۱۸ تیر ساچمه‌ای که عصر سه‌شنبه‌ هفته پیش از فاصله چهارمتری به دست راست محیط‌بان منطقه حفاظت‌شده «شالو و منگشت» شلیک شده بود، تا صبح شنبه در گوشت و استخوان او ماند. او در ارتفاعات سادات حسینی ایذه تیر خورد و پنج روز طول کشید که در بیمارستان کسرای تهران پنج تیر را از دست راستش بیرون کشیدند.

13 تیر ساچمه‌ای در دستم جا ماند

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه پیام ما، بعد از درگیری با شکارچیان کبک و گراز، اکنون برای محیط بان سیدسجاد حسینی دستی زخمی و پردرد مانده و اضطرابِ بی‌حس شدن انگشت‌ها. پزشکان گفته‌اند که آن ۱۳ تیر ساچمه‌ای را دیگر نمی‌شود خارج کرد، مچ دست او عفونت کرده و شاید تا یک سال دیگر هم اوضاع به حال عادی برنگردد. محیط‌بان فقط نگران این است که دستش را قطع کنند. گفته‌اند که خطر رفع شده اما محیط‌بان حسینی روی تخت بیمارستان، درد می‌کشد و می‌گوید: «می‌خواهم دستم سالم باشد».

ساعت ملاقات است. محیط‌بان بعد از اولین جراحی، تازه چشم باز کرده. تشنه است و نباید آب بخورد. لب‌هایش خشکیده. سعی می‌کند انگشتان دست راست را تکان بدهد اما تکان نمی‌خورند. مهمانان دلداری‌اش می‌دهند. او سال ۹۹ محیط‌بان برتر خوزستان شد و سال ۱۴۰۰ محیط‌بان برتر کشور و این اولین بار نیست که در درگیری با شکارچیان غیرمجاز، زخمی می‌شود.


در خبرگزاری‌ها برای این درگیری که ساعت ۱۸:۳۰ دقیقه سه‌شنبه بیست و ششم مهر رخ داد، چنین تیتری زده‌اند:‌ حمله شکارچیان گراز به یک محیط‌بان در مناطق کوهستانی بخش قارون.
درگیری میان محیط‌بانان و شکارچیان، داستان پرتکراری است. پیش از این خرداد امسال یکی از محیط‌بان‌های منطقه حفاظت‌شده چهل‌پا در اندیمشک با شلیک سلاح جنگی شکارچیان زخمی شد. محیط‌بان حسینی که روی تخت بیمارستان کسری خوابیده، به یاد امین هادی‌پور، محیط‌بان گتوند است که اردیبهشت ۹۹، یک ماه پس از حمله شبانه صیادان غیرمجاز، پزشکان پای عفونت‌کرده‌اش را برای حفظ جان قطع کردند. بعد از حمله آن چهار مرد نقابدار به پاسگاه محیط‌بانی گتوند و شلیک به پای محیط‌بان، هیچ چیز دیگر مثل گذشته نشد. محیط‌بان هادی‌پور پایش را از دست داد اما حتی هنوز جانباز شناخته نشده است. او دیروز به محیط‌بان حسینی زنگ زد و احوالش را پرسید و به او گفت که نگران نباشد، دستش خوب می‌شود و دوباره می‌تواند به کوه و دشت برگردد.

امسال یکی از محیط‌بان‌های منطقه حفاظت‌شده چهل‌پا در اندیمشک با شلیک سلاح جنگی شکارچیان زخمی شد. محیط‌بان حسینی که روی تخت بیمارستان کسری خوابیده، به یاد امین هادی‌پور، محیط‌بان گتوند است که اردیبهشت ۹۹، یک ماه پس از حمله شبانه صیادان غیرمجاز، پزشکان پای عفونت‌کرده‌اش را برای حفظ جان قطع کردند

در شب تاریک شالو و منگشت


خبر اول را احمد امیری، رئیس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان ایذه داده بود: یکی از نیروهای پاسگاه محیط‌بانی در بخش قارون شهرستان دزپارت در ماموریت مورد اصابت گلوله شکارچیان غیرمجاز قرار گرفت و از ناحیه دست راست مجروح شد. محیط‌بان زخمی می‌گوید: «سه روز بود که می‌گفتند شکارچیان گراز به منطقه آمده‌اند. آنجا شکارممنوع است. ما مدام در گشت‌زنی بودیم و به چشممان نیامده بودند. تا اینکه شب سوم آنها را در نزدیکی منطقه حفاظت‌شده شالو و منگشت دیدیم.» شکارچیان مسلح دو نفر بودند و محیط‌بانان هم دونفر. «محیط‌بان زندی با من بود. در مسیر شکارچیان کمین کردیم. کوله‌هایشان پر از لاشه کبک بود. تا آنها را دیدیم، ایست دادیم که متوقفشان کنیم. اما نایستادند. سلاح داشتند و ما نداشتیم. چون می‌ترسیم که از سلاح استفاده کنیم. خم شدم که تکه سنگی بردارم، بلکه پرت کنم و بترسند. همین که خم شدم شلیک کردند. به قصد کشت نزدند. به پایین شلیک کردند تا بترسانند. وگرنه در آن وضع می‌توانستند ما را بکشند.» شکارچیان که سر و صورتشان را پوشانده بودند، در تاریکی ارتفاعات سادات حسینی گریختند و ردی از آنها پیدا نشد. فقط شکایتی در دادگاه دهدز مطرح شد که در حال پیگیری است.

سید سجاد حسینی: حالا حقوقم چهار میلیون و ۶۰۰ هزار تومان است. البته ماه پیش ۶ میلیون تومان دادند ولی نمی‌دانم این حقوق همیشگی است یا نه. روزهایی که منطقه نیستم مسافرکشی می‌کنم. مجبورم. با این حقوق چاره دیگری ندارم.

انگشتم حس ندارد


«انگار آتش گرفتم. از درد داد می‌زدم.» محیط‌بان زندی می‌خواست دنبال ضارب برود اما صدای فریاد را که شنید برگشت. خون لباس محیط‌بان را سرخ کرده بود. تاریک بود. چاره‌ای نبود و باید با موتور تا یک مرکز درمانی می‌رفتند. محیط‌بان زندی او را نشاند ترک موتور و چهل دقیقه رفتند تا درمانگاهی در قارون. اما آنجا برای درمان دستی که تیر ساچمه‌ای خورده امکاناتی نداشتند و آنها را به دهدز فرستادند. آنجا هم امکاناتی نبود. محیط‌بان را با آمبولانس به بیمارستان شهدای ایذه فرستادند. «آنجا هم فقط زخم را پانسمان کردند.» روز پنج‌شنبه مدیرکل محیط زیست استان خوزستان و رئیس اداره محیط زیست ایذه کمک کردند که محیط‌بان زخمی به تهران یا اصفهان اعزام شود. دست آخر او را در بیماستان کسری در تهران بستری کردند و روز شنبه پس از دو ساعت جراحی توانستند ۵ تیر را بیرون بکشند. پزشکان گفته‌اند دستی که این همه روز زخمی بوده، عفونت کرده است. محیط‌بان ایذه‌ای از آخرین احوالش می‌گوید: «هنوز سه انگشتم بی‌حس است. دکتر گفته مچ دستت عفونت کرده. قبلا گفته بودند که خطر قطع کردن دست رفع شده، اما الان کمی می‌ترسم. گفتند شاید یک سال همینطوری بماند.» پسرخاله‌اش همراه او در بیمارستان است. از قول دکترها می‌گوید ۱۳ ساچمه باقی‌مانده به عصب رسیده‌اند و می‌ترسیم با درآوردنشان، عصب قطع شود. «می‌گویند پیش هر دکتری بروی همین است.»

هم محیط‌بانی می‌کنم، هم مسافرکشی


محیط‌بان سجاد حسینی با دست سالمش، عکس رادیوگرافی دست زخمی را نشان می‌دهد و با حسرت می‌گوید: «اگر خوب نشد چه؟» عکس‌ها را رد و می‌کند و به تصویر دو پسر خردسالش می‌رسد؛ کیان و هامین. خانواده چشم انتظار او هستند. بعد تصویر آبشار شیوند را نشان می‌دهد، در نزدیکی سد کارون. «این آبشار وسط کوه‌های منگشت است. ببینید چقدر زیباست.» او ۱۳ سال پیش محیط‌بانی را در منطقه حفاظت‌شده «شالو و منگشت» آغاز کرد، با حقوق چهارصد هزار تومان. «حالا حقوقم چهار میلیون و ۶۰۰ هزار تومان است. البته ماه پیش ۶ میلیون تومان دادند ولی نمی‌دانم این حقوق همیشگی ماست یا نه.» از سختی کار در ارتفاعات و تاریکی می‌گوید. از پنج شبانه‌روز کار و پنج روز استراحت. «روزهایی که منطقه نیستم مسافرکشی می‌کنم. مجبورم. چاره‌ای نیست با این حقوق.» از ایذه سوار مینی‌بوس‌های خطی می‌شود و می‌رود تا منطقه. یک ساعت و نیم تا دو ساعت راه است. بعد باید برود اسکله و با لنج از روی دریاچه سد کارون ۳ رد شود. «قدیم‌ها قایق و لنج نبود. بارج بود. کم‌خطر نبود. آدم‌ها بارها افتاده بودند توی آب. یک بار یک مینی‌بوس توی دریاچه افتاد. ۱۲ نفر مردند. یک بار یک نیسان سقوط کرد. همین چند ماه پیش هم یک پراید افتاد و راننده‌اش نجات پیدا کرد.»

محیط‌بان حسینی خودش هم یک بار در این دریاچه افتاد. صیادان غیرمجاز او را به عمد در آب انداختند. «می‌خواستند غرقم کنند. گمانم دو سال پیش بود. سه نفر بودند. من هم تنها بودم. انداختندم در دریاچه. شنا بلد بودم و خودم را کشیدم بیرون. آنجا زیاد پیش‌ می‌آید که ماهی‌گیران با موتور برق ماهی‌ها را می‌کشند. بارها از متخلفان ادواتشان را گرفتیم و تحویل محیط زیست دادیم.» شکارچیان منطقه که کبک و گراز می‌زنند هم بارها با او درگیر شده‌اند. یک بار در سال ۹۴ چون اسلحه غیرمجاز را از یک متخلف گرفته بود، سر راهش ظاهر شدند و با چوب کتکش زدند و کمرش را کبود کردند. محیط‌بان زخمی می‌گوید: «شکارچیان بارها تهدیدمان کردند. برای همه محیط‌بانان همینطور است. کار سختی است. باید خیلی روحیه داشت و از این درگیری‌ها گذشت.» پرستار می‌گوید او باید استراحت کند. محیط‌بان از آخرین آرزویش حرف می‌زند: «با این همه سختی فقط می‌خواهم که دستم سالم بماند. اگر این دست نباشد، نمی‌توانم مثل قبل کار کنم. تنها خواسته‌ام این است که دستم قطع نشود.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha