چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۸:۵۶

رای خانواده‌هایی كه به‌صورت غیرقانونی در ایران زندگی می كنند، این نگرانی وجود دارد که هنگام مراجعه برای دریافت برگه کفالت و کارت تحصیلی فرزندان‌شان دیپورت شوند

از مهر جامانده‌ها

سلامت نیوز:«کودکان افغان، حتی مهاجرینی که به‌صورت غیرقانونی و بی‌مدرک در ایران حضور دارند، نباید از تحصیل بازبمانند و همه آن‌ها باید در مدارس ایرانی ثبت‌نام شوند».

به گزارش سلامت نیوز، قانون نوشت: این فرمان رهبر انقلاب در اردیبهشت سال ۹۴ شاید نقطه عطفی در تاریخ زندگی مهاجران افغان تبار مقیم ایران بود. در این تاریخ، رهبر انقلاب با فرمان فوق به سال‌ها محرومیت فرزندان افغان مقیم ایران از تحصیل پایان داد. از آن زمان تا کنون ، ایجاد بستر لازم برای اجرای این فرمان تاریخی یکی از دغدغه های مسئولان آموزشی کشور است. شاید به همین خاطر وزیر جدید آموزش و پرورش، نخستین اقدام خود بعد از کسب رای اعتماد از مجلس را تحصیل این کودکان عنوان و در توییتری اعلام کرد:«تحصیل علم و دانش در هر شرایطی حق تمام افراد است،تلاش می کنم تا دانش‌آموزان هیچ ملیتی از مهر جا نمانند».

این پیام مصادف با کمپینی شد كه با هشتگ از مهر جا نمانند ، به راه افتاده بود و رسانه‌ها ، سازمان‌های مردم نهاد و برخی سلبریتی‌ها، تلاش بسیار كردند تا با ایجاد حساسیت لازم در جامعه، كودكان افغان تبار از تحصیل باز نمانند. حركتی كه با توییت وزیر آموزش و پرورش مبنی بر ثبت نام 370 هزار كودك افغان به‌نظر می رسد تا حدود زیادی موفقیت آمیز به پایان رسید. در واقع وجدان عمومی بر این باور بوده و هست كه کودکان گناهی ندارند كه قربانی وضعیت حاكم بر كشور و خانواده خود شود. والدین آنان با رویای یک روزگار بهتر، خانه و کاشانه خود را ترک و به کشوری دیگر سفر كرده اند تا زندگی بهتر و شایسته ای داشته باشند. اما همه آن رویاهای كودكانه به محض ورود به كشوری امن‌تر، همچنان سیاه و تار و بدون آینده‌ای روشن باقی می‌ماند. آرزوهای رنگارنگی که پدر و مادر افغان برای فرزندان خود داشتند، یک شبه رنگ می‌بازد و روزگارشان با فقر و آسیب گره می‌خورد؛ این وضعیت قبل از فرمان رهبری بیشتر در مورد خانواده‌های افغان‌تبار صدق می‌كرد. اما در این یكی دو سال تعداد قابل توجهی از كودكان این خانواده‌ها، در مسیر آینده‌ای روشن قدم برداشته اند. با این وجود هنوز تعداد قابل ملاحظه‌ای از فرزندان این جامعه مهاجر به ایران از تحصیل بازمانده اند.

دیپورت با كارت تحصیلی!؟

اكنون كه عقربه های ساعت به آغاز مهر نزدیك می‌شود،بهتر است آن دسته از كودكانی كه از مهر جای مانده‌اند را یاد كنیم. آن‌هایی كه مهاجر غیر قانونی بوده‌اند و از ترس دیپورت به‌دنبال كارت تحصیلی برای فرزندان‌شان نرفتند. برای خانواده هایی كه كارت اقامت ندارند، روشی پیش بینی شد كه بر اساس آن امكان تحصیل برای فرزندان‌شان فراهم می‌شد. بر اساس این روش این خانواده ها، با مراجعه به فرمانداری‌های محل اقامت «كارت تحصیلی» دریافت كرده و امكان تحصیل برای فرزندان‌شان فراهم می‌شد. اما آن‌گونه كه چند خانواده افغان به من گفتند، در مواردی مشاهده‌شده كه وقتی پدر خانواده برای دریافت كارت تحصیلی مراجعه كرده، كارش به دیپورت منتهی شده است.

در حقیقت برای خانواده هایی كه به‌صورت غیرقانونی در ایران زندگی می كنند، این نگرانی وجود دارد که هنگام مراجعه برای دریافت برگه کفالت فرزندان‌شان دیپورت شوند. در واقع هنگام دریافت این برگه کفالت، آنان را مجبور می کنند تا به سازمان‌های ذی ربط مراجعه کنند و در صورت نپرداختن غرامت، به افغانستان بازگرداننده می شوند. به همین دلیل است كه ذبیح ا... از شهروندان افغان تبار ساكن تهران، تاكید می‌كند كه «به‌دلیل نگرانی از اینكه به افغانستان دیپورت شوم، فردا همسرم را به فرمانداری می فرستم تا او برای فرزندمان كارت تحصیلی بگیرد».

خانواده‌هایی كه مانع تحصیل می شوند

یكی دیگر از مشكلات كودكان افغانستانی ساكن ایران، این است كه در موارد متعددی، خانواده‌ها اجازه تحصیل به آنان را نمی‌دهند. همه تدابیری كه جمهوری‌اسلامی ایران برای امكان تحصیل این افراد ایجاد كرده، برای آن دسته از كودكانی است كه خانواده‌های‌شان برای این امر پیش‌قدم می‌شوند. در واقع چنانچه والدین دغدغه تحصیل كودك را داشته باشند، می توانند از بستری كه نظام آموزشی ایران فراهم كرده، بهره برده و فرزندان باسوادی را پرورش دهند. اما متاسفانه در موارد متعددی با كودكانی مواجهیم كه مورد عنایت خانواده قرار نمی‌گیرند؛چراکه به دلیل عدم توانایی مالی خانواده، بچه‌ها مجبورند در کوچه و خیابان كار كنند تا بخشی از هزینه خانواده و یا در مواردی، تمام هزینه‌های آنان را تامین كنند.

این گروه از مردم، به‌دلیل برخورداری از شغل‌های فصلی و درآمد كم، چنان درگیر تامین نیازهای اولیه خود مانند خورد و خوراك و اسكان می شوند كه نمی‌توانند بر دیگر نیازها مانند آموزش ، تفریح و امثال‌ آن بپردازند. این مساله البته در برخی از نقاط ایران نیز دیده می‌شود اما در ایران به‌صورت استثناست ولی در جامعه مهاجران افغان، امری طبیعی تلقی می‌شود.

وقتی کمبود مالی خانواده ها، کودکان را از تحصیل یا ادامه تحصیل باز می‌دارد، نقش سازمان‌های مردم نهاد و خیریه‌ها پر رنگ می‌شود. سازمان هایی که باید پا جلو بگذارند و امکاناتی را برای تحصیل فراهم کنند. این نهادها می توانند این‌گونه کودکان را شناسایی و آنان را وارد حیطه آموزشی کنند.

نابغه‌های جامانده از تحصیل

اما در كنار این خانواده ها، خانواده هایی نیز هستند كه تمایل دارند كودكان‌شان به تحصیل بپردازند ولی به هر علتی در این امر موفق نبوده‌اند. برای كسب اطلاعات دقیق‌تری از وضعیت این مهاجران به مركزی كه از كودكان خانواده‌های بدون مجوز حمایت می‌كند، رفتم. در یک کلاس خالی در «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابانی» منتظر نشسته‌ام. درب کلاس باز می‌شود و اولین جمله ای که می‌شنوم این است«ببخشید دوست داشتم در شادی، شما را سهیم کنم نه در غم». بدون اینکه از خانم سوالی بپرسم، خودش صحبت می‌کند. وقتی چشمان اشکبار زهرا را می‌بینم، بی‌اراده سکوت می‌کنم تا درد و دل‌هایش تمام شود. آن‌گونه كه او تعریف می كند، حداقل دو تن از فرزندانش از استعداد بالایی برخوردارند. استعدادی كه به‌دلیل فقر، پرورش نیافته است. در پاسخ به پرسش‌هایم، می گوید:«15 سال پیش با سه دختر به ایران آمدیم و سه فرزند دیگرم هم در ایران به دنیا آمدند.اولین دخترم سال گذشته در دانشگاه شهید بهشتی تهران رشته رادیولوژی قبول شد اما چون توانایی پرداخت هزینه تحصیل را نداشتیم به دانشگاه نرفت و امسال هم نامزد کرد».

او در حالی‌كه اشك در چشمانش حلقه زده است، ادامه می‌دهد:« امسال دومین دخترم دوباره در همان دانشگاه شهید بهشتی و باز هم رشته رادیولوژی قبول شد ولی ما همچنان مشکل مالی داریم».

زهرا با اشاره به اینكه دختران‌شان را با چنگ و دندان به مرحله دیپلم رساندند، تاكید می‌كند كه « دخترم دوست دارد یک‌جایی به‌صورت پاره وقت کار کند تا هزینه های تحصیلش را پرداخت کند».

شوهر زهرا 13 سال تمام در گوشه و كنار شهر، بساط می‌كرده‌است تا زندگی خانواده‌اش را تامین كند. اما از وقتی شهرداری مانع دستفروشی‌ها شده، در میدان میوه و تره‌بار با ماهیانه 800 تا یک میلیون تومان کار كرده است.

جالب اینكه وضعیت اقامت این خانواده از سال گذشته قانونی شده است و همچنان امیدوارند كه راهی پیدا شود تا دختر‌شان بتواند در دانشگاه درس بخواند.

از او می پرسم «شما با این وضع مالی چگونه از پس پرداختن شهریه دیگر بچه‌های‌تان بر می‌آیید؟» و توضیح می‌دهد كه « یكی از بچه‌هایم از همان كودكی تشنج گرفت و ما هم با كمك یك خیریه، داروهای وی را تامین كردیم. اما الان دیگر چندان نمی‌تواند درس بخواندو بچه كوچك‌مان نیز پنج ساله است.وقتی برای پرداخت شهریه مدرسه دیگر بچه هایم رفتم با مدیر مدرسه صحبت کردم تا به ازای پرداخت شهریه، هر چند‌وقت یك بار با دخترانم برویم و کلاس‌ها را تمیزکنیم تا آن‌ها بتوانند درس بخواند».

آن‌گونه كه زهرا می ‌ گوید،چون آسم دارد، خیلی وقت‌ها خود دخترها در روزهای تعطیل می روند و مدرسه را نظافت می کنند.

و بعد با بغض می‌گوید: «همسرم از بچگی در افغانستان بدبختی کشیده و در فقر و نداری، زندگی کرده، به همین خاطر دوست داریم بچه‌های‌مان تحصیلات داشته باشند تا باعث افتخار جامعه خودشان باشند ولی الان مهر می‌رسد و دختر ما از تحصیل بازمانده است».

در جست‌وجوی راهی برای تحصیل فرزند

در همان زمان، مرد میانسالی به همراه پسرش وارد اتاق مدیریت جمعیت می‌شود. او كه در كابل معلم فیزیك بوده، اكنون كه بازنشسته شده به ایران مهاجرت كرده است. اما این مهاجرت از مسیر قانونی نبوده و او اكنون می‌خواهد كه اعضای جمعیت به او كمك كنند تا برگه تحصیل برای فرزندش بگیرد. ابتدا با فرزند او مصاحبه می‌كنم . اسمت ا... كه یك ماه از ورودش به ایران می‌گذرد، 13 ساله است. او كه در كابل تا پنجم ابتدایی را خوانده است، می‌خواهد با گرفتن برگه تحصیل در سال 96 وارد مقطع ششم دبستان شود.وقتی با او صحبت می‌کنم برای دوستانش ابراز دلتنگی كرده و می‌گوید که دوست دارد به کابل برگردد و بار دیگر دوستان خود را ببیند.دلیل مهاجرتش به ایران را وجود خطر در افغانستان و حمله های انتحاری در این شهرمی‌گوید. حرفی كه مشابه آن را پدرش نیز تكرار می‌كند.او هفت برادر و دوخواهر دارد.سه نفر از برادرهایش در کابل از مدرسه فارغ‌التحصیل شدند و یکی از آن‌ها كلاس یازدهم و یكی دیگرشان، کلاس هشتم است.

با پدر او صحبت می‌کنم و از وضعیت نامناسب سیاسی، اقتصادی و جنگ در افغانستان گلایه كرده و می‌گوید:«زمانی که بچه ها به مکتب می رفتند، نگران بودیم که مورد حملات انتحاری قرار بگیرند. رفت و آمد به خانه برای‌شان ناامن بود».

او از سال 65 دردوران جنگ داخلی افغانستان از دانش‌سرا فارغ التحصیل شده و بعد از بازنشستگی مهاجرت كرده است و همین امر باعث شده مستمری بازنشستگی وی قطع شود. وی می‌گوید كه در همین محله (پاسگاه نعمت آباد)، زندگی وپسرهای بزرگش در کارگاه خیاطی می‌کنند و خودش نیز بیكاراست. با شوخی و خنده می‌گوید از زمانی که جنگ شروع شد، در آن شرکت نکرده و اهل خشونت نبوده و همواره از جنگ دوری می‌کرده است.

مرد 15 ساله خانواده

عبدا... فتاح از کودکان افغان است که توسط یکی از مددجویان جمعیت، شناسایی و به سازمان معرفی شده است. او کودک کار است و خانواده به کمک مالی وی نیازدارد. او نمی تواند وارد مدرسه شود. 15سال دارد و هشت ماه پیش به همراه پسرعموهایش به‌طور‌غیرقانونی وارد ایران شده است ودارای دو خواهر و یک برادر است. وی می‌گوید:«مادرم،خواهرم و برادرم در افغانستان زندگی می‌کنند و من برای‌شان از اینجا پول می‌فرستم.پنج ماه در قنادی کار کردم از آنجا بیرونم کردند و چون تعداد نیروها زیاد شد ،به بهانه اینکه کسی شیرینی نمی‌خرد،از کار اخراج شدم».

وی ادامه می‌دهد:« الان کنار خیابان کفاشی می‌کنم و خواندن و نوشتن بلد نیستم. در افغانستان در مکتب‌خانه سواد قرآنی یادگرفتم. پدرم در فصل زمستان مریض شد و فوت کرد و من مرد خانه و سرپرست خانوار شدم». او که قاچاقی به ایران آمده، اکنون می‌خواهد در جمعیت ثبت‌نام کند و هفته‌ای یک روز سواد یاد بگیرد.

دانش‌آموزان افغان و راه دشوار آموزش

بحث دیگر درباره دانش‌آموزان افغانستانی، چالش‌های آموزش آن‌هاست. محمدرضا نیک‌نژاد، کارشناس آموزشی در این باره به «قانون» گفت:«نام‌نویسی نوآموزان افغان همواره برای خانواده‌های این دانش‌آموزان،آموزش‌وپرورش و مدرسه، گرفتاری‌هایی را دربر داشته‌است. از طرفی درصد بالایی از خانواده‌های افغان ساکن ایران کارگر بوده و توان مالی درخور برای هزینه های عادی زندگی را نیز ندارندو از طرف دیگر آموزش و پرورش به‌دلیل بی‌مهری های پی در پی و چندین دهه ای فرادستان در تعیین بودجه کافی، آنچنان دچار گرفتاری‌های مالی است که حتی از پس تامین هزینه پرداخت فیش‌های برق ، گاز و ... مدرسه ها بر نمی‌آید و این گونه هزینه‌ها را به مدرسه و مدیر سپرده است و آنان نیز ناگزیر چشم به جیب خانواده‌ها دوخته و دست نیاز به سوی آنان دراز می کنند».

این آموزگار در ادامه خاطرنشان کرد:«این شرایط، زمینه‌ساز پدید آمدن نوعی مقاومت در مدیران مدرسه‌ها برابر نام نویسی نوآموزان افغان شده است؛ اگرچه چنین برخوردارهایی، بازتاب بیرونی چندانی ندارد و دست این خانواده‌ها در برابر چنین مقاومت‌هایی نیز به جایی بند نیست. ناگفته نماند که دستور دو سال پیش مقام‌ معظم رهبری در این باره، توانست زمینه درخوری برای نام نویسی بچه‌های افغانستانی و ورود آنان به فرآیند آموزش فراهم‌کند اما همچنان دست‌اندازهای آشکار و نهانِ رسمی و فرهنگی در برابر ورود نوآموزان افغان به چرخه آموزش، باقی و نام نویسی بدون دردسر آنان نیازمند تلاش‌های گسترده‌تری است. اگر از دشواری‌های فرهنگی- اجتماعی نام نویسی بچه‌های افغانستانی- با همه اثرگذاری‌اش- بگذریم، شاید مهم‌ترین دشواری ساختاری آموزش و پرورش، بودجه است. کمبود شدید و کسری بودجه رو به افزایش چندین هزار میلیاردی، آموزش و پرورش را از نهادی مولد و توسعه محور به سازمانی نیازمند تبدیل کرده است».

نیک نژاد اضافه کرد:« در چنین شرایطی، ساختار آموزشی چاره ای جز کمک گرفتن از خانواده‌ها ندارد. در چند سال گذشته این کمک ها به اعتیاد مزمن این ساختار بدل شده و شوربختانه کمترین آسیبش پول‌سازی آموزش و پیامدهای اخلاقی ورود پول به یکی از اخلاقی‌ترین فرآیندهای انسانی یعنی آموزش بوده است. هنگامی که چنین نگاهِ مشتری مداری در مدرسه ها گسترش یافته باشد، هر دانش آموز به عنوان منبع درآمد نگریسته شده و آموزش، کالایی برای خرید‌و فروش به شمار می رود. گمانی نیست که در این وضع، دانش‌آموزان افغان مانند بسیاری از دانش‌آموزان ایرانی، مشتریانی خوب و ارزنده ای به شمار نیامده و فروشنده‌های کالای آموزشی- مدیران مدرسه- یا از نام نویسی آنان چشم می پوشند و یا آنان را برای درآمد بیشتر تحت فشار می گذارند و ادامه آموزش را برای‌شان سخت و دشوار می‌کنند».

این کارشناس آموزشی تاکید کرد:«چنین برخوردی سبب می شود که خانواده‌های افغانستانی عطای آموزش و سواد فرزندان‌شان را به لقایش ببخشند و به کل از آن چشم‌پوشی کنند. گمانی نیست که نام‌نویسی دانش آموزان افغان افزون بر زمینه‌های فرهنگی، نیازمند تامین منابع مالی، نه تنها برای آنان که برای ساختار آموزش و پرورش است. اگر بودجه درخور باشد، دست‌کم می توان امیدوار بود که زمینه‌های سخت افزاری ورود این بچه ها به چرخه آموزش فراهم شده است و در این حال بر زمینه های نرم افزاری تمرکز بیشتری کرد».

برخورد تبعیض‌آمیز با دانش آموزان افغان

مهدی بهلولی، عضو کانون صنفی معلمان استان تهران نیز در این رابطه خاطرنشان کرد:« برخی از زرنگ‌ترین دانش آموزان من،افغانستانی بوده‌اند. یکی از آنان هم اکنون در افغانستان است و دو سال پیش،لیسانس علوم خود را از پوهنتون(دانشگاه)هرات دریافت کرد. دیپلم را که گرفت، به دانشگاهی در ایران رفت اما گویا به‌دلیل نداشتن اقامت دایم، ناگزیر به افغانستان بازگشت و در آنجا ادامه تحصیل داد. دانش‌آموزان افغان زیادی داشته ام که از خانواده آنان به‌عنوان مثال با چهار فرزند، تنها یکی به مدرسه می رفته و بقیه کار می‌کرده اند؛ از کار در کفاشی بگیر تا خرید و فروش تلفن همراه. در چند سال گذشته، خوشبختانه روند آموزش اتباع خارجی در ایران- که بیش از همه اتباع افغانستان هستند- آسان‌تر شده و هم‌اکنون شمار بیشتری از آنان در مدرسه مشغول به تحصیلند اما هنوز مانده تا ادعا کنیم با آنان همچون یک ایرانی برخورد می‌کنیم».

این کارشناس آموزشی به نکته ظریفی اشاره و تاکید کرد:« تا آنجا که من دیده ام، در مدرسه بیش از آموزگاران،دانش‌آموزان هستند که با هم‌مدرسه‌ای‌های افغان خود،برخوردهای تبعیض‌آمیز می‌کنند. ازنظر برخی آموزگاران، هیچ فرقی نمی‌کند که دانش آموز از چه قوم و نژاد و کشوری باشد؛ دانش‌آموز، دانش آموز است و آموزگار نیزمی‌خواهد همه را آموزش دهد. اما خود بچه‌ها،حساسیت‌های قومی و نژادی بیشتری از خود نشان می‌دهند و این حساسیت‌ها،در رفتار با افغان‌ها نیز نمود می‌یابد. از افغان‌ها شنیده‌ام که مدت‌هاست واژه «افغانی» برای‌شان باری آزاردهنده پیدا کرده است و می‌خواهند که «افغان» یا «افغانستانی» نامیده شوند. کمتر دیده ام که در کلاس درس،دانش آموزی افغان به دانش‌آموزی ایرانی زور بگوید و یا او را اذیت کنداما برعکس آن را خیلی بیشتر دیده ام. یک بار دانش آموزی افغان می‌گفت که من اگر تنها به پارک بروم احتمال اینکه بیایند و با من درگیر شوند، خیلی زیادتر است تا گروهی با دیگر دوستان افغانم بروم».

بهلولی در ادامه تصریح کرد: «به گمانم آزار دهنده‌تر از هر چیز دیگری برای آنان، نگاهی است که در جامعه و به پیروی از آن در مدرسه، وجود دارد و می‌توانم روی‌هم رفته بگویم که احترام آمیز و ارج‌گذارانه یا دست کم آن گونه که باید باشد، نیست. شاید زمان بیشتری باید بگذرد که جامعه افغان در ایران، جایگاهی همچون جایگاه جامعه ارمنی‌های ایران پیدا کند. من آموزگار اقلیت‌ها نیز هستم و با ارمنی‌های ایرانی برخورد بسیاری داشته و دارم و می‌دانم که به دلیل‌های گوناگون، سنجش میان ارمنی‌های ایرانی و افغان‌ها(که از اتباع هستند)سنجش پر چون و چرایی است اما گمان می‌کنم که جامعه افغان ایران نیز ،رفته رفته می‌تواند به موقعیت بهتری دست یابد؛ بخشی از این روند بر عهده آنان است و بخشی بر عهده ما ایرانیان. فرادستان آموزش و پرورش ما،باید افزون بر آسان کردن شرط و شروط رسمی آموزش کودکان افغان، به فرهنگ سازی نیز اهمیت دهند. چندی پیش،محمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش،در یک پیام توییتری خود،از پویش مجازی «از مهر جا نمانند» که در پشتیبانی از کودکان بازمانده از آموزش افغان شکل گرفته بود،استقبال و حمایت کرد.داستان زندگی افغان ها در ایران، داستان بلندی پر از تلخی‌هاست اما فرازهای شیرینی نیز دارد. دو سال پیش در نشستی درباره حمایت از آموزش کودکان افغان شرکت داشتم. یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی گفت که چندی پیش یکی از فرادستان حکومتی افغانستان به او گفته مهاجران افغانستانی که از ایران به افغانستان بر می گردند، بسیار مدنی‌تر و نرمش پذیرترند تا مهاجرانی که از پاکستان برمی گردند».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha