سلامت نیوز:سیاستها و ساختارها طوری طراحی شده که در 10 سال اخیر، از هر سه داوطلب، دو نفر به انتخاب زیرگروههای تجربی و ریاضی تمایل داشتهاند. نیمی از اعضای هیأت دولت، دیپلم ریاضی و فارغالتحصیلان مهندسی هستند و 85 درصد کارکنان کسبوکارهای اینترنتی پررونق در رشتههای فنی و مهندسی تحصیل کردهاند.
نخ تسبیح همه این بحثها و کشمکشها هم البته یک کلمه بود؛ کنکور. همان اتفاقی که ما در دوران دبیرستان، آن را نوعی سد میدانستیم، سدی که تقریباً بخش زیادی از سلامت روانی و وضعیت شغلی و حرفهای و آینده ما را تحت تأثیر خودش قرار داد.موضوع را با دکتر مقصود فراستخواه، استاد مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی درمیان گذاشتم.
این اختلاف در ضریب نفوذ کنکور، نشانه ناخوشایندی است. یعنی به همان اندازه که در شهرهای محروم و دور از پایتخت، دسترسی به منابع کنکوری و کلاسهای متفاوت، سختتر است، در پایتخت، تمام امکانات فراهم است و در ادامه بزرگنمایی سد کنکور و تقلای خانوادهها برای گنجاندن فرزندان در قالبهای ذهنی از پیش تعیین شده، اضطراب کنکور نه تنها دبیرستانی ها را دربرمی گیرد، بلکه حتی به کودکان دبستانی هم میرسد و شب و روز به این فکر میکنند که حق با کیست؟ با مادری که میگوید ریاضی بخوان، یا پدری که میگوید تجربی بهتر است؟
فراستخواه میگوید: «به طرز مرموزی در جامعهای که شبانهروز و به شکل مبتذلی از برابری و عدالت حرف میزند، یک نابرابری جدی وجود دارد. طبق یافتههای تحقیق آقای تهمتن برومند، یکی از دانشجویان خوب علوم اجتماعی ما که اخیراً از تحقیقش دفاع کرد، در 10 سال اخیر، به طور ثابت، بالاترین سهم قبولی در دانشگاهها، تنها مربوط به هشت استان تهران، اصفهان، خراسان رضوی، فارس، خوزستان، مازندران، آذربایجان شرقی و کرمان بوده است و بهطور ثابت همین هشت استان، بالاترین سرانه بودجه سالانه را در 10 سال اخیر داشتهاند. وقتی در 10 سال این اتفاق تکرار میشود یعنی تصادفی نیست و ما یک نابرابری گسترده و عظیمی ایجاد کردهایم.
در 10 سال اخیر، اختلاف فاحشی در تراز نمرههای زیرگروههای مناطق سهگانه وجود داشته که این اختلاف هم ثابت بوده است. یعنی آموزشی که در مناطق مختلف کشور داده شده است، به نحو عادلانهای با کنکور تناسب ندارد و این یعنی دسترسی نابرابر آموزش مناسب برای کنکور.
این نابرابریها آنقدر گسترده میشوند که عملاً هیچ شخص و سازمانی نمیتواند آن را برچیند یا حداقل تغییر مثبتی در آن ایجاد کند. کما اینکه میبینیم مسأله کنکور آنقدر بغرنج شده است که نه تنها عدهای از فارغالتحصیلان مهندسی، تصمیم میگیرند دوباره کنکور بدهند و در زیرگروه تجربی درس بخوانند تا بتوانند در رشتههای پزشکی، به اهداف و خواستههای اقتصادیشان برسند؛ که کودکان دبستانی هم درگیر این ماجرا میشوند و نمیدانند بین رشتههای ریاضی و تجربی برای آینده کدام بهتر است و اصلاً فرق ریاضی و تجربی چیست، اگر مهندس شوند، باید چه کار کنند و اگر پزشک شوند، چه؟ اصلاً مهندسی چه رشتههایی دارد و پزشکی، چه آیندهای؟ چرا کسانی برای رشتههای علوم انسانی تبلیغ نمیکنند؟
آنطور که فراستخواه میگوید: «برپایه همان تحقیقی که گفتم، سیاستها و ساختارها طوری طراحی شده که در 10 سال اخیر، از هر سه داوطلب، دو نفر به انتخاب زیرگروههای تجربی و ریاضی تمایل داشتهاند. نیمی از اعضای هیأت دولت، دیپلم ریاضی و فارغالتحصیلان مهندسی هستند و 85 درصد کارکنان کسبوکارهای اینترنتی پررونق در رشتههای فنی و مهندسی تحصیل کردهاند.
توزیع رتبههای کنکور با توزیع میانگین معدل کتبی داوطلبان دیپلمه، اصلاً متناسب نیست؛ تا رتبه 5 هزار، میانگین معدل کتبی داوطلبان، بالای 19 است و از رتبه 5 هزار به بعد، میانگین معدل کتبی 13.5 میشود. بهعبارت دیگر کنکور سازوکار پیچیده و فوقالعاده تصنعی برای تولید یک نابرابری است که تنها با ترفندهای تستزنی، آموزشگاهها، کتابها و پولهای خاص عمل میکند و جالب آنکه دو دستگاه خاص، وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم نیز در این زمینه با یکدیگر همکاری میکنند.»
عادل برکم، معلم هنرستان است و این نگاه تبعیضآمیز را بیشتر احساس و لمس کرده است. او در هنرستانها با دانشآموزانی سر و کار دارد که به اجبار معدل به هنرستان فرستاده شدهاند. اما آنهایی که خودشان تصمیم گرفتهاند در یکی از این رشتهها درس بخوانند و کار کنند با مخالفت شدید خانواده روبه رو بودهاند: «پدر و مادر یکی از شاگردانم پزشک هستند و با انتخاب بچهشان برای درس خواندن در هنرستان مشکل دارند.
اما هنوز یاد آن شاگردم میافتم که بعد از مدتها حرف زدن و توضیح دادن همانطور که با اضطراب انگشتانش را در هم قلاب میکرد، پرسید: «آقا، اگر مامانم نگذارد بروم موسیقی بخونم، چی؟» همکلاسیاش جواب داد: «هیچی، دکتر میشوی و کلی پول درمیآوری.»
نظر شما