به گزارش سلامت نیوز به نقل از تهران امروز ، دكتر افسر افشار نادری، استاد دانشگاه، جامعه شناس و دكترای مدیریت فرهنگی معتقد است كه در جامعه به دروغگو مزد میدهند و همین مزد سبب میشود تا دروغگویی تداوم یابد. او میگوید: «اگر راستگویی را در جامعه فرهنگسازی كنیم و هزینه دروغگویی را بالا ببریم، دروغ در جامعه به حداقل ممكن خواهد رسید.»
چرا جامعه ما به بیماری دروغگویی مبتلا شده است؟
هر چیزی كه برای جامعه كاركرد داشته باشد، جامعه یا بهتر بگویم فرهنگ آن جامعه به استقبال آن میرود. بسیاری از نظریه پردازها بر این اعتقاد هستند كه هر عنصری كه كاركرد داشته باشد جای خود را در میان جامعه پیدا میكند. با این مقدمه باید گفت كه دروغ در جامعه ما كاركرد دارد و به همین دلیل جای خود را پیدا كرده است، چون اگر در بسیاری از موارد راست بگویید به اصطلاح كارتان راه نمیافتد.
در نظر بگیرید كه در آذرماه سردار احمدیمقدم، فرمانده ناجا اعلام كرد كه جمعآوری تجهیزات دریافت از ماهواره و امنیت اخلاقی در سطح ظاهری جامعه بخش زیادی از ماموریت ماموران این یگان را به خود اختصاص میدهد و بعد از آن برخورد با مزاحمان خیابانی، زنان خیابانی، باندهای توزیع و تولید مشروباتالکلی، باندهای فساد و اغفال دختران و زنان و سگگردانی از دیگر موضوعات مورد رسیدگی ماموران پلیس امنیت اخلاقی ناجاست. از یك طرف فرمانده ناجا میگوید كه از نظر كثرت كار بیشترین اقدام درباره جمعآوری تجهیزات ماهواره بوده تا مباحث دیگر و از طرف دیگر شما از هر كسی در جامعه بپرسید كه آیا شما ماهواره دارید؟ میگوید خیر! اصلا پدر و مادر به بچه میگویند كه در مدرسه اگر كسی درباره ماهواره پرسید بگو نداریم. خب، این موضوع كاركرد دارد چون اگر داشتن ماهواره برملا شود پلیس با آن برخورد میكند.
مثال دیگر اینكه دانشجو به كلاس دیر میرسد و توجیه میكند كه در ترافیك مانده ام! در حالی كه حداقل در تهران وسیله حمل و نقل عمومیای به نام مترو داریم كه زمانی طی كردن فاصله دو ایستگاه آن فقط 2 دقیقه است و دانشجو میتواند خودش را با آن تنظیم كند اما نمیخواهد به خودش سختی بدهد و برای جبران سهل انگاریاش دروغ میگوید.
دروغگویی بر اساس چه نیازی در جامعه رواج پیدا كرده است؟
بیایید اول تعریفی از دروغگویی داشته باشیم. دروغگویی یعنی جلوه دادن موضوعی بهطور غیرواقعی. این دروغ میتواند كتمان حقیقت را هم در برگیرد. گاهی ممكن است موضوعات رخ داده به نحوی باشد كه انتظارات فرد را برآورده نکند دراین صورت فرد آن رخداد را تحریف كرده و به نحوی جلوه میدهد كه تغییرات ایجاد شده نیازهای وی را برآورده کند. دروغ كودكی كه نمره 12 خود را در بین دوستان 18 میگوید از این نوع است، بهطور كلی تحریف شرط اساسی كتمان حقیقت است. در دسته دیگر ممكن است كه فرد بر اساس خیالاتش دروغ بگوید. یعنی مباحثی را در ذهن خود میپروراند و به منظور برآورده شدن نیاز یا دسترسی به اهداف خود آن را مطرح میكند. علت اصلی دروغگویی برآورده كردن نیاز است. آنجایی كه نیازهای انسان متنوع هستند به تبع آن دروغ نیز چهرههای متفاوت به خود میگیرد و احساس میشود كه كه علل مختلفی دارد. كودكی كه نمره 12 خود را 18 میگوید نیاز به احترام از سوی دیگران یا جلب توجه آنان دارد و كوشش میكند كه خلأ خود را پر كند.
این رفتار در جامعه ما ریشه دار است یا پدیدهای است محصول سالهای اخیر؟
دروغ در طول تاریخ همیشه برای جامعه ایرانی كاربرد داشته است. همین ادبیات تعارف كردن یك نوع دروغ است كه در جامعه ایرانی رواج دارد. پس دروغگویی در جامعه ما ریشه دارد اما نه بهطور عیان و آشكار. با این حال وقتی برنامهریزیها و آییننامههای صادر شده در جامعهای از واقعیتهای موجود در جامعه فاصله داشته باشد، افراد به واكنش دروغ روی میآورند بعد میبینند دروغ گفتند، استخدام شدند، یا دروغ گفتند استاد تاخیرشان بر سر كلاس درس را نادیده گرفت بنابراین دروغ برایشان كاركرد داشته است.
برنامهریزیها و سیاستگذاریهای نادرست هم به این پدیده دامن زده است؟
در سالهای اخیر مباحثی مطرح شده مثل مدیریت دروغ! این یعنی دروغ را در جامعه پذیرفتهایم و برای مدیریت آن داریم برنامهریزی میكنیم. اگرچه دروغگویی بر فرهنگ ما تاثیر گذاشته و برای فرهنگسازی برای اجتناب از آن باید كار فرهنگی كرد، اگرچه كار فرهنگی زمان میبرد و برنامهریزی میخواهد اما طرح عناوینی چون مدیریت دروغ خودش چراغ سبزی است برای گسترش دروغگویی. ما در جامعهای زندگی میكنیم كه یك جامعه اسلامی است و علاوه بر نظام غیررسمی در خانواده، فرزندان ما از كودكی و از سالهای آغازین دبستان قرآن و تعلیمات دینی را در مدارس میخوانند. ما در این كتابها به كودكانمان یاد میدهیم كه بر اساس مذهب و اعتقادمان وقتی یك دروغ میگوییم باید 70 دروغ دیگر بگوییم تا آن را توجیه كرده یا بپوشانیم اما با طرح مبحثی مثل مدیریت دروغ، در حقیقت مجوز دروغ گفتن تحت شرایطی خاص را صادر كردهایم. بگذارید موضوع را طور دیگری مطرح كنیم. در جامعه امروز ایرانی به دروغ مزد اختصاص یافته است. در حالی كه در بسیاری از جوامع به صداقت امتیاز میدهند. در بسیاری از جوامع فرد دروغگو طرد میشود، یعنی جامعه خودبه خود او را طرد میكند اما دروغگویی در همه موارد در جامعه ایرانی نفوذ كرده است. در نظر بگیرید فردی سرطان میگیرد، خانوادهاش از دكتر میخواهند كه به او بگوید چیزی نیست درمان میشود! خب، این حق بیمار است كه بداند به چه نوع بیماری مبتلا شده است.
دروغ همیشه از سطح كلان جامعه به سمت خرد كشیده میشود. وقتی در جامعه دیده میشود كه شك و شبهه درباره مدرك تحصیلی فلان مدیر وجود دارد اما با آن برخورد نمیشود، خب سایرین نیز به سمت دروغ كشیده میشوند. اما اگر دروغگو در هر پست و مسندی مجازات میشد، امروز ما شاهد دروغگویی در سطوح خرد جامعه؛ آن هم به این گستردگی نبودیم كه عالیترین مقام در حكومت، مقام معظم رهبری از این ناحیه احساس خلأ كنند و خود شخصا به این موضوع اشاره كنند. بسیار دیده شده است كه مسئولان دولتی وعدههایی دادهاند اما به آن عمل نكردهاند، بدون شك چنین برخوردهایی در ممانعت از راستگویی افراد جامعه در سطح خرد موثر است.
بعضی از دروغگوییها برای رهایی از محدودیت هاست. مثلا دانشآموز نوجوان دلش میخواهد با دوستش برود سینما و والدین اجازه نمیدهند. او به سینما میرود و به دروغ میگوید كلاس فوقالعاده بودم. واقعیت این است كه پدر و مادر این مجوز را ایجاد كردهاند كه او دروغ بگوید. موضوع دیگری نیز هست كه باید مد نظر قرار گیرد. تضاد در حوزه عمومی و خصوصی زیاد شده است. در چنین شرایطی افراد دچار سردرگمی و تعارض هنجار هستند و نمیدانند كه كدامیك درست است.
چاره كار چیست؟
باید در قوانین فرهنگی تجدیدنظر كرد. همانطور كه گفتم تغییر قوانین فرهنگی كار یك روز و دو روز نیست. همانطور كه جامعه طی یك روز و دو روز به این معضل دچار نشده، باید محدودیتهای غیر ضروری را تا جاییكه امكان دارد از بین ببریم. دوم اینكه اجرای قانون را در اولویت قرار دهیم. اگر فردی كه میخواهد استخدام شود بداند قانون برای همه متقاضیان بهطور یكسان اعمال میشود دلیلی برای دروغگویی ندارد!
علت دروغگویی و در واقع نیاز فرد است. این انتخاب میتواند برگرفته از زیادهطلبی باشد و از روی اجبار. فرد ممكن است به خاطر حفظ موقعیت دروغ بگوید. مثلا یك كارمند برای آنكه شغلش را حفظ كند و از چشم رئیس نیفتد دروغ میگوید. فرد ممكن است برای فرار از مسئولیت، پاسخگویی یا توجیه دروغ بگوید تا نقطه ضعف یا قصورش علنی نشود. اما عدهای از افراد برای مهم جلوه دادن خودشان دروغ میگویند كه طبیعتا ریشه در مشكلات شخصیتی دارد؛ بیشتر این افراد میخواهند از این طریق، احترام بیشتری كسب كنند. تحمیل عقاید هم میتواند از علل دروغگویی باشد. گاهی نیز ضعف مدیریتی باعث دروغگویی میشود. مثلا برخی مدیران به اصول مدیریتی آشنایی ندارند و كارمندان برای حفظ موقعیت خود دروغ میگویند. اما بدون شك منافع شخصی در تمامی این موارد برای فرد دروغگو وجود دارد.
تاثیر دروغ بر جامعه ایرانی تا كجا بوده؟
دروغ زندگی ایرانیها را مختل كرده است. فكر میكنید مهریه را چه كسانی بالا میبرند؟ چه چیزی باعث میشود تا زوجهای جوان تا گردن زیر بار قرض باشند كه عروسی مفصل برگزار كنند؟ شما هر روزنامهای را نگاه كنید میبینید كه به تجمل گرایی انتقاد كرده است. بررسیها نشان میدهد كه ریشه تجملگرایی همین دروغ است. بهاین معنا كه خودم را آنطور كه نیستم جلوه میدهم. یعنی از درآمدی كه دارم استفاده نمیكنم تا رفاهم بیشتر شود، آن را خرج میكنم تا ظاهرم را طوری نگه دارم كه دیگران از درون زندگیام باخبر نشوند. تنها چارهاش داشتن قوانینی در این باره است. علاوه بر آن باید این قوانین بهطور كامل برای همه افراد بهطور مساوی به عرصه اجرا گذاشته شود.
از طرف دیگر باید برای فرهنگسازی نیز برنامه داشت. باید معیارهای انسانی را برای جامعه به ارزش تبدیل كرد. این درست منطبق بر دین ماست. یعنی آقای خواستگاری كه از جنوب شهر هستی، فرقی نمیكند كه از كدام نقطه شهر باشی، مهم این است كه معیارهای انسانی در تو پررنگ باشد. مبارزه با دروغ برای جامعه خرجی كه ندارد هیچ، اگر بتوانیم فایده راستگویی را فرهنگسازی كنیم و هزینه دروغگویی را برای دروغگو بالا ببریم خواهیم دید كه مردم به سوی راستگویی حركت میكنند چرا كه دیگر به دروغ مزد تعلق نمیگیرد و آن كاركرد از آن گرفته شده است.
این پدیده بر نسلهای بعدی هم تاثیر دارد؟
از پیامدهای دروغگویی كه كاملا در جامعه ایرانی محسوس است، بیاعتمادی به افراد است. افراد در چنین جامعهای از خود بیگانه میشوند. یعنی ایرانی هستند و در این جامعه زندگی میكنند اما خود را متعلق به جامعه نمیدانند. به سوی فردگرایی تمایل دارند و در هر كاری تنها افزایش سود خودشان را مدنظر قرار میدهند. در اینجا هم برای بالا بردن منفعت خود بازهم دروغ میگویند. ما در جامعه با افرادی روبهرو میشویم كه با یكدیگر دوست نیستند.
بیاعتمادی در جامعه یعنی از بین بردن سرمایه اجتماعی. وقتی بیاعتمادی حاكم باشد، دیگر افراد جامعه با هم متحد نیستند. هر كسی ساز خودش را میزند و فردگرایی بارزترین شاخصه این جامعه است. چیزی كه امروز ما به وضوح در جامعه ایرانی میبینیم. اگر نتوانیم اعتمادسازی كنیم، دیگر تن به راستگویی نمیدهیم.
نظر شما