هفته گذشته يکي از کوچکترين نوزادان دنيا، زنده و سرحال، از بيمارستان باپتيست در ميامي آمريکا مرخص شد. آميليا تيلور، نوزادي در سن 21 هفته و 5 روزگي پا به اين جهان گذاشت، در حالي که خودش ميتوانست نفس بکشد و حتي براي گريه کردن هم تلاش کرد.
آميليا، تنها 283 گرم وزن داشت و قد او 24 سانتيمتر بود و به اين ترتيب توانست «کوچولوترين نوزادي که توانسته زنده بماند» لقب بگيرد. البته در بسياري از نقاط دنيا و از جمله در ايران، چنين نوزاداني نميتوانند اميدي به زنده ماندن داشته باشند و معمولاً تلاشي هم براي زنده نگهداشتن آنها انجام نميشود.
به همين خاطر هم ثبت ركورد زنده نگهداشتن يك نوزاد 21 هفتهاي در دنياي پزشكي اهميت زيادي دارد.در طب اطفال، نوزادان زير 1500 گرم را «نوزاد با وزن بسيار کم» مينامند. اين بچهها فقط يک درصد کل متولدين را تشکيل ميدهند، اما 50 درصد کل مرگ و ميرهاي نوزادان، در آنها اتفاق ميافتد.
اينکه چرا برخي نوزادان طاقت ماندن در رحم مادر را ندارند و زودتر از موقع به دنيا ميآيند، دلايل زيادي دارد؛ از وضع اقتصادي بد خانواده، تا سيگاري يا الکلي يا معتاد بودن مادر به انواع مواد مخدر و حتي نژاد سياه او. تحمل استرسهاي جسمي و رواني هم در شروع زودرس دردهاي زايماني، مؤثر است.
گذشته از اينها، برخي خصوصيات هم در خود بارداري هست که باعث زايمان زودرس و به دنيا آمدن نوزاد نارس ميشود. ناهنجاريهاي رحمي و پاره شدن زودرس پردههاي جنيني از اين جملهاند. ممکن است جنين هم ناهنجاريهايي داشته باشد که او را براي به دنيا آمدن به هول و ولا بيندازد. آميليا حاصل باروري آزمايشگاهي(IVF) بود و اينکه نتواند زمان درست به دنيا آمدن را تشخيص بدهد، برايش قابل انتظار بود.
بعد از اينکه تلاش پزشکان براي به عقب انداختن زايمان او نتيجه نداد و آنها مجبور شدند مادرش را براي زايمان سزارين به اتاق عمل ببرند، کسي فکر نميکرد او با اين سن بتواند زنده بماند؛ چرا که اصولاً جنين با وزن کمتر از 400 گرم و سن کمتر از 23 هفته را «ماندني» (viable) نميدانند. اينگونه جنينها ناچارند با مشکلها و سختيهاي زيادي دست و پنجه نرم کنند. با اين حساب ميتوان گفت زندگي آميليا تا اينجا پر از معجزه بوده است.
شش ماهه به دنيا آمدهاي؟
نوزادان نارس وقتي به دنيا آمدهاند که هنوز آمادگي زندگي در اين دنيا و مواجهه با شرايط آن را پيدا نکردهاند. خوب نميتوانند نفس بکشند، خوب نميتوانند غذا بخورند و خوب نميتوانند با محيط ارتباط برقرار کنند.
آخر آنها هنوز خودشان را در همان دنياي مواج و محدود رحم مادر تصور ميکنند. بعضي از اين مشکلها در همان روزها و ماههاي اول بعد از تولد برطرف ميشود، اما اثر بعضيهاي ديگر، ممکن است تا آخر عمر با او باقي بماند.
بگذار زنده بمانم
تنفس، اولين و حياتيترين مسالهاي است که نوزاد نارس، هنوز به دنيا نيامده، ناچار است آن را حل کند. ريههاي جنيني، پر از مايع جنيني يا همان مايع آمنيوتيک است؛ چرا که جنين در داخل رحم مادر نيازي به نفس کشيدن ندارد. او اکسيژن مورد نيازش را از طريق خون بند ناف تأمين ميکند و مواد زائدش را هم از همين طريق از بدن دور ميکند.
اما، حالا و در اينجا، وقتي که او تک و تنها بايد براي دريافت اکسيژن حياتبخش، بجنگد و آن را بهدست آورد، چه؟ اولين گريه نوزاد بعد از تولد، درست همين نقش را ايفا ميکند و باعث باز شدن اين کيسه پر از مايع و وارد شدن اولين هوا براي تنفس ميشود. نوزادان نارس گاه توانايي اين گريه اول را هم ندارند و از همان دقايق اول بعد از تولد، دچار سندرم «زجر ريوي» ميشوند: نفس کشيدني توأم با کلي زجر و رنج و ناکافي.
ريههاي نابالغ
در هفتههاي آخر دوران جنيني، يعني از هفته 32 به بعد، کم کم ريه جنين «بالغ» ميشود. يعني جدار کيسههاي هوايي، همان محلي که بايد خون داخل مويرگها از هواي تنفس شده اکسيژن بگيرند، به بلوغ ميرسد تا اين تبادل اکسيژن بهراحتي انجام شود. وقتي جنيني زودتر از موقع به دنيا بيايد، فرصت بالغ شدن را از ريههايش گرفته و بنابراين آماده نفس کشيدن در هواي بيرون نيست.
وقتي قرار باشد نوزادي پيش از موعد، يعني قبل از هفته 37 ، به دنيا بيايد، در همان اتاق عمل يا اتاق زايمان، همه آماده انجام عمليات «احيا» براي او هستند، چون نابالغ بودن ريههاي او را ميشود پيشبيني کرد. اکثر اين نوزادان قادر به تنفس خود به خودي نيستند و بايد از همان اتاق زايمان، به آنها تنفس مصنوعي رساند.
عواقب کمنفسي
بد نفس کشيدن همان و کم شدن اکسيژن دريافتي بافتهاي مختلف، همان. موضوعي که بيش از همه تيم مراقبتي از نوزادان نارس را نگران ميکند: عقبماندگي ذهني، کوچک شدن مغز و بعدها در دوران مدرسه، اشکال در يادگيري و کند شدن انجام فعاليتهاي مدرسه در کودک.
هيپوکسي و کم شدن اکسيژن در بافتها (اصطلاحاً ايسکمي)، همچنين ممکن است باعث فلج اندامها شود و تشنج بدهد. اينها ميتواند زندگي کودک را تا آخر عمر تحت تأثير قرار دهد. به همين علت تنظيم اکسيژن خون نوزاد در بخش مراقبتهاي ويژه اهميت زيادي دارد.
اکسيژن اضافي: تيغ دولبه
در بخش مراقبتهاي ويژه، اکسيژن جزء داروهاي رايج است. بدون اکسيژن اضافي، اکثر نوزادان نارس، کم ميآورند. اما همين اکسيژن حياتبخش ميتواند خطرهاي جدياي را براي نوزاد به دنبال داشته باشد.اولين و مهمترين مشکل، آسيب اکسيژن به شبکيه نوزاد و نابينايي اوست. در شبکيه چشم نوزادي که سر موعد به دنيا آمده، به اندازه کافي عروق وجود دارد که اين اکسيژن اضافي نتواند آسيب جدي به آن وارد کند.
در حالي که در نوزاد نارس اين عروق هنوز به اندازه کافي شکل نگرفتهاند و به همين دليل ممکن است ابتدا دچار تنگي و بعد از مدتي کاملاً بسته شوند. همين باعث کوري نوزاد ميشود.اکسيژن، روي ريهها هم اثر زيانبار دارد. سوپر اکسيدها، پراکسيد هيدروژن و ساير راديکالهايي که اکسيژن ميسازد، همه و همه براي ريه نوزاد، بهخصوص نوزادي که زير 1000 گرم وزن دارد، سمي و خطرناک است. اگر ريهها از اين اکسيژن زيادي آسيب ببينند، معمولاً ديگر نميتوانند ترميم شوند و کودک براي هميشه بايد نارسايي تنفسي را تحمل کند.
خونريزيهاي مغزي
نوزادان نارس به خوبي نوزادان سر موعد نميتوانند رگهايشان را متناسب با فشار خون داخل آن، تنگ و گشاد کنند. به همين علت بيش از سايرين در معرض خطر پارگي عروق مختلف هستند.
اين موضوع بهخصوص وقتي اهميت پيدا ميکند که اين عروق پاره شده در داخل بطنهاي مغزي باشند؛ اتفاقي که معمولاً در 3 روز اول تولد 50 درصد نوزادان نارس، بهويژه آنها که کمتر از 1000 گرم وزن دارند، ميافتد. به اين ترتيب اين نوزادان علائمي پيدا ميکنند مثل تشنج، قطع تنفس، بيحال شدن و کمخونياي که با تزريق خون هم به اين راحتيها اصلاح نميشود. البته بيشتر موارد اين نوع خونريزيها با درمانهاي حمايتي رفع ميشوند.
نميتوانند بخورند
اين هم يکي از مشکلهايي است که شايد ما زياد جدي نگيريمش، اما براي نوزادان اهميت زيادي دارد. تغذيه نوزادان نارس اغلب به سختي امکانپذير است. روده آنها هم به اندازه کافي نميتواند غذاهاي وارد شده را جذب کند و خلاصه اين نوزادان با انواع و اقسام کمبودهاي تغذيهاي روبهرو هستند.
کمخوني، کمبود کلسيم و ويتامين E از مهمترين کمبودهاي اين نوزادان است. اين کم و کاستيها، در درازمدت رشد عقب مانده او را عقبتر مياندازد و او را دچار نارسايي رشد، پوکي استخوان و شکستگيهاي آن ميکند.
و سرانجام، زندگي
اينها مشکلهاي عمده و شايع بود، اما داستان مشکلات نوزادان نارس به همينجا ختم نميشود. آنها در دوران نوزادي و شيرخوارگي و حتي بعد از آن با مشکلهاي ريز و درشت زيادي روبهرو هستند که علت بعضي از آنها هم هنوز ناشناخته است. براي مثال اين بچهها بيشتر دچار سنگ دستگاه ادراري و سنگ کيسه صفرا ميشوند.
بيشتر احتمال دارد که فتق پيدا کنند و در مقابل عفونتها آسيبپذيرترند. حتي احتمال سندرم مرگ ناگهاني شيرخوار در آنها که نارس به دنيا آمدهاند، بيشتر است. با اين حال، به نسبت اين همه مشکلي که زنده ماندن آنها را تهديد ميکند، بيشتر آنها ميتوانند بر همه اين مشکلها غلبه کنند و خود را به ساحل سلامت برسانند.
آمارها نشان ميدهد از بين نوزادان 750 گرمي که زنده ميمانند، 10 تا 25 درصد مشکل رشدي خفيف دارند و تنها 5 تا 10 درصدشان دچار مشکل رشدي شديد ميشوند و اين يعني غلبه تلاش براي زنده ماندن بر طبيعت.