چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۷

«هنگامی که عرفان داخل ماشین در راه برگشت به منزل بوده، چند نفر در پیاده‌رو مشغول بازی با مواد منفجره بودند و هنگام رد‌ شدن خودرو، نارنجک دستی را به طرف شیشه آن که نیمه‌باز بوده، پرت می‌کنند و نارنجک به ستون در ماشین برخورد می‌کند و چون شیشه آن تا نصفه پایین بوده است، انفجار حاصل از آن، عرفان را می‌گیرد.»

۸۵ درصد مغز پسرم را خون گرفت

سلامت نیوز: «هنگامی که عرفان داخل ماشین در راه برگشت به منزل بوده، چند نفر در پیاده‌رو مشغول بازی با مواد منفجره بودند و هنگام رد‌ شدن خودرو، نارنجک دستی را به طرف شیشه آن که نیمه‌باز بوده، پرت می‌کنند و نارنجک به ستون در ماشین برخورد می‌کند و چون شیشه آن تا نصفه پایین بوده است، انفجار حاصل از آن، عرفان را می‌گیرد.»

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت: «شب چهارشنبه‌سوری سال گذشته برای این که فرزندم از مراسم خطرناک این شب دور باشد و در خیابان‌ها نباشد، او را خانه دایی‌اش فرستادم. قرار بود پسرم از خانه دایی‌اش به منزل بازگردد. هر ۱۰ دقیقه یک‌ بار با موبایل، پسرم را کنترل می‌کردم. یک ربع به ۹شب بود که با او تماس گرفتم، گفت، در حال برگشت به خانه است. ساعت به ۹:۳۰ و حتی حدود ۱۰ شب رسید اما خبری از عرفان نشد. با موبایلش تماس گرفتم ولی دیدم جواب نمی‌دهد، فکر کردم به‌ خاطر روشن‌ بودن ضبط ماشین، صدای موبایل را نشنیده است. نگران بودم و دلم شور می‌زد. در تماس بعدی، شخصی به تلفن جواب داد و گفت عرفان، نارنجک به‌ صورتش خورده است. با دوستم به محل حادثه رفتم و هنگامی که سر ‌و‌ صورت سوخته او را دیدم و وقتی دیدم خون از گوش‌هایش بیرون می‌آید، در جا روی زمین نشستم، آن شب را هرگز فراموش نمی‌کنم.» اینها صحبت‌های رضا هاشمی‌راد، پدر عرفان، از قربانیان چهارشنبه‌سوری است.

عرفان، قربانی بی‌احتیاطی دیگران شد

هنگامی که عرفان داخل ماشین در راه برگشت به منزل بوده، چند نفر در پیاده‌رو مشغول بازی با مواد منفجره بودند و هنگام رد‌ شدن خودرو، نارنجک دستی را به طرف شیشه آن که نیمه‌باز بوده، پرت می‌کنند و نارنجک به ستون در ماشین برخورد می‌کند و چون شیشه آن تا نصفه پایین بوده است، انفجار حاصل از آن، عرفان را می‌گیرد.

رضا، پدر عرفان، می‌گوید: «دکتر می‌گفت اگر این نارنجک به سر پسرم می‌خورد، سر را قطع می‌کرد. ابتدا رفتیم به بیمارستان سوانح و سوختگی که در ونک واقع شده. آنجا گفتند پسرم ضربه مغزی شده و حالش بد است. دوباره حالم بد شد. تمام دنیا بر سرم آوار شد. آب به صورتم زدند. بعد گفتند، ضربه مغزی مهم‌تر از سوختگی است و او را به بیمارستان دیگری ببرید. بنابراین او را به بیمارستان حضرت رسول(ص) بردم و فورا آنجا از سر پسرم عکس انداختند و گفتند یکی از مویرگ‌های مغز بر اثر انفجار، پاره و خون در مغز جمع شده و هر لحظه امکان دارد به کما برود. دست پسرم را گرفته بودم و از او سوال می‌کردم تا ببینم مشکلی برای حافظه‌اش ایجاد شده یا نه و پسرم هوشیار بود و من را دلداری می‌داد.»

پدر عرفان در شرح حال خود در مورد شب حادثه می‌گوید: «برای بردن پسرم به اتاق عمل از من امضا می‌خواستند و گفتم اگر بلایی سر پسرم بیاید، چه کنم؟ در جواب گفتند، خودت امضا کردی و اگر هم او را به اتاق عمل نمی‌بردند، از آنجایی که ۷۰ درصد مغز را خون گرفته بود و هر لحظه امکان داشت به کما برود، برگه بیمارستان را امضا کردم. شب دوم، پرستاری به من گفت ۸۵ درصد مغز را خون گرفته، در حالی‌ که دکتر ته دلم را خالی کرد و گفت هر اتفاقی در اتاق عمل بیفتد، مسئول آن خودت هستی اما پرستار به من گفت اگر اتفاقی بیفتد، خواست خدا بوده و به خدا توکل کن و پسرت را به اتاق عمل ببر چون اگر همین‌طوری بماند خون تمام مغز او را فرا‌خواهد گرفت.»

رضا توضیح می‌دهد: «شغلم آزاد است و بیمه نداشتم. پرسنل بیمارستان گفتند ابتدا پول واریز کنم و سپس پسرم را به اتاق عمل می‌برند اما اگر پسرم خودش مسبب بود تا این اندازه ناراحت نمی‌شدم. اگر در حال عبور از خیابان حادثه‌ای اتفاق بیفتد مگر نباید هزینه‌ها رایگان باشند اما آنها نصف شب از من پول می‌خواستند. بالاخره با گرو گذاشتن کارت ملی و شناسنامه و واریز ۵۰۰ هزار تومان پول آن هم در ساعت دوی نیمه‌شب که با وضعیت اسفباری به بیمارستان رفته بودم، او را به اتاق عمل بردند. در اتاق عمل، کاسه سر پسرم را برداشتند و خونابه‌هایی را که در مغز جمع شده بود، خالی کردند؛ عرفان ۹ ساعت در اتاق عمل بود.»

نمی‌توانم هزینه‌های درمان را پرداخت کنم

بعد از انتقال عرفان به بخش، او به پدرش می‌گوید که گوشش نمی‌شنود. دکتر متخصص می‌گوید که بر اثر انفجار زیاد، حفره‌های حلزونی گوش از بین رفته و گوش عفونت کرده و باید تخلیه شود، وگرنه عفونت وارد مغز می‌شود. او را به بخش دیگری در همان بیمارستان برای تخلیه عفونت گوش، منتقل می‌کنند. رضا توضیح می‌دهد: «من کارگر و مستأجر هستم و نمی‌توانستم هزینه‌های درمانی را بدهم اما تا همین الان حدود ۳۰ میلیون تومان بابت هزینه‌های درمانی پرداخته‌ام. ایام عید را در بیمارستان سپری کردم و پنجم عید گفتند دکترها مرخصی رفته‌اند و پسرم را مرخص کردند و پنجم اردیبهشت برای تخلیه عفونت گوش به بیمارستان رفتم و دوباره ۴۵۰ هزار تومان پرداخت کردم. با این اتفاق، تمام زندگی‌ام زیر‌ورو شد. فقط به این امید بودم که فرزندم حالش خوب شود. دلم از این می‌سوزد که پسرم کاری نکرده و باید تاوان بدهد. اکنون نمی‌توانم سمعک بخرم و در شرایط خوبی قرار ندارم...»

عرفان تا ۶ ماه نخست، کلاه سرش می‌گذارد چون نمی‌خواهد خطوط پیشانی ناشی از عمل برداشتن کاسه سر مشخص باشد.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha