چهارشنبه ۷ دی ۱۳۹۰ - ۱۶:۱۹
سلامت نیوز: مرد جوان گرگانی كه دو شب پس از ازدواج از سوی یك زن هدف اسیدپاشی قرار گرفته و نابینا شده همراه همسر و نوزاد 3 ماهه‌اش با حضور در گروه جویندگان عاطفه از دردها و رنج‌های 22 ماهه روزگار سیاه زندگی‌اش گفت.
علیرضا به خبرنگار ما گفت: «من قربانی كینه‌جویی و حسادت‌های یك زن افغان شدم كه جز خوبی و كمك در حق او و بچه‌هایش جرمی مرتكب نشده‌ام. معصومه - عامل اسیدپاشی- زنی مطلقه بود كه پس از طلاق با دو فرزندش زندگی می‌كرد. با او در جشن عروسی یكی از بستگان آشنا شده و به هم علاقه‌مند شدیم. وقتی موضوع ازدواج با او را با خانواده‌ام مطرح كردم با مخالفت شدید مادر، خواهر و برادرانم روبه‌رو شدم. با این حال خیلی سعی كردم رضایت‌شان را جلب كنم اما نشد. با این حال در این مدت تمام مخارج زندگی معصومه و فرزندانش را تأمین می‌كردم تا اینكه پس از چند ماه متوجه شدم چند تن از اعضای خانواده زن مورد علاقه‌ام مجرم و خلافكار هستند. وقتی بیشتر تحقیق كردم به حقایق بیشتری پی بردم كه مرا از ازدواج با وی منصرف كرد. بنابراین در جریان صحبت با او نظرم را گفتم حتی خواستم اگر موقعیت ازدواج برایش فراهم شد و فرد مناسبی به خواستگاری‌اش آمد قبول كند. حتی قول دادم تا آن زمان كمك‌های مالی‌ام را از او و بچه‌هایش دریغ نكنم. اما معصومه بشدت مخالفت كرد و كار را به تهدید و ایجاد مزاحمت كشاند. با این حال واكنش‌های او را جدی نگرفته و همه‌چیز را به پای رفتار زنانه‌اش گذاشتم تا اینكه به پیشنهاد خانواده‌ام با دختر یكی از بستگان ازدواج كردم. اما تهدیدهای معصومه تمامی نداشت. حتی روز عروسی با تلفن همراه همسرم كه در آرایشگاه بود تماس گرفت و با حرف‌های تهدیدآمیز موجب ترس و وحشت او شد.

با این حال مراسم عروسی برگزار شد، دو روز بعد هم خواهرم ما را به خانه‌اش دعوت كرد. آخر شب به خانه برگشته بودیم كه زنگ خانه به صدا درآمد. از پنجره اتاق پائین را نگاه كردم. مرد جوانی پشت در ایستاده بود وقتی پرسیدم با چه كسی كار دارد، گفت: «گوشی تلفن همراهم خراب شده می‌خواستم نگاهی به آن بیندازید.»

از آنجا كه من در مغازه تعمیر و فروش تلفن همراه طبقه پائین خانه كار می‌كردم، به او گفتم فردا صبح بیاید، اما او اصرار كرد و من هم پذیرفتم. اما وقتی در خانه را باز كردم، در یك لحظه معصومه را مقابل خود دیدم كه یك ظرف بزرگ نوشابه دستش بود و ناگهان محتویات آن را روی صورت و بدنم پاشید. لحظاتی بعد با سوزش شدید تازه فهمیدم هدف اسیدپاشی قرار گرفته‌ام. با فریاد كمك خواستم كه همان موقع همسرم و خاله‌ام كه در خانه ما بود به كمكم آمده و مرا به بیمارستان سوانح و سوختگی شهرمان - خان ببین در استان گلستان- رساندند. طی 28 روز پنج عمل جراحی روی صورت و بدنم انجام شد. پس از آن به توصیه متخصصان چشم‌پزشكی به بیمارستان فارابی تهران منتقل شدم. در طول این 22 ماه حدود 16 عمل جراحی روی پلك و چشمانم انجام گرفته، اما هنوز نابینا هستم با این حال پزشكان امیدوارند كه بینایی‌ام برگردد چرا كه شبكیه چشمم از بین نرفته و با عمل پیوند قرنیه به احتمال زیاد بینایی یكی از چشمانم بر‌می‌گردد. اما متأسفانه هیچ پولی برای انجام این عمل جراحی سنگین ندارم. در این مدت خداوند یك پسر هم به من و همسرم هدیه كرده كه امید مرا به زندگی صدچندان كرده است. اما افسوس كه با گذشت 3 ماه از تولد «امیرحسین» هنوز نتوانسته‌ام صورت پسرم را ببینم.

متأسفانه به علت این حادثه دیگر توان كار ندارم و از حدود دو سال قبل بیكار شده و به سختی امرار معاش می‌كنم.

علیرضا درباره رسیدگی به پرونده قضایی‌اش نیز گفت: چند روز بعد از اسیدپاشی معصومه و همدستش دستگیر شدند، اما با گذشت این مدت هنوز هم منكر اسیدپاشی است. با این حال پرونده در دادگاه كیفری استان تحت رسیدگی است و خواهان مجازاتش هستم. این زن به خاطر كینه و حسادت‌های كور زندگی و آینده من، همسر و فرزندم را نابود كرده است. از سوی دیگر به خاطر پیگیری امور درمانم در خانه مادر همسرم - یك اتاقك سرایداری در اسلامشهر - ساكن شده‌ایم و این موضوع مشكلات زندگی آنها را نیز چند برابر كرده است. باور كنید حتی برای تأمین هزینه خرید شیر خشك و پوشك بچه‌ام درمانده‌ام چه برسد به هزینه‌های درمان خودم و مایحتاج زندگی روزانه‌مان. همسرم فقط 20 سال دارد و تحمل این همه مشكلات برایش بشدت سخت است. تاكنون چند بار تصمیم به طلاق گرفته اما با وساطت اطرافیان منصرف شده است. هرچند به او حق می‌دهم چرا كه خیلی سخت است یك نوعروس فقط سه روز طعم خوش زندگی مشترك و آرام را بچشد و از آن به بعد عصاكش شوهری نابینا، بی‌پول و بیمار باشد كه حتی نمی‌تواند ساده‌ترین كارهای زندگی شخصی‌اش را انجام دهد.

منبع: ایران



برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha