چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۴

واقعیت زندگی امروز پر از سختی است اما شوربختانه در بسیاری از موارد به وضعیتی رسیده‌ایم که در واقع مسأله‌ اصلی، «بحرانی شدن امور» است.

بحران واژه مأنوس با مردم

به گزارش سلامت نیوز به نقل از سازندگی، کمبود آب و نبود بارش پاییزی یک واقعیت است که باید همه متناسب با شرایط خشکسالی روش و رفتارهایمان را تنظیم می‌کردیم. ولی آیا هر واقعیت از خشکسالی تا بارش سنگین، بحران است یا بحران می‌شود؟ کم‌آبی و در اصل، دوره‌ خشکسالی و کم‌بارشی یک واقعیت است که علم آب‌وهواشناسی و سامانه‌ها و فناوری‌های روز، آن را پیش‌بینی‌پذیر کرده‌اند. آگاهی از نشانه‌ها و توجه به روندها یعنی به ‌موقع و درست دیدن واقعیت، چه ترسالی و چه خشکسالی و در پی آن، تدبیر و تدارک و برنامه‌ریزی.


اما رفتار ما در این کشور چگونه است؟ کم‌کم در برابر همه رخدادها و واقعیت‌ها، بحران‌زده رفتار می‌کنیم. به جایی رسیده‌ایم که حتی امور و کارهای معمول هم دارد، تبدیل به بحران‌های ریز و درشت می‌شود. واقعیت زندگی امروز پر از سختی است اما شوربختانه در بسیاری از موارد به وضعیتی رسیده‌ایم که در واقع مسأله‌ اصلی، «بحرانی شدن امور» است. البته دشمنان بیرونی و درون‌سرزمینی هم خرابکاری و بحران‌سازی می‌کنند اما نمی‌شود که همه مسأله‌ها، ناگهانی تلقی شوند یا تعریف بحران پیدا کنند.


وقتی به ‌جای توجه لازم، پیش‌بینی و اقدام متناسب، تنظیم و تدارک بجا و سنجیده، کشور درگیر تنش و رقابت‌های خسارت‌بار، ناکارآمدی و از کار افتادگی نهادی در سازمان‌ها باشد هیچ چیزی سر جای درست خودش کار نمی‌کند؛ چه آسمان ببارد چه نبارد، ما گرفتار بحران هستیم. هم مردم و هم مدیریت کلان تا خرد کشور باید بیاموزند که نشانه‌های قابل پیش‌بینی را نادیده نگیرند، به تعویق و تأخیر نیندازند و از مهارت‌های تفکر و تحلیل استفاده کنند.
این وضعیت، نشانه‌ای ترسناک از آن است که گویا توان هوشی‌مان را درست به‌ کار نمی‌گیریم یا توان هوشی کافی برای اداره‌ وضعیت‌مان نداریم. یا چنان درگیر و سرگرم امور دیگر هستیم که واقعیت‌های روشن و سرنوشت‌ساز را نمی‌بینیم، نمی‌خواهیم ببینیم و بدانیم. خوب است واژه‌ بحران را بازخوانی کنیم و بدانیم، معنای آن چیست. سازمان بهداشت جهانی(WHO) بحران را «هر وضعیت یا رخدادی که پدیدآورنده‌ خطر جدی برای بهداشت، امنیت یا رفاه عمومی شود و نیاز به واکنش فوری دارد» تعریف می‌کند.


این تعریف گویای آن است که بحران‌ها وضعیت‌هایی هستند که برای سلامت و امنیت جامعه، جمعیت یا محیط‌زیست خطر و تهدید جدی ایجاد می‌کنند و نیازمند اقدام فوری و اثربخش از سوی نهادها و سازمان‌های مسئول‌اند. از سوی دیگر، بحران را می‌توان به ‌عنوان یک وضعیت بی‌تعادلی ناگهانی و غیرمنتظره تعریف کرد که به آسیب‌های جدی و خطرهای چشمگیر برای افراد و گروه‌های جامعه می‌انجامد.

این وضعیت‌ها معمولاً فراتر از دسترسی و مهار معمولی افراد هستند و مدیریت آنها نیاز به واکنش سریع و مؤثر دارد.بازخوانی مفهوم «بحران» نشان می‌دهد که هر واقعیت، سخت یا آسان، تلخ یا شیرین، لزومی ندارد بحران باشد یا بحران شود، اگر…


مدت‌هاست که واژه‌هایی چون بحران، چالش و ابرچالش در گفتار مردم و مسئولان، نشست‌ها و نوشته‌ها فراوان تکرار می‌شوند. نشانه‌های فشار و نابسامانی بر زندگی مردم چنان آشکار است که بر کسی پوشیده نیست: ما در بحران‌هایی چندگانه، زنجیره‌ای و ویران‌گر به ‌سر می‌بریم. تاریخ ایران و جهان پر است از فرازهای دشوار، از جنگ‌های جهانی و همه‌گیری بیماری‌ها تا بحران‌های اقتصادی و اجتماعی. اما پرسش اساسی این است که دولت‌ها چگونه با آن بحران‌ها روبه‌رو شدند و ملت‌ها چگونه از آن گذر کردند؟


باید توجه داشت که نقش دولت‌ها با نقش مردم یکی نیست. تاب‌آوری سازنده و یافتن فرصت در دل تهدیدها حاصل همکاری آگاهانه‌ حکومت و مردم است. تفاوت در هوش مدیریتی، مهارت‌های اجرایی و توان مدیریت بحران است که سرنوشت کشورها را رقم می‌زند. برخی افراد، خانواده‌ها و گروه‌ها در بحران می‌کوشند با آگاهی بیشتر، بازسنجی وضعیت و تغییر راهبردها از ژرف‌تر شدن بحران جلوگیری کنند.


مدیریت بحران به چابکی، تیزهوشی، تفکر راهبردی و انعطاف‌پذیری نیاز دارد. اگر فرد یا گروه توانایی و مهارت‌های لازم برای مدیریت در بحران را نداشته باشند، بحران پیچیده‌تر می‌شود، هر کار ساده، هزینه و زمان سرسام‌آور می‌طلبد و امکان چاره‌جویی کاهش می‌یابد. به سخن دیگر چگونگی زیستن در برابر بحران، خود یک بحران است. مسأله‌ بزرگ امروز ما، بحران «بحران‌زدگی» است؛ پدیده‌ای که هم مردم و هم مدیران به‌گونه‌ای متفاوت درگیر آن‌ هستند.


بحران، پیشامدی ناگهانی و فزاینده است که به وضعیتی خطرناک و ناپایدار برای فرد، گروه یا جامعه می‌انجامد. چنین شرایطی برای رفع، نیازمند اقدام‌های بنیادی و ویژه است. بحران یک فشار روانی و اجتماعی بزرگ است که نظم زندگی را می‌شکند و واکنش‌های اجتماعی را دچار اختلال می‌کند، همراه با آسیب‌های جانی و مالی، تهدیدها و نیازهای تازه. اگر چالش‌ها درست مدیریت نشوند از جایی به جای دیگر منتقل و گسترده می‌شوند. ما می‌توانیم و باید بیاموزیم که در سرزمین کم‌بارش، چگونه سازگارانه زندگی کنیم. این امر نیازمند یک برنامه‌ جامع ملی است، برنامه‌ای که توسط متخصصان و نیروهای باتجربه در کنار جوانان نوآور و خلاق تنظیم شود.


اجرای چنین برنامه‌ای، وظیفه‌ دولت و نهادهای عمومی مانند شهرداری‌هاست. مردم وقتی ببینند که برای کاهش آسیب و چاره‌جویی، اقدام هماهنگ و سنجیده‌ای در حال انجام است، همراهی می‌کنند. این برنامه باید شامل آموزش، آگاه‌سازی، مهارت‌آموزی و توان‌افزایی عمومی باشد. باید با صدای بلند تأکید کرد: منافع مردم، شرایط کشور و مسائل سرزمینی جای آزمون و خطا، تعارف و مماشات در برابر ناکارآمدی نیست. اگر کسی نتوانسته یا نخواسته کار کند باید به مدیر جایگزین اندیشید و مدیران رفاه‌طلب روزگار بهره‌مندی را کنار گذاشت. کشور به مدیران متخصص، دلسوز و جان ‌بر کف برای حل مسائل و جلوگیری از بحرانی ‌شدن امور نیاز دارد.


کاهش تراکم جمعیت با اخطار و هشدار تخلیه‌ شهر ممکن نیست. تمرکززدایی از تهران و کلان‌شهرها، نیازمند تدبیر و تدارک شرایط زندگی شایسته و فرصت‌های کار در سراسر کشور است. برای این کار باید شبکه‌ای از زیستگاه‌های ارزش‌آفرین با برنامه‌ای مبتنی بر آگاهی، توانایی و همکاری شکل بگیرد، برنامه‌ای که به ثبات و پیش‌بینی‌پذیری اقتصادی نیاز دارد.


کم‌آبی مگر ناگهانی پدید آمده؟ مگر پیش‌بینی‌پذیر نبوده؟ مگر سازوکار و تدارک نداشته؟ در سرزمینی که نسل‌های پیشین از نزدیک به ۷ هزار سال پیش، کاریز (قنات) و در کنار آن ساعت آبی و آسیاب آبی را به ‌عنوان سازه‌های هوشمندانه‌ مدیریت آب ساختند و گسترش دادند، چگونه است که در چند دهه‌ اخیر همه‌ آن سازوکارهای سازگار با زیست‌بوم کنار گذاشته شد و با شتاب، هر آنچه نباید به سرزمین تحمیل شد و امروز نامش را بحران گذاشته‌ایم؟ این بیش از آنکه سختی و تندی طبیعت باشد، بحران‌سازی انسانی یک قرن اخیر است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha