سلامت نیوز:دوم اینكه فكر میكنم شاید در جامعه ما و نزد افراد، اینگونه تصور میشود كه این مرگومیرها برای دیگران است و برای ما رخ نخواهد داد. متاسفانه اینجا شاهد بروز یك منیتطلبی در رفتار هستیم و فكر میكنم كه همه ما به گونهای بحث حقوق شهروندی مردم را به رسمیت نشناختهایم، فكر میكنیم فقط خودمان، خانواده خودمان مهم هستند و دیگران اهمیت ندارند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ، دكتر سیامك زندرضوی دیگر جامعهشناسی است كه به نشنیده شدن صدای بخش اعظمی از ذینفعان در امان ماندن از كرونا اشاره میكند و میگوید: دستكم 5 گروه را میتوان برشمرد كه بدون ایجاد فرصت واقعی برای شنیدن صدای این افراد و سایر مجموعههای انسانی به عنوان گروه ذینفع كه سایه بیماری و مرگ بر سرشان پرپر میزند، نمیتوان از ادامه روند شیوع كرونا جلوگیری كرد. مشروح دیدگاه این جامعهشناسان را میخوانید.
نگاهی به مسائل مدیریت درمان
علیاصغر سعیدی
نوز تحقیقی صورت نگرفته كه آیا رعایت پروتكلهای بهداشتی به امر اجتماعی بدل شده است یا خیر. در این مساله، هیچ تفاوتی بین جوامع مختلف نمیكند. رعایت نكردن پروتكلهای بهداشتی صرفا به ایران ختم نمیشود و در امریكا، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و حتی امریكای لاتین نیز افرادی هستند كه نمیخواهند ماسك بزنند.
بنابراین نمیتوانیم بگوییم چون آمار شیوع كرونا در كشور ما بالاست، پس عدم رعایت پروتكلهای بهداشتی نیز صرفا مسالهای مربوط به كشور ماست. پیش از این نیز بسیاری پیشبینی میكردند كه بعد از مدتی مردم از این وضعیت خسته و دلزده خواهند شد و احتمال حضور آنها در خیابان و اعتراضشان نیز پیشبینی شده بود، همانطور كه حالا شاهد تحقق این پیشبینی هستیم.
در ایران، آن مسالهای كه نسبت به شیوع كرونا مورد توجه قرار نگرفته است، نه رعایت یا عدم رعایت پروتكلهای بهداشتی، بلكه مدیریت نظام درمان است، سوالی كه خصوصا در كشور ما باید طرح شود، این است كه آیا آمار بالای شیوع كرونا در كشور ما ارتباطی با مدیریت نظام بهداشت و درمان دارد یا خیر. مرجعیت تشخیص اینكه وضعیت كرونا در یك شهر یا كشور قرمز است یا خیر، به عهده علم و عالمان آن است، اما مرجعیت این پرسش كه چگونه میتوان این آمار را در جامعه پایین آورد مربوط به عالمان عرصه پزشكی نیست.
مشكل اینجاست كه در كشور ما میان مدیریت درمان و تخصص پزشكی تمایزی قائل نشده است. از زمان مشروطه تاكنون در بیشتر موارد از پزشكان خواسته شده است تا مدیریت درمان را هم به عهده بگیرند. نگاهی به سایر نظامهای پزشكی و درمانی سایر كشورهای دنیا نشان میدهد كه كمتر كشوری یافت میشود كه در آن، وزیر بهداشت یك پزشك باشد.
این تصور كه بهترین مدیر یك بیمارستان، یك پزشك است تصور صحیحی نیست. این وظیفه به عهده متخصص مدیریت درمانی است، شخصی كه آموزش مدیریت خدمات درمان و پزشكی را دیده باشد، بداند كه باید تختهای یك بیمارستان را چگونه تقسیم كند. ممكن است این گفته من به مذاق پزشكان خوش نیاید، اما مدیریت درمان و حرفه پزشكی از منظر معرفتشناسانه نیز با هم متفاوت هستند. هیچ پزشكی آموزش مدیریت درمان نمیبیند، هیچ مدیر درمانی نیز لازم نیست كه بداند یك قلب چگونه عمل میشود. ما بار زیادی را بر دوش پزشكان سوار كردهایم و مشكل همینجاست. ما هیچوقت مدیر درمان تربیت نكردیم و فكر میكنیم بهترین كسی كه شبكه پزشكی را مدیریت میكند، همان پزشك است.
در صورتی كه در سایر نقاط دنیا بین دو این عرصه تفكیك قائل شدهاند. البته ممكن است كه ببینید در انگلستان نیز با همین مشكلاتی كه ما با آنها مواجهیم، مواجه هستند، اما آنجا مساله، تصمیمگیری بین نان و جان است، اینجا علاوه بر تصمیمگیری بین نان و جان، تفكیك بین عرصه پزشكی و عرصه مدیریتی را هم مجزا نمیكنیم.
این تفكیك را در جامعهشناسی ماكس وبر قائل میشود و میگوید كه پزشك مشروعیت خود را از علم پزشكی میگیرد و باید به علم پاسخگو باشد. اما یك مدیر مشروعیت خود را از نظام بروكراتیك میگیرد و باید پاسخگوی سلسلهمراتب بروكراسی باشد. در چنین صورتی اگر رییسجمهور از وزیر بهداشت خود سوال كند، این پاسخ را نمیشنود كه من پزشكم و بهتر میدانم.
ضربه به اعتماد و امید عمومی
نیره توكلی
اینكه چرا مردم با وجود آنكه میدانند تنها راه در امان ماندن از ابتلا به كووید19 رعایت پروتكلهای بهداشتی است ولی آن را انجام نمیدهند، این مساله یك طرفه نیست. از طرفی پیش از این نیز برخی از مردم ما به مسائل یكسویه نگاه میكردند و تمام حقوق شهروندی را برای خود میخواستند، بیآنكه خود در قبال حقوق شهروندی دیگران پذیرای مسوولیتی باشند.
این حالت طلبكارانه پیش از این نیز وجود داشته است، اینكه هر فردی تمام مزایا را صرفا برای خود و خانواده خود بخواهد و در مقابل، كوچكترین حقی برای دیگران متصور نشود. یكی از مهمترین دلایل بروز چنین رفتاری، این است كه تفكر تشكیلاتی، صنفی و مدنی نه در میان مردم جایی دارد و نه اجازه دادهاند كه این تفكرها پروبال بگیرد.
در غیاب این پشتوانههای جامعه مدنی، در آن سوی مساله نیز شاهد هستیم كه تحریمهای ظالمانه، كمبود دارو و مشكلات متعاقب آن، كاهش درآمد دولت و مواردی امثال آن عملا وضعیت بغرنجی را برای كشور متصور كرده است. با وجود این، اگر بخواهیم وضعیت شیوع كرونا در ایران را با وضعیت فعلی با كشورهایی مقایسه كنیم كه دسترسی بهتری به امكانات و منابع دارند، من فكر میكنم كه آنقدرها هم اداره شیوع این ویروس در كشور ما بد نبوده است. با وجود این ذكر یك نكته در تحلیل جامعهشناختی این مساله اهمیت دارد. آن چیزی كه ما با آن مواجهیم، ضربه زدن به اعتماد و امید عمومی است. این امر است كه عملا میتواند دلیل كم بودن سطح رعایت پروتكلهای بهداشتی در كشور باشد.
منظورم از ضربه زدن به اعتماد و امید عمومی، مجموع وقایعی است مثل ناامیدكردن مردم در انتخابات، عدم برخورد ریشهای با فساد. حالا كه كشور با چنین بحرانی مواجه است، بیش از هر زمان مبارزه اساسی با هر امری كه سلامت، منافع و محیطزیست شهروندان را به خطر میاندازد، اولویت دارد. حالا باید با هر امر سودجویانهای كه چه در قبال تحریم و چه در قبال شیوع كرونا صورت میگیرد، مبارزه كرد، بهگونهای كه مردم شاهد نتایج این مبارزه باشند.
در واقع حالا وقت اعتمادسازی است و آنچه ما در رعایت نكردن پروتكلها توسط مردم میبینیم، نشان از ناامیدی آنها دارد. درست است كه وظیفه مردم رعایت تمام پروتكلهای توصیه شده از سوی متخصصان است، اما در شرایطی كه مردم ناامید باشند، صرفا به منافع شخصی خود مینگرند و دیگر برای آنها سلامتی و مناقع سایر شهروندان چندان اهمیت ندارد.
با این مساله باید با زبان مدنی نرم برخورد شود و توجه به امكانات فرهنگی و خاصه موسیقی میتواند مشكلگشا باشد. این روزها صدا و سیمای ملی به جای توقیت نشاط شهروندان، عرصه را برای رقابت كاندیدهای احتمالی انتخابات باز گذاشته است و این افراد از امكانات رسانه ملی استفاده میكنند، در حالی كه صداوسیما باید با پخش برنامههای امید و شادیبخش و توجه به فضای مجازی، در تغییر جو جامعه موثر باشد.
اگر مردم در فضای مجازی فعالیت امیدبخشی میكنند، صداوسیما باید این حركتها را معرفی و از آنها حمایت كند، نه اینكه با این فضا مبارز ه و نه اینكه موسیقیستیزی شود. تساهل در امور فرهنگی و سرمایهگذاری در آنها، هم كمهزینه است و هم مردم را امیدوار میكند.
چنین تغییر نگرشهایی منجر به تغییر فضا میشود و امیدوار شدن مردم صرفا با تغییر قیمت دلار صورت نمیگیرد. در این فضایی كه بسیاری از مردم مصیبتزده هستند، لازم است با آنها با روی خوش و مهرورزی برخورد و از مبارزه منفی علیه آنها خودداری شود. در كنار تشویق مردم به انجام فعالیتهای هنری و فرهنگی میتوان مسوولیت شهروندی را كه در حفظ سلامتی موثر است به آنها آموزش داد. اگر مردم نتایج فسادستیزی را ببینند و باور كنند كه مقامات مصلحت آنها را میخواهند، آنگاه اعتماد مخدوش آنها ذرهذره ترمیم میشود.
صدای خاموش ذینفعان پرشمار
سیامك زند رضوی
از منظر بینش جامعهشناسی مردممدار، رویدادها را باید در بستر پیدایش و دگرگونی آنها فهم كرد. علاوه بر آن گروههای ذینفع درگیر در آن، رویدادها و منافع متفاوت و متضاد آنان نیز به فهم مساله كمك میكند. در ۹ ماهی كه رسما وجود كرونا پذیرفته شده است، صداهای بعضی از این گروههای ذینفع بسیار بلند و بعضا با یكدیگر متناقض است، در حالی كه صدای گروههای ذینفع دیگر بسیار كم شنیده یا اصلا شنیده نمیشود. مساله تداوم موجهای پیدرپی افزایش بیماران و جانباختن شهروندان را باید در چنین بستری فهم كرد.
اینكه تكتك افراد درگروههای ذینفع بتوانند وضعیت كرونا و پیامدهای آن در ارتباط با زیست شخصی و اجتماعی خود را تبدیل به صدایی قابلشنیدن كرده و از نقزدن، غر زدن، دنبال مسبب گشتن (كاری كه به فراوانی به مدد شبكههای اجتماعی و فضای وب انجام میشود) عبور كنند، این امر مستلزم آزادی بیان بیقید و شرط، وجود تشكلهای صنفی، حرفهای، محلی و محلهای مستقل از حاكمیت و متكی به حضور داوطلبانه شهروندان است. امری كه در فضای امنیتی موجود به دشواری امكانپذیر است.
الف- صدای گروههایی كه شنیده میشود:
اول: دستگاههای گوناگون زیرمجموعه دولت. در این گروهها به دلیل منافع سیاسی- اقتصادی فوری صداهای متناقضی شنیده میشود و عموما شهروندان اعتمادی به آنها ندارند. تناقض در آمارها و روشهای پیشگیری، از «ماسكنزنید» تا «ماسك بزنید»، نمایش عمومی رفتارهای آنها نیز مزید بر علت است و موجب خنده در دنیایی پرغصه.
دوم: سایر دستگاههای متنوع حاكمیتی. صدای این گروهها هم دایما شنیده و رفتارهایشان دیده میشود. در این گروهها، منافع امنیتی- اقتصادی در اولویت است. از همان ابتدا به دقت مخالف استفاده از منابع خارج از خزانه دولت برای كنترل بحران كرونا بودند. با توزیع بستههای امدادی تلاش كردند عكسهای یادگاری بگیرند یا از قِبل اختراع ادوات مقابله با كرونا كسبوكارهای تازهای برای «خودیها» دستوپا كنند. آنچه در درجه اول اهمیت قرار نداشت، دانش و مدیریت بحران كرونا و تجربههای موفق در گوشهگوشه جهان بوده و هست.
ب- صدای گروههایی كه شنیده نمیشود:
اول: كادر درمان و بهداشت درگیر در بیمارستانها و مراكز بهداشتی كه در ۹ ماه اخیر فشار كار بالا، مشكلات در محیط خانواده و بعضا عدم امنیت شغلی و حرفهای، كمبود وسایل مورد نیاز و تاخیر درپرداخت دستمزدها را تجربه میكنند.
اتفاقا این گروه از جمله مجموعههایی هستند كه در اجتماع محلی و پیرامون خود مرجع قابل اخبار و اطلاعات موثق هستند. اما كار در مقیاس فردی انجام میشود، به دلیل آنچه ذكر شد، تجربه زیستهشان نمیتواند تبدیل به صدای گروه ذینفع شود و به كار جامعه بیاید.
دوم: كسانی كه به دلیل شرایط موجود و اقتصاد از نفس افتاده حاصل كشاكشهای فرامرزی، قادر به تامین معاش خانواده خود نیستند و به قول معروف، ماههاست كه شرمنده اعضای خانواده هستند.
سوم: صدای زنان خانهداری كه در طبقات گوناگون اجتماعی، به ویژه در طبقه متوسط و پایین شهری كه علاوه بر مشكلات مدیریت اقتصاد خانه، با دست خالی و قیمتهای روبه رشد، مساله مدیرت استرس و جنجالهای خانوادگی را هم به عهده دارند در شرایطی كه درس و مشق بچهها، شبكه شاد و حضور شوهر عموما خشمگین و افسرده هم به محیط خانه اضافه شده است.
چهارم: جوانان دختر و پسر از تحصیل بازمانده، بیكار و در جستوجوی كار، ناامید از روزنه امیدی برای آینده كه فرصت فرار از خانههای پرمساله، دیدن دوستان و احتمال سفری دور و نزدیك را همواره در برنامه خود دارند.
پنجم: كودكانی كه از دیدار دوستانشان در مدرسه و بازی و شادی محرومند و در استفاده از نوبت موبایل و شبكه شاد مشغولند و البته خوشبختند. در مقابل، كودكانی كه از قبل هم راهی به مدرسه نداشتهاند و شب و روز در پی لقمه نانی در خیابانهای شهر میچرخند.
میتوان این فهرست را ادامه داد. اما بدون ایجاد فرصت واقعی برای شنیدن صدای این افراد و سایر مجموعههای انسانی به عنوان گروه ذینفع كه سایه بیماری و مرگ بر سرشان پرپر میزند. بهتر است وزیر بهداشت پرسش را چنین مطرح كند: چرا نزدیك به پنجاه درصد شهروندان پروتكلهای بهداشتی را رعایت میكنند؟
منیتطلبی در سایه ناامیدی
عالیه شكربیگی
من فكر میكنم اولا چون مردم به آمار اعتماد ندارند، چه آمار بالا باشد و چه پایین، فكر میكنند كه این آمار درست نیست و چندان به آمار روزانه توجه نمیكنند. دوم اینكه فكر میكنم شاید در جامعه ما و نزد افراد، اینگونه تصور میشود كه این مرگومیرها برای دیگران است و برای ما رخ نخواهد داد. در واقع، ما در رفتار فكر میكنیم كه اگر هم پروتكلها را رعایت میكنیم، برای خودمان رعایت میكنیم.
در یكی از این گفتوگوها از فردی پشت فرمان ماشین پرسیده شد كه چرا در این وضعیت به مسافرت میروی و او گفت من كه ماسك زدهام و پروتكلها را رعایت میكنم. خوب اینجا این فرد در نظر نمیگیرد كه با یك غفلت كوتاه نه فقط سلامت خود را، بلكه سلامت دیگران را به خطر میاندازد و چندان احساس مسوولیتی نسبت به دیگران نمیكند.
متاسفانه اینجا شاهد بروز یك منیتطلبی در رفتار هستیم و فكر میكنم كه همه ما به گونهای بحث حقوق شهروندی مردم را به رسمیت نشناختهایم، فكر میكنیم فقط خودمان، خانواده خودمان مهم هستند و دیگران اهمیت ندارند. جامعه دچار گسست شده است.شیوع كرونا هم مزید علت شده است، هركسی فكر میكند كه امكانات مالی و معنوی خود را فقط در اختیار خود و خانواده خود قرار دهد و گفته سعدی بزرگ را فراموش میكند كه میگوید: بنیآدم اعضای یك پیكرند كه در آفرینش ز یك گوهرند، چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار.
چنین رفتارهایی نشان از گسست و انسداد در جامعه دارد كه من فكر میكنم میتوان با تریبوندادن به مردم و نخبگان اجتماعی، این جای خالی مشاركت عمومی اندكی ترمیم شود. من فكر میكنم نخبگان بینرشتهای به همراه خانوادههای درگیر این مساله اگر بتوانند در تریبونهای عمومی صحبت كنند، آحاد جامعه را از این حركت بین هستی و نیستی میتوانند آگاه كنند.
مساله دیگر این است كه فكر میكنم گرچه مردم از وضعیت جاری خسته و دلزده هستند، اما مسوولان از طرح وعدههایی كه توان پوشاندن جامه عمل به آنها را ندارند، خودداری كنند و نگذارند كه مردم حس كنند كه به حال خود رها شدهاند و صرفا باید مراقب خود و خانواده خود باشند و در قبال دیگران مسوولیتی ندارند.
بعضا رفتارهایی كه در نهاد دولت به چشم میخورد موجب خشم مردم میشود، بالاخره این نهادها امكانات و قدرت دارند، اما اگر نمیتوانند كاری از پیش ببرند، بهتر است بر خشم و ناامیدی مردم نیفزایند. وقتی مردم انسجام و همبستگی در جامعه نمیبینند صرفا به دایره نزدیك خود بسنده میكنند و این منیت در رفتارها را زنده میكنند، به دلیل اینكه اعتماد ندارند، به دلیل اینكه در مسوولان صداقت نمیبینند، به دلیل اینكه حمایتهای لازم را در زمان خود ندیدند. اگر شیوع كرونا در بستری بود كه سرمایه اجتماعی قویتری در جامعه داشتیم طبعا رفتار مردم نیز تغییر میكرد، اما حالا حتی رعایتكردن پروتكلهای بهداشتی نیز گاهی به لجبازی میان مردم و دولت بدل شده و این زنگ خطری است برای افرادی كه مسوولیت دارند.
با وجود این، نباید از یاد برد كه انسان با امید زنده است و پایان شب سیه سپید است. تا زمان ساختهشدن واكسن كرونا كه زمان اندكی نیز نیست، رعایت پروتكلهای بهداشتی از سوی مردم تنها چاره است، زیرا همانطوركه شما اشاره كردید، داستان، داستان مرگ و زندگی است. درست است كه حالا شرایط دشوار است و خانوادههای فراوانی عزادار هستند، اما نباید امید را از دست داد و نباید فراموش كرد كه زندگی پس از روزهای دشوار، روزهای پرامید و نورانی خود را نیز چون گلی به شكوفایی میرساند.
نظر شما