الهه موسوی روزنامه نگار محیط زیست درباره تغییر احتمالی مدیریت "ذخیره گاه زیستکره و پارک ملی گلستان" و آسیب های جدی آن برای پارک، در یادداشتی برای "سلامت نیوز" نوشت: سال ها پیش در یکی از کتاب های پروفسور یخکشی خوانده بودم « تا نتوانی مشکل زندگی مردم را حل کنی نمی توانی از حفاظت حرف بزنی و مردمی که از طبیعت اطراف شان نفعی در زندگی نبرند برای آن دل نمی سوزانند» حالا در پارک ملی گلستان و با مدیریت مهدی تیموری، این روش را با چشم های خودم دیدم. اما یکباره اخباری پیچیده که مهندس تیموری قرار است بی دلیل واضحی تغییر کند؟ موضوع هم آنقدر امنیتی شده که نه هیچکس پاسخگوست و نه حتی معلوم است چه اتفاقی افتاده؛ شاید برای همین مسائل بود که برخی بزرگان، با استقلال پارک و تصمیم سازی مرکزنشینان دور از عرصه برای عرصه مخالف بودند.

مرد حفاظت مشارکتی و سرنوشت مبهم پارک ملی گلستان !

به گزارش سلامت نیوز الهه موسوی روزنامه نگار محیط زیست درباره تغییر احتمالی مدیریت "ذخیره گاه زیستکره و پارک ملی گلستان" و آسیب های جدی آن برای پارک، در یادداشتی برای "سلامت نیوز" نوشت: نخستین بار که مهندس تیموری را دیدم اواخر بهار 1397 بود و حدود 6 ماه پس از آمدنش به پارک. خودش دعوتم کرده بود که بروم و برای پارک قدمی برداریم. با اینکه می دانست از مخالفان "استقلال پارک" بوده و هستم؛ اما کمک خواسته بود. این نشان می داد که منافع ملی و ضرورت حفاظت برایش از مسائل شخصی کوچک، مهم تر است و نشان می داد دلی بزرگ دارد که "خود"ش در آن خیلی بزرگ نیست؛ نگذاشته بُت درونش در آن بزرگ شود؛ بت را شکسته است.

مرد حفاظت مشارکتی و سرنوشت مبهم پارک ملی گلستان !

در همان برخورد اول، آدمی دیدم بسیار بی شیله وپیله و صمیمی؛ نه اهل جر و بحث های بیهوده که درگیر کارهای بزرگ. چندین نیروی جدید در پارک دیدم که از قبل می شناختم شان؛ اما جزو فعالین و علاقمندان بودند و حالا در صف محافظان قرار داشتند. پرسیدم؛ گفت با مجوز سازمان توانسته از مردم بومی علاقمند و نیز برخی کنشگران منطقه به عنوان "همیار محیط بان" کمک بگیرد.

جالب تر این بود که با محیط بان ها رفیق بود و با اهالی نیز. به نقطه ای از یکی از روستاهای حاشیه پارک رسیدیم؛ پیرمرد ترکمنی را به کار گرفته بود. می گفت از شکارچیان قهار قدیمی است که شکارچیان جوان محلی از او حرف شنوی دارند. راضی اش کرده ام کمک کند به کنترل شکارهای تفریحی در آن منطقه و موفق هم شده ایم. حالا چطور راضی اش کرده بود هم داستان قشنگی دارد که در جای دیگری خواهم گفت.

به روستایی رسیدیم که از دیرباز تاکنون همیشه در گرمای تابستان مشکل "آب" داشتند و طبیعی بود که در آن ماه، کم آبی ها شروع شده باشد؛ مخصوصا آنسال که خشکی و کم بارشی بسیار مشهود بود. رفتم در روستا دوری زدم و متوجه شدم که رییس جدیبد چقدر با اهالی راه آمده؛ از آبی که در ان نزدیکی است به آنها سهم کوچکی داده تا زندگی شان بچرخد و سهم بزرگی از حفاظت را از آنها گرفته. تک تک شان انگار شده بودند مدافع پارک و درخت ها و حیواناتش.

یادم افتاد این پارک چه روزهایی را به خود دیده به خاطر نبود چنین خِرَدی. آن سال که "آتش سوزی های زنجیره ای" در آن رخ می داد و همه درگیر این بودند که "علت چیست؟" و بعد معلوم شد مدیران پارک، خودشان را مثل "رنجرهای آمریکایی" درست می کرده اند و با کلتی بر کمر و تبختر در پارک و حتی روستا قدم می زده اند. هدف شان هم خیر بوده؛ لابد می خواسته اند بگویند "محیط زیست قوی است و متخلفان بترسید!" و سر همین آب، چقدر مردم محلی و محیط زیست کشمکش داشته اند که "آب می خواهیم" و محیط زیست که "نمی توانیم؛ نمی شود؛ حقابه طبیعت و حیوانات است!" و مردم عاصی هم مانده بودند چه کنند که چند نفر کم تحمل تر جنگل را آتش می زدند؛ آتشی که در تابستان 1393 بارها تکرار شد و نفس پارک ملی گلستان را تا چند سال گرفت. اما حالا نه تنها جامعه محلی که شکارچیان این جامعه نیز گرد آقای مدیر جمع شده بودند تا از پارکی که برایشان آب و نون می آورد محافظت کنند.

سال ها پیش در یکی از کتاب های پروفسور یخکشی خوانده بودم « تا نتوانی مشکل زندگی مردم را حل کنی نمی توانی از حفاظت حرف بزنی و مردمی که از طبیعت اطراف شان نفعی در زندگی نبرند برای آن دل نمی سوزانند» حالا داشتم آنرا با چشم های خودم می دیدم.

حالا یکباره اخباری پیچیده که مهندس تیموری قرار است بی دلیل واضحی تغییر کند؟ موضوع هم آنقدر امنیتی شده که نه هیچکس پاسخگوست و نه حتی معلوم است چه اتفاقی افتاده؛ شاید برای همین مسائل بود که برخی بزرگان، با استقلال پارک و تصمیم سازی مرکزنشینان دور از عرصه برای عرصه مخالف بودند. امیدواریم این طور نشود که منافع ملی در خطر خواهد افتاد؛ آنهم در این روزها که بودجه حفاظت، هر روز آب می رود و گرایش به محیط بان بودن به شدت کاهش یافته، به مدیرانی مانند مهدی تیموری بیش از گذشته نیازمندیم. هم او که در "همایش بین المللی حفاظت در پارک ملی گلستان" وقتی پشت تریبون از "شهید باشقره" سخن می گفت با بغضی شکسته در گلو گفت :« ما محیط بان ها زندگی و آبروی مان را برای حفاظت گذاشته ایم. من آبرویم را برای گلستان گذاشتم!»

حالا نخستین سوالی که به ذهن ها آمده اینکه با رفتن مهندس تیموری، سرنوشت پارک ملی گلستان چه می شود و حاصل این همه زحمت و خون چگونه از دست خواهد رفت؟!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha