به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه رسالت، از نظر هیچ روانشناسی این نوع ازدواجها موفق نخواهد بود و با هنجارها و سنتهای جامعه ایران سازگاری ندارد. طبیعتا در این شرایط، خانواده متعارفی شکل نمیگیرد چراکه تنها بخشی از کارکرد روانی و اجتماعی خانواده در این نوع ازدواجها انجام میشود اما کارکردهای دیگر آن مانند فرزندآوری، مناسبات عاطفی و اجتماعی و ارتباط عادی و سالم با اقوام و آشنایان ناپایدار و ناکام میماند. بهطورمعمول احتمال ماندگاری و موفقیت در این نوع ازدواجها در مقایسه با ازدواجهای متعارف پایینتر است.
آنطور که محبوبه عباسقلیزاده، فعال حقوق زنان میگوید: «در چنین مواردی، فهم دو طرف از همدیگر متعادل نیست. برای اینکه یک نفر بیشتر میفهمد و بیشتر تجربه دارد و یکطرف کمتر. درواقع اینیک رابطه والد و کودک یا رابطهای نابرابر را میتواند ایجاد کند درحالیکه یکی از مهمترین مسائل در ازدواج این است که آدمها رابطه برابر داشته باشند، باهم تجربه کنند و باهم بزرگ شوند و خود اینکه بتوانند یک مسیری را باهم طی کنند، یکی از مهمترین بخشهای ازدواج و شراکت در زندگی است.
نه اینکه یک نفر یکبار بیشتری را حمل کرده و حالا به یک مرحلهای رسیده و دارد یک نفر دیگر را روی شانههای خودش میکشد تا به آن مرحله برسد.» این فعال حقوق زنان تأکید میکند که یکی از ایرادهای مهمی که به اینگونه ازدواجها وارد است، این است که تجربههای نسلی یکی نیست و درنتیجه تجربههای تاریخی هم یکسان نیست، تجربه از موسیقی، از اتفاقاتی که در جامعه برای هردوی ما افتاده، تجربههای بزرگ شدنمان در فراز و نشیبهای اقتصادی، در کسب شغل. از سوی دیگر، تصور کنید مردی در ۲۵ سالگی عاشق زنی میشود که ۴۵ یا پنجاهساله است، بیتردید شانس باروری کاهش مییابد، بنابراین در مورد ازدواج و خانواده، این فاصله سنی ریسک خیلی بالایی دارد، بهویژه برای زنان، چراکه روند پیری در زنان سریعتر از مردان است و وقتی با مردی که سالها از خودشان جوانتر است ازدواج میکنند احتمال آسیب دیدن خود را افزایش میدهند.»
به انتخاب افراد احترام بگذاریم؟
بااینحال برخی از صاحبنظران همچون مهرنگ خزاعی، رواندرمانگر بالینی معتقد است سبک زندگی تغییر کرده و اختلاف سنی در ازدواج دیگر اهمیتی ندارد و آنچه اهمیت دارد توافق بین زوجهاست: «متأسفانه وقتی صحبت ازدواج پیش میآید همه درباره تاریخ تولد نظر میدهند که دو نفر برای هم مناسباند یا نه درحالیکه به نظرم آنچه در زندگی مشترک اهمیت دارد درک عمیق از احساسات یکدیگر و شرایط زندگی است. زنانی که بافاصله سنی ۲۰ یا ۲۵ سال با مرد جوانی ازدواج میکنند، معمولاً زنانی هستند که یکبار از قبل تجربه زندگی مشترک را داشتهاند، بر خودشان تسلط دارند. میدانند چه کسی هستند و به چه چیزی در زندگی نیاز دارند و این باعث میشود که جذابیتشان زیاد شود تا بتوانند یک مرد جوان را به خودشان وابسته کنند و به خاطر تجربهای که دارند مرد را بهتر میفهمند و تلاش نمیکنند او را تغییر دهند.
انتظارات کمتری نسبت به مرد دارند و این چیزهاست که زنان جوان معمولا با آن مشکلدارند و بیشتر دعواهای زناشویی زوجهای جوان سر همین مسئله و انتظارات بالاست.» خزاعی در ادامه عنوان میکند: «اکنون زنان در جامعه جایگاه خودشان رادارند و حتی بعضی وقتها موقعیتشان از مردان برجستهتر است. بنابراین بزرگتر بودن زن از مرد در ازدواج یک آزادی فردی است که باید به آن احترام گذاشت و این تابو را شکست.
باید ببینیم که سلامت را چهطور تعریف میکنیم. اگر زنی خلأ مرد را پر کند و به او احساس خوبی بدهد این رابطه سالمی خواهد بود. همیشه رابطه باکسی که بزرگتر است دلیل نمیشود که ناسالم باشد. اگر مرد یا زن جوانی خوشبختیاش را بازندگی با زن یا مردی که از خودش بزرگتر است پیدا میکند، اشکالی ندارد و باید به انتخابشان احترام بگذاریم. همانطور که جامعه ازدواج مردهای بزرگتر با زنان جوان را پذیرفته باید ازدواج زنان بزرگتر با مردان جوان را هم بهعنوان یک انسان بپذیرند. البته من باور دارم که ازدواج معقول از همه بهتر است. ولی باید بپذیریم که ما انسانها موجودات بسیار پیچیده با نیازهای متفاوت هستیم و اگر در یک رابطه دو نفر احساس راحتی و خوشبختی میکنند دیگر مهم نیست که حالا سنشان چقدر است.»
ناسازگاری با هنجارها و سنتهای جامعه ایران
اما از زاویه دید جامعهشناسان اینگونه ازدواجها در تقابل با سنتها و هنجارهای جامعه ایرانی است و در این رابطه امانالله باطنی توضیح میدهد: «ازدواج دختران جوان با مردان مسن و یا ازدواج پسران جوان با زنان مسن معضلی است که در جوامع امروزی بهوفور دیده میشود. در صورت ازدواج مردان سالمند با زنان و دختران جوان وزنان سالمند با مردان جوان که دارای اختلاف سنی زیادی با آنها هستند، شاهد نتایج بسیار منفی آن در ابعاد مختلف اجتماعی و فرهنگی خواهیم بود، یکی از شایعترین ازدواجها در چند سال اخیر ازدواج دختران جوان با مردان بسیار بزرگتر از خودشان است. ازدواج دختران جوان با مردان مسن اغلب به علت تحولاتی است که در سالهای اخیر در الگوی روابط زن و مرد رخداده است و گسترش روابط دختران جوان با مردان مسن موجب شکلگیری روابطی میشود که در تقابل با هنجارها و سنتهای جامعه ایرانی قرار دارد.»
این جامعهشناس بر این باور است که مسئله طلاق بهخصوص طلاقهای عاطفی یکی از علتهای این موضوع است، وقتی دختران جوان شاهد طلاقهای زیاد یا زندگیهای ناموفق هستند، تمایل بیشتری به این نوع از ازدواجها پیدا میکنند، چون هم ازلحاظ مالی تأمین خواهند بود وزندگی امنتری دارند و تنها هم نخواهند بود، البته این مسئله تا حدودی قبح دارد، اما فرد بهجایی میرسد که به نگاه منفی جامعه تن میدهسد.
پسران جوان نیز برای فرار از تنهایی و رفع نیاز مالی، نداشتن شغل مناسب و نرسیدن به اهداف به این نوع ازدواجها تن میدهند، البته این دلایل میتواند بین دختران و پسران مشترک باشد. افرادی که به این نوع ازدواجها تمایل دارند یا اینگونه تشکیل خانواده میدهند، در تلاشاند تنهایی خود را پر کنند و با افرادی که مانند خودشان هستند، این تنهایی را به اشتراک بگذارند، جوامع امروزی، جوامع موفقی ازنظر ازدواج نیست، سن ازدواج بالا رفته و پسران به دنبال دختران جوان هستند، بنابراین بسیاری از دختران بالای ۳۰ سال فرصت ازدواج را ازدستدادهاند شاید به مردی که مهر و محبت داشته باشد و بتواند هزینههای زندگی را تقبل کند حتی باسن بالا تمایل نشان دهند، افراد برای فرار از تنهایی ممکن است به بسیاری از مسائل تن دهند که اینگونه ازدواجها حداقل آن است. همچنین سواد عاطفی در جوامع امروزی پایین است و اگر بتوانیم سواد عاطفی را افزایش دهیم شاهد ازدواجهای منطقیتری در بین جوانان خواهیم بود.
این جامعهشناس ازدواج با افراد دارای سن نامناسب را باعث بینظمی ساختاری نهادهای اجتماعی عنوان و تشریح میکند: «اینگونه ازدواجها را از منظر جامعهشناختی میتوانیم در سه سنت نظری کارکردگرایی، تعارض گرایی و تعاملگرایی بررسی کنیم، از منظر جامعهشناسی کارکردگرا ازدواج زنان با مردان مسن نوعی کژکارکرد و بینظمی ساختاری در نهادهای اجتماعی است که نیازمند بررسی است، از این رهگذر اگر میخواهیم ازدواج زنان و مردان جوان را با افرادی در سنین بسیار بالا تحلیل کنیم باید ببینیم کدام کارکردهای نهاد خانواده، نهاد مدرسه و نهاد شغلی دستخوش تغییر شده و توافق نهادهای اجتماعی بر سر کدام نقشها و وظایف خود بههمریخته که این بینظمی ساختاری پدیدار شده است و چه تبعات و نتایجی برای جامعه دارد.
به نظر میرسد این مسئله ناشی از فردیتر شدن فرآیند همسریابی و همسرگزینی در نهاد خانواده و نظارت کمرنگتر خانوادهها بر هردوی این فرآیندها، وضعیت آنومیک و شکاف هنجارها و انتظارات فرهنگی در خانوادهها، افزایش فرزندان طلاق در جامعه و رسیدن این فرزندان به مرحله ازدواج است، البته تغییرات سبد هزینه خانوار و انگیزههای اقتصادی و از همه مهمتر پولی شدن ارزشهای جامعه نیز به لحاظ کارکردگرایانه برافزایش آمار اینگونه ازدواجها بسیار مؤثر است.»
دگرگونی معنای ازدواج در جامعه
گاه ازدواج یک امر تبادلی است و با یک پیشینه عاطفی شروع نمیشود و تبدیل آن به یک بده بستان، معنای ازدواج را در جامعه دگرگون کرده است و باعث شده تشکیل خانواده را چیزی بهجز ارتباط عاطفی تعریف کنیم. بیتردید هنگامیکه یک مرد ۶۰ ساله با دختر جوانی ازدواج میکند انتظار یک ارتباط عاطفی را ندارد، اما به این ازدواج تن میدهد، چون برای او جوانی زن و طبیعتا برای زن هم شرایط اقتصادی و حمایت مرد اهمیت دارد! به همین دلیل امانالله باطنی عنوان میکند: «امروز ما در فرهنگ ازدواج متأسفانه دچار تأخر فرهنگی شدهایم یعنی روزبهروز عناصر مادی فرهنگ ازدواج از عناصر معنوی آن پیشی گرفتهاند و ازدواجهای نامتعارف بهنوعی نشانه بروز تأخر فرهنگی است، از منظر جامعهشناسی تعارض گرا و مشرب فکری مارکس اما این پدیده نشانه و ناشی از برخی تعارضها در جامعه است که بر سر کسب قدرت، ثروت و اطلاعات پدیدار میشود.»
مطابق دیدگاه این جامعهشناس، ازدواج جوانان با سالمندان به دلیل شکافهای اجتماعی بین دو نسل بروز و ظهور میکند و در تبیین این مسئله میگوید: «برای تحلیل این پدیده باید شکافهای اجتماعی چون شکاف نسلی، شکاف طبقاتی، شکاف قومی، شکاف مذهبی و شکاف دولت_ملت را بررسی و تأثیر آنها را بر پدیده ازدواجهای نامتعارف بسنجیم، به نظر میرسد ازدواج جوانان با افراد میانسال و سالمند بیش از هر چیز در بستر دو شکاف اجتماعی یعنی شکاف نسلی و شکاف طبقاتی بروز و ظهور میکند و در وضعیت که اوضاع اقتصادی به سامان نیست، این ازدواجها بیشازپیش افزایش مییابد، همچنین خود بهنوعی نشانه شکاف نسلی در ازدواج است.
از دلایل دیگر این موضوع میتوان به بهرهمندی از منزلت اجتماعی، کمبود محبت به دختران و پسران در محیط خانه، بالا رفتن سن ازدواج و سختگیریهای افراطی و غیراخلاقی بعضی والدین با قرار دادن شرایط غیرارزشی برای ازدواج جوانان اشاره کرد. برخی افراد مسن معتقدند انتخاب افراد کم سن و سال ثبات و پایداری بیشتری را برای زندگی مشترک آنها به ارمغان میآورد، زیرا این دختران تجربه کمتری در روابط عاطفی و عشقی دارند و اکثر مردانی که به این ازدواج تمایل پیدا میکنند از طبقات بالای جامعه و از مردانی هستند که یا طلاق گرفتهاند یا همسر آنها فوت کرده و انگیزه آنها از ازدواج فرار از تنهایی و مسائل عاطفی است.»
نظام عرضه و تقاضا در ازدواجهای نامتقارن متعادل است
او در ادامه با اشاره به آمار طلاق در ازدواج جوانان و افراد مسن بیان میکند: «از منظر جامعهشناسی ازدواجهای اینچنینی لزوماً بینظمی ساختاری یا یک تضاد نیست بلکه فردبهفرد و مورد به مورد در جامعه قابلتحلیل است، از این نظر تبدیل به یک برچسب اجتماعی شده است، درحالیکه ممکن است همان مناسبات بر اینگونه ازدواجها حاکم باشد که بر دیگر ازدواجها حاکم است، بنابراین حتی ممکن است در ازدواجهای نامتقارن آمار طلاق کمتر هم باشد، چراکه در ازدواج جوانان باسن نامناسب، جدال تجربه و جذابیت است و نظام عرضه و تقاضا در ازدواجهای نامتقارن متعادل است یکی تجربه و پول دارد و دیگری جذابیت و زیبایی و همین باعث میشود، اصطکاکها و بروز مشکلات و اختلافات در زندگی مشترک کمتر باشد و نقشها مشخصتر از ازدواجهای معمولی باشد، اما بههرروی دیدگاهها و نظرات متفاوت است و برخی میگویند ازدواجهای نامتقارن دوام و بقایی ندارد.»
باطنی در خاتمه بر این مهم نیز تأکید میکند که «وجود فاصله سنی زیاد باعث میشود زن و مرد نتوانند بهخوبی همدیگر را درک کنند و دنیایشان فاصله زیادی باهم داشته باشد و درک متقابل نیز در این ازدواجها بسیار کمرنگ خواهد بود، ازدواج دخترانی که در سن جوانی و نشاط قرار دارند و پرهیجان و پر جنبوجوش هستند با مردان مسن سبب کسل شدن و بیحوصلگی آنها میشود و در طولانیمدت سبب بروز سردی و اختلاف در زندگی زناشویی آنها خواهد شد، مثلاً ممکن است زن بخواهد گاهی جوانی کند یا کمی سراغ تفریحات شاد و پرهیجان برود، اما مرد خیلی همراه نباشد و ترجیح دهد در خانه بماند، همچنین احتمال فوت و مرگومیر در سنین بالا بیشتر است، بنابراین زنان جوانی که با مردان مسن ازدواج میکنند ممکن است خیلی زود تنها شوند و همسرشان فوت کند وزندگی اجتماعی آنها با چالشهای جدی و زیانباری همراه شود.
از طرفی، تولد فرزند در چنین ازدواجهایی نیز خود معضلی دیگر است که از دست رفتن پدر و سرپرست خانوار برای بزرگ کردن کودک یا نوجوانی که در این خانوادهها متولدشده را دشوار و دردآور خواهد کرد، برخی از مردانی که با زن جوان ازدواج میکنند، پس از مدتی حوصله آزمونوخطاهای او برای به دست آوردن شغل، جایگاه اجتماعی، حل مشکلات شخصی و ارتباطی را نمیتوانند تحمل کنند و همسرشان را دائم امرونهی میکنند و اگر او نصیحتپذیر نباشد، جو خانه متشنج خواهد شد و رابطه بین آنها رنگ جدایی میگیرد و گاهی نیز ممکن است وجود فاصلههای سنی زیاد باعث شود که برخی مردان، بدون دلیل سوءظنهایی نسبت به همسر خود داشته باشند و مدام برای او تعیین تکلیف کرده و او را کنترل کنند تا مبادا همسرش به فکر جدایی بیفتد.»
نظر شما