سلامت نیوز: «به سرپلذهاب مشهد مظلومان فاتح خوش آمدید»، شهری که سال 96 را تکان داد این گونه به استقبالت میآید. شهری بسان منطقهای جنگزده با کانکسها و چادرهای برافراشته و مردمانی که هنوز یاد جنگ و زلزله خوابشان را آشفته میکند، در بدو ورود آغوشش را به رویت باز میکند و شما را به خانهای که دیگر نیست دعوت میکند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از همدلی ،اگر اندکی گوش تیز کنی هنوز صدای شیون مردمان زخمی از جنگ و زلزله که بر روی خرابهها چرک مرده شده است، به گوش میرسد. بعد از گذشت یکسال از زلزله، این شهر هنوز سیمای شهری جنگزده را تداعی میکند. خانهها آوار روی دوششان را بر زمین گذاشتهاند و اسکلتهای عریان در جای جای شهر سر به آسمان ساییدهاند. اینجا سرپلذهاب است شهری جنگزده، زلزلهزده، فقرزده که رنجهایش سالیانه نه، بلکه روزانه تمدید میشود.
رنج جنگ، رنج زلزله، رنج گرما و سرما، رنج ریزگردها، رنج زندگی زیر سقف لرزان و همین دو شب پیش رنج زلزلهای دیگر، اگر چه یک ریشتر کمتر از زلزله سال گذشته بود اما عمق 7کیلومتریاش همان تکانها و همان وحشتها را به جان مردم انداخت.
از سالگرد زلزله 7.3 ریشتری سرپل ذهاب تنها 14 روز گذشت که زلزلهای 6.4 ریشتری در عمق 5 کیلومتری در ساعت 20:07 دقیقه 5 آذر یک بار دیگر دلهره و وحشت را به جان مردم این شهر انداخت و آنها را یک بار دیگر آواره کوچه و خیابان کرد، تا باور کنند تقدیر نافشان را با آوارگی و خانهبه دوشی بریده است. خاطرات آوارگی نه 8 ساعت، نه 8 روز ، نه 8 ماه، بلکه 8 سال آزگار جنگ هنوز خوابشان را خیس میکند.
منابع رسمی میگویند این زلزله تلفات جانی نداشته است، اما نزدیک به 800 مصدوم در 5 شهر قصرشیرین، سرپلذهاب، دالاهو، روانسر و جوانرود را برجای گذاشته که ۳۷ نفر از آنها بستری هستند و مابقی به صورت سرپایی درمان شدهاند. اما شهروندان سرپلذهابی در گفتگو با همدلی نظرشان خلاف این واقع است و با تردید به آمارها نگاه میکنند.
«جلیل» شهروند سرپلذهابی یکی از زخمیهای زلزله اخیر است. وی در واکنش به آمار زخمیها لبخند تلخی میزند و با طعنه به «همدلی» میگوید: وقتی چند هزار کشته زلزله سال قبل را 600 یا 700 نفر اعلام کردند، دیگر چه انتظاری از منابع رسمی میتوان داشت که آمار واقعی مصدومان یا کشتههای احتمالی زلزله اخیر بیان شود.جلیل شب زلزله بخاطر فرو ریختن راه پله منزل مسکونیاش که در حال تعمیر آن بوده، از ناحیه سر و دست زخمی شده است و هنگامی که برای مداوا به بیمارستان شهدای سرپلذهاب مراجعه کرده است با انبوه جمعیتی که برای مداوا آمده بودند روبرو شده است. جلیل تعداد مراجعه کنندگان به بیمارستان را حدود 2000 نفر تخمین زد و افزود: بنا بر اعلام منابع رسمی 700 یا 800 نفر در 5 شهر زلزله زده مصدوم شدند. در صورتی که فقط در بیمارستان سرپلذهاب دو برابر این آمار را من خود شاهد بودم.
جلیل از آمار تلفات جانی اطلاعی ندارد و به منابع رسمی استناد میکند. او با طعنه میگوید: بالاخره یک سال بعد از زلزله ما نتیجه سیاستهای دولت در قبال زلزله زدهها را به چشم دیدیم. خدا را شکر مردم سقفی بر سر نداشتند که بر سرشان آوار شود و جانشان را بگیرد و گرنه این زلزله با این شدت میتوانست فاجعهای مانند فاجعه سال گذشته را خلق کند.وی افزود: بر اثر زلزله یکشنبهشب آب شهر دچار مشکل شده و کدر است. همچنین منازل افرادی که در زلزله سال گذشته تخریب شد و مورد تعمیر قرار گرفت، متاسفانه دوباره بر اثر زلزله دیشب دچار خسارت شد.
این شهروند سرپل ذهاب با بیان اینکه بر اثر زلزله اخیر چند مغازه دچار تخریب و حریق شدند، تصریح کرد: بسیاری از خانههای تعمیری بهخاطر زلزله 6.4 ریشتر فرو ریختند و برخی خانههایی که دوباره ساخته شده بودند نیز با مشکل مواجه شده و تا حدودی خسارت دیدهاند.
وی در ادامه با اشاره به زحمات پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: ارتش مانند سال گذشته از دقایق اول زلزله به یاری مردم شتافت و از هیچ کمکی دریغ نکردند. بدون شک فداکاریهای ارتش درحافظه تاریخی مردم سرپلذهاب ماندگار خواهد بود.
غم، بارزترین ویژگی چهره «عصمت» شهروند دیگر سرپلذهابی است. بر آوار ایستاده و از زلزله میگوید: «زلزله 6.4 ریشتری دو شب قبل سرپلذهاب و شهرهای حومه، مجدد تجربه تلخ زلزله پارسال را برایمان تداعی کرد. با این زلزله باز وضعیت شهر بهم ریخته است و مردم هراسان و ناامید از ادامه زندگی در این شهر هستند، هر کس به فکر چارهای برای فرار از این شهراست. مردمی که متمولتر بودند عطای شهر را به لقایش بخشیدند و به شهرهای مجاور کوچ کردند و آنهایی که توان دل کندن نداشتند، ویرانه ها را هم ترک نکرده و توی چادرها، به خانههای چشم دوخته اند که دیگر نیست.
عصمت هم زخم خورده جنگ است و هم زلزله. پدر و مادرش را جنگ از او ربود و زلزله سال گذشته نیز تنها پسر و همسرش را از او گرفت. با اشک ماسیده بر گوشه چشم، مرا میهمان روایتهای هولناک جنگ و زلزله میکند.
«تا خواستیم بدانیم زندگی چیست ، شادی کودکانه چیست، آتش جنگ برافروخته شد، پدران ومادران مان زیر آتش بمباران جان باختند و خودمان هشت سال چشممان به آسمان بود که کی می میریم و کدام ترکش در جان ما می نشیند. آواره شهرها و روستاهای کشور شدیم، ننگ آوارگی بر پیشانیمان حک شده بود. ما را در کارتهای شناسایی آواره نام نهادند و آواره پسوند نام خانوادگی ما شد. در مدرسه همه ما را با انگشت نشان میدادند.
چهار دهه از جنگ گذشت، دلخوش بودیم که با تمام کمبودها و محرومیتها در سایهسار دیوارهای شهر خود آرمیدهایم که زلزله با تابوت سیاهش سر رسید. عزیزانمان را با خود برد، خانههایمان را ویران کرد و باز طعم تلخ آوارگی را جرعه جرعه به ما چشاند. اکنون ما آوارگانی هستیم که نه پای گریز داریم و نه حتی میخواهیم داشته باشیم. روحمان ساکن خانه های ویرانمان است و جسممان در گرما و سرما چشم بر خانهای دوخته که ویرانهای بیش نیست.»
« علی» با بیان این که ما عمرمان را با پسوند (زده) به سر بردیم و دیرگاهیست که از هرچه (زده) واقعا (زده) شده ایم. میگوید: مردمان این سرزمین جغرافیایش پشت قباله حادثه هاست. نمی دانم تا کی قرار است ما از سایه شوم پسوند «زده» رهایی یابیم. مهر جنگ زدگی بر پیشانیمان کم بود که زلزله زده هم به آن اضافه شد.
علی از زلزله دو شب پیش میگوید: « ناگهان همه چیز سیاه شد، از آن تاریکیها که دلت هرّی میریزد، صدای جیغ و فریادها بلند شد و باز زلزله به جانمان افتاد. باز وحشت، باز ترس، باز فرار و... اما این بار شانس با ما یار بود که سقفی بر سر نداشتیم و گرنه این دفعه دیگر خلاصی نداشتیم. شب زلزله 6.2 ریشتر یک لحظه آرامش نداشتیم به ویژه پس از پس لرزه ۵.۲ ریشتری که حوالی ساعت ۴ صبح روز بعد آمد، شرایط بسیار بدتر شد و همه به شدت نگران و مضطرب تا صبح در خیابان بودیم».
نظر شما