكی از مسافران هواپیمای ایران- 140 روی تخت خوابیده و سرتا پایش با باندهای سوختگی زرشكی رنگی باندپیچی شده است. داخل گلویش هم تراشه یی كار گذاشته اند تا بتواند نفس بكشد. هنوز هم رد خون خشك شده روی صورت متورمش مشخص است. او هنوز هم بیهوش است. خاله زهره می نشیند روبه روی او و روی زانویش می زند كه ببین چه كرده اند با عزیزانم. عموهای امیر و مصطفی هم هستند. حال آنها هم دست كمی از خاله ندارد و نگران به زهره و مصطفی چشم دوخته اند. حسن عموی امیر و مصطفی می گوید: « همین كه جان شان را از دست نداده و زنده مانده اند، خدا را شكر می كنم. اما دعا كنید از روی تخت بلند شوند.» در همین حین كه مشغول صحبت كردن با آنها هستیم، دو سبد گل به اتاق زهره می فرستند. روی یكی از آنها نوشته بود: تقدیم به محمد پارسا مزرعتی: شركت هواپیمایی سپاهان. چند لحظه بعد، خاله زهره كه به شدت نگران است، دوان دوان خودش را به پزشكی می رساند كه از بیمارستان خارج شده و از وضعیت جسمی او باخبر است. می گوید آنها به دلیل تراشه یی كه در گلویشان كار گذاشته اند نمی توانند صحبت كنند. وقتی از او در مورد وضعیت جسمی شان می پرسیم، پزشك جواب مشخصی نمی دهد و از نوع صحبت هایش می توان فهمید كه هر دو وضعیت شان وخیم است.
   
    همه چیز در 30 ثانیه اتفاق افتاد
    حسن مزرعتی، عموی امیر و مصطفی در مورد روز حادثه و نحوه وقوع آن با امیر صحبت كرده است. او از زبان امیر در مورد روز حادثه توضیح می دهد: «آن روز من سمت بال هواپیما نشسته بودم و موتور را می توانستم ببینم. هواپیما سه بار تیك آف كرد و فرود آمد. نگاه كه كردم دیدم موتور سمت چپ نمی چرخد و كار نمی كند. هواپیما دوباره بلند شد، اما ناگهان یك طرفش به سمت زمین كج شد و تعادلش بهم خورد. خلبان سعی كرد در بلوار شیشه مینا فرود بیاید. وضعیت پروازش طوری بود كه احساس كردیم می خواهد در پادگان فرود بیاید. هیچ كس نبود به ما بگوید چه اتفاقی در حال رخ دادن است. وقتی بال هواپیما جدا شد، من بیرون از هواپیما بودم. به عقب كه نگاه كردم، مصطفی و همسرش زهره را دیدم كه پشت سرم بودند. زهره از جایش بلند شد تا بدود، اما هواپیما منفجر شد و همسر برادرم را دیدم كه آتش سرتاپایش را گرفته بود و داشت می سوخت. برگشتم تا زهره را خاموش كنم. مصطفی هم همانجا در میان آتش بود. به هر سختی بود هر دو را از مهلكه بیرون كشیدم.»
    مجید شكاری، برادر زهره هم كه در بیمارستان است و منتظر است تا به او اجازه ملاقات بدهند، می گوید: « آن طور كه برای ما تعریف كرده اند، انگار خلبان اصرار داشت كه با همان وضعیت موتور خاموش پرواز كند. چون با اینكه متوجه مشكل شده بود، دوباره تیك آف می كرد. پس از سقوط هواپیما، امیر نخستین كسی بود كه از هواپیما خارج شده بود تا محمد پارسا، برادرزاده اش را نجات بدهد. امیر می گفت كسانی كه زنده مانده بودند، جیغ و فریاد می زدند كه آتش گرفتیم، سوختیم، كمك مان كنید.»پس از سقوط هواپیما خیلی طول نكشید كه نیروهای امدادی آتش نشانی و اورژانس برای كمك به حادثه دیدگان خودشان را به محل حادثه رساندند و حادثه دیدگان را به بیمارستان منتقل كردند. آن طور كه عموی دو مرد مستندساز توضیح می دهد، وضعیت روحی امیر پس از حادثه سقوط هواپیما به شدت بهم ریخته و می گوید كه نمی تواند چشمانش را ببندد و به محض اینكه پلك هایش را روی هم می گذارد، آتش را می بیند كه به او هجوم می آورد.
   
    پاسخ بی ربط
    چند نفر از مسوولان وزارت دفاع هم همان جا هستند و وقتی از یكی از آنها می پرسم كه چرا از هواپیمایی كه یك بار در جریان پرواز آزمایشی سقوط كرده و كادر پروازی اش را به كشتن داده، در ناوگان هوایی و برای جابه جایی مسافر استفاده می شود، پاسخ قانع كننده یی نمی دهد و آن را به پرواز های مالزی حواله می كند.
منبع:روزنامه اعتماد

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha