اگر برای تنظیم روابط در خانواده قانون داشته باشیم آیا حقوق اعضای خانواده رعایت میشود؟
به گزارش سلامت نیوز به نقل از تهران امروز ؛ خاتمی فر: بسیاری از قوانین ما در حوزه خانواده خشك و غیرقابل نفوذ به نظر میآید. جامعه مدام در حال تغییر است. این تغییرات لزوم ایجاد تغییر در قوانین را نشان میدهد، اما در حالی كه سبك زندگی با تحولات جامعه تغییر میكند، شاهد كمترین میزان تغییرات در قوانین مربوط به خانواده در كشورهستیم. نیازی كه اكنون احساس میشود این است كه قوانین باید آسیبشناسی شوند. این آسیبشناسی باید هم درباره خود قانون انجام شود هم درباره میزانی از قانون كه اجرا میشود. ممكن است در برخی بخشها اجرای قانون آنقدر فرصت بروز و ظهور نداشته باشد. اما آنچه مسلم است این است كه در حوزه خانواده قوانین حقوقی منعطف و روشنی نداریم.
این پرسش مطرح است كه امروزه حقوق افراد در درون خانواده و روابط درون خانواده چقدر تابع قوانین ماست و عواملی كه منجر به بهبود این رابطه میشود، چقدر در قوانین ما پیشبینی شده است؟
هاشم زهی: پاسخ خیر است! ما در بسیاری از موارد و اتفاقات، قانون نداریم اما مردم حقوق همدیگر را رعایت میكنند. در برخی موارد هم قانون وجود دارد اما حقوق متقابل رعایت نمیشود و قانون برخورد میكند. مثلا چون قانون كنترل اجتماعی برخورد كرده، طلاق افزایش یافته و دادگاهها پر از پرونده و زندانها پر از آدم شده است. قانون حتی آمده پیشگیری هم بكند اما میبینیم كه عملی نیست.
برای روابط در خانواده نمیتوان قانون نوشت. ممكن است كه بعضی از موارد را بتوان با قانون تنظیم كرد اما بسیاری از موارد را نمیتوان! مثلا پسری در خانواده بدون اجازه پدرش از خانه بیرون میرود و پس از چند ساعت آن هم بعد از زمانی كه پدر مقرر كرده به خانه بازمیگردد، آیا قانونی وجوددارد كه این پسر را مجازات كند؟ یا اگر پسری با تلفن از منزل با جنس مخالف صحبت كند آیا قانونی وجوددارد كه پسر را برای این كار مجازات كند؟ اكنون از این دست مشكلات در درون خانوادهها وجود دارد،چه در حوزههایی كه قانون هست و چه در حوزههایی كه عرف آن را مشخص كرده است. نتیجهاش این است كه طلاق افزایش مییابد و تفاوتهای شدید بین نسلی تبدیل میشود به گسست! چون در جاهایی كه قانون هم هست روی این موضوع كه قانون چقدر بازدارنده است، بحث وجود دارد. چك دادن هم نوعی رابطه اجتماعی از نوع اقتصادی است. فرد میداند كه باید حسابش را پر كند. قانون هم میگوید كه هر كسی چك بلامحل كشید باید برود زندان؛ اما آمارها نشان میدهد جرمی كه بالاترین نرخ را دارد، كشیدن چك بلامحل است. پس نمونهای از اختلال در روابط اجتماعی است. اما عوامل و متغیرهای دیگری وجود دارد كه انسان را وادار میكند اینگونه رفتار كند و ضررهای زیادی به وقت و مال افراد جامعه وارد كند. در روابط رسمی هم وضع به همین منوال است. با كسی دوست میشوید و از شما میپرسد خانه شما كجاست؟ در پاسخ به او دروغ میگویید و دروغ گفتن، رعایت نكردن حقوق دیگران است. بنابراین هرچند وجود قانون ضرورت دارد اما به صرف وجود قانون مشكل حل نمیشود.
اگر قانون پاسخ ما نیست پس چه چیزی میتواند رعایت حقوق در خانواده و اجتماع را تضمین كند؟
خاتمی فر: بدیهی است كه داشتن قانون در یك موضوع خاص چه در جامعه و چه در خانواده لزوما مبین نتیجه مطلوب نبوده و بازدارنده نیست. تمهیدات دیگری لازم است. موضوع جرایم رانندگی و چك بلامحل را با هم مقایسه كنید. با تغییر آییننامه رانندگی، افزایش جرایم مالی و رویكرد جدی پلیس درباره این نوع از جرایم، نسبت به سالهای گذشته در جرایم رانندگی شاهد یك تحول هستیم. گذشته از آن چون شهردار تهران خودش قبلا فرمانده انتظامی كشور بوده است این موضوع را بسیار جدی مد نظر قرار داده و با استفاده از فرهنگسازی، علاوه بر اقدامات عملی، در كاهش این جرایم موثر بوده است. اما درباره قانون چك هیچ كدام از این اتفاقات نیفتاده است. خب، این مثال نمادین بود اما با اینكه رابطه انسان با انسان پیچیدگی زیادی دارد، بدون انطباق دقیق میتوان آن را به روابط اجتماعی تعمیم داد. اینجا بحثی مطرح میشود به نام اخلاق، كه همه مباحث را چه مالی و چه معنوی میتواند تحتالشعاع قرار دهد. جامعه ما جامعهای مذهبی است و مقام معظم رهبری نیز با در نظر داشتن این مشخصه چنین پرسشی را مطرح كردهاند. عنصر مذهب میتواند در جامعه ما بسیار موثر باشد چون حتی از دید دانشمندان غیر مذهبی هم میشود در جامعه مذهبی، با تاكید بر ارزشهای مذهبی از جامعه مطالبه داشت.
نكته دیگری كه باید مورد توجه قرار گیرد این است كه ما میخواهیم سبك زندگی خاصی را برای مردم تعریف كنیم در حالی كه قدرتهای جهانی، مردم را به سوی نوع دیگری از سبك زندگی سوق میدهند. در بسیاری موارد هم نسخهای از سبك زندگی كه ارائه میشود منطبق با نیازهای روز نیست و جایگزین مناسبی نمیتواند باشد. باید در این موارد با توجه به تغییرات و نیازهای جامعه بازبینی صورت گیرد. در این میان قانون و عرف درباره خانواده، ازدواج و تربیت بچهها وجود دارد اما برای هیچ كدام ضمانت اجرا گذاشته نشده است به جز در موارد خاص مانند مهریه. شاید لازم است كه قانون دوباره تبیین شود. نه به این معنا كه در همان ابتدای امر خواستار اصلاح یا تغییر آن باشیم، بلكه خواستار آسیبشناسی قانونی هستیم تا نكتههای مثبت همچنان حفظ شود و در كنار آن اصلاحاتی هم صورت گیرد. برخی از موارد در قانون مربوط به 70سال پیش است. مسلم است كه در این 70سال تغییر در سبك زندگی و ارزشها ایجاد شده است.
هاشم زهی: قانون لازم است اما با وجود قانون به تنهایی نمیتواند مقابل انحراف ایستاد یا روابط را صد در صد تنظیم كرد. اما باید بررسی كرد كه اگر عوامل دیگری هستند كه سبب اجرا نشدن قانون میشوند، آنها را رفع یا آن عوامل را كنترل كرد. بااین نظر موافق هستم كه در بسیاری از حوزههای اجتماعی و خانواده با خلأ قانونی مواجه هستیم. چون تغییر سبك زندگی ناگزیر است و متناسب با آن باید قانون تدوین شود. مثلا در گذشته تنبیه بدنی فرزند حق پدر محسوب میشد و حتی تنبیه بدنی همسر از سوی شوهرش چندان مذموم نبوداما امروزه سبك زندگی متفاوت شده و تفسیر جدیدی از مذهب، عرف و فرهنگ عمومی ارائه شده است كه مرد حق ندارد زنش را كتك بزند و والدین حق ندارند كودكشان را آزار دهند و اگر چنین اقداماتی رخ دهد مجازات برایشان درنظر گرفته شده است.
بسیاری معتقدند كه بنیانهای خانواده ایرانی به علت تغییر سبك زندگی در حال سست شدن است، عدهای هم آن این موضوع را به دلیل خلأهای قانونی میدانند. مثلا در موضوع كودك آزاری برخی معتقدند اگر قوانین سفت و سختتری داشتیم آمار آن به شدت كاهش مییافت.
هاشم زهی: اینجا دو مسئله باید مطرح شود. نكته اول اینكه اختلال در روابط خانوادگی ما وجوددارد و وجود آن به معنای فروپاشیدن همه خانوادهها نیست. اینكه بگوییم 60 تا 90 درصد خانوادههای ایرانی فروپاشیدهاند صحیح نیست اما میتوانیم بگوییم این اختلال در بسیاری از خانوادههای ایرانی وجود دارد. باید مطالعات جامعی انجام شود تا نشان دهد در چند درصد خانوادهها و به چه میزان (ضعیف، متوسط یا شدید) این اختلال در روابط زن و شوهر و فرزندان وجود دارد. اما آثار این اختلال به وضوح در جامعه دیده میشود. افزایش طلاق، افزایش نرخ نزاع، آمار دختران فراری، شكاف بین نسلها و... كه نشاندهنده وجود این اختلال هستند. اختلالی كه سرانجام به رعایت نكردن حقوق میانجامد و به آسیب منتهی میشود.
این اختلال از كجا ناشی میشود؟
هاشم زهی: یك عامل نظامهای جامعهپذیركننده هستند. نظامهای جامعهپذیركننده نسلهای ما متنوع، متعدد و متضاد هستند. در همه جوامع این نظامها متعدد هستند، مثل خانواده، مدرسه، دوستان، رسانهها، حكومت و سایر نهادهای جامعه؛ در توضیح متنوع نیز باید گفت كه هر كسی، هر نهادی و هر نظامی به شكلی مخصوص به خود نسلها را جامعهپذیر میكند. اما مشكل اصلی امروز ما ناسازگار بودن و متضاد بودن آموزههای نظامهای جامعهپذیركننده است. مثلا رسانههای خارجی در تعارض با آموزههای خانواده هستند یا خانواده ممكن است در تعارض با آموزههای مدرسه به عنوان نظام رسمی باشد. این یك مشكل بسیار جدی است و تنها راه، حل كردن این مشكل به نحوی است كه نسلها از این آسیب مصون باشند. تمام دستگاهها باید برای حل آن كوشش كنند كه اگر تك نهادی و تك عاملی پیش برویم، همچنان این مشكل وجود خواهد داشت. باید بررسی كرد كه كدام یك درست میگویند. مشكل از مدرسه است یا از خانواده؛ این همه دانشگاه، پژوهشگر، دستگاهها و تشكیلات و بودجه هم برای همین است. مدرسه میگوید: دخترم 9ساله شدهای و باید حجابت را رعایت كنی. پسر دایی میآید خانه آنها مهمانی و دختر میرود روسری به سرش میگذارد اما خانواده میگویند:تو هنوز بچه ای! از این مثالها فراوان وجود دارد. ما از نظر ارزشی میگوییم كه این موضوع در شرع ما وجود دارد و مدرسه نیز از شرع گرفته است اما اینكه چرا خانواده اینگونه رفتار میكند باید بررسی شود. موارد دیگری هم وجود دارد،خانواده میخواهد فرزند را شرعی بار بیاورد اما دوستان، ماهواره و رسانه نمیگذارند! بنابراین نظامهای جامعهپذیركننده ناكارآمد هستند و آموزههای نظام جامعهپذیری داخل، مبتنی بر واقعیات موجود نیست.
این موضوع در جامعه چگونه نمود پیدا میكند؟
هاشم زهی: ما به نسلها آموزش میدهیم كه رفتارهایی خوب و رفتارهایی بد است. مثلا دروغ بد است. اما میبینیم در جامعه دروغ جایگاه دارد و مبتنی بر واقعیت نیست. فرد با پنهان كاری و دروغ به اهدافش میرسد، ترفیع میگیرد و... گذشته از آن آموزههای ما به ویژه در درون خانواده مبتنی بر تحولات جدید سبك زندگی نیست. این دیدگاه وجود دارد كه در خانوادههای ما فرزندسالاری اتفاق افتاده. این دیدگاه در برخی نقاط درست است اما نه در همه جا. در بسیاری از نقاط هنوز فرزندان از خانه فرار میكنند. اگر فرزندسالاری باشد كه چنین اتفاقی رخ نمیدهد. جاییكه دختر از خانه فرار میكند بعید است كه فرزندسالاری باشد!
بنابراین آموزههای جامعهپذیرکننده نسل جدید با روابط عمودی سازگار نیست و با روابط افقی سازگار است. روابط عمودی به این معناست كه یك یا چندنفر دستور بدهند و بقیه اطاعت كنند. اما در ارتباط افقی اینگونه است كه هر فرد یكی محسوب میشود كه روانشناسان در توضیح آن میگویند: با فرزندت رفیق شو!
با بالارفتن آگاهیها و اطلاعرسانیهایی كه برای افراد خانواده انجام شده، دیگر ارتباط عمودی پذیرفته شده نیست. در همه نسلهای گذشته تفاوت نسلها را داشتهایم اما شكاف نسلها در نسل امروز به گسست به دو نسل رسیده است. تا به حال فاصله بین دو نسل را به این شدت نداشتیم چرا كه تغییرات در تكنولوژی و بهدنبال آن در جامعه بسیار عمیق است.
اشكال دیگر این است كه آموزههای ما با دنیای جدید سازگار نیست. باید برای این نسل ثابت كنیم كه آنچه توصیه میشود برای دنیا و آخرت شماست. هنوز برای جوان ما پرسشهایی مطرح است كه با وجود همه اقدامات انجام شده به پاسخش نرسیده است. مثلا دختر جوان از خودش میپرسد: اگر چند تار موی من معلوم باشد مگر چه مشكلی پیش میآید؟ یا اگر دروغ بگویم، اگر چراغ قرمز را رد كنم مگر چه میشود؟ و دودوتا چهارتا میكند كه چگونه میتواند به اهدافش برسد. با خودش فكر میكند كه این كارها لازم است تا به هدفش برسد. برای همه اینها جوابهای قانعكننده و راههای موثر وجوددارد به شرط اینكه با دنیای جدید سازگار باشد.
مگر شكلگیری قانون بر اساس نیازهای جامعه نیست؟ چرا این انتقاد وجود دارد كه قانون مطابق با نیازها نیست؟
خاتمی فر: قانون باید باشد. قانون نوشته میشود برای آنكه نظم عمومیخدشه دار نشود. قانون را قانونگذار مینویسد كه نماینده مردم است. برای اینكه حقوق و مسئولیتها در چارچوب خودش قرارگیرد و به نحو احسن اجرا شود. اما هرجا موضوعی نظم عمومی را خدشه دار نمیكند قاعدتا قانونگذار نباید واردش شود و هزینه قانونگذاری برای آن را متقبل شود. قانون ساخته دست بشر است و به طور قطع مصون از خطا و اشتباه نیست. اما در سطح قانوننویسی و اجرای قانون، باید برای هر قانونی این نكته مدنظر قرار گیرد كه كمترین زیان و بیشترین فایده را داشته باشد. آدمها همزمان در معرض روابط عمودی و افقی متعددی هستند.
همان موضوع كودك آزاری كه مثال زده شد را دوباره مثال میزنیم. كودك آزاری مصداق زیرپا گذاشتن حق فرزند از سوی والدین است. حوادث كودك آزاری در سالهای گذشته برجسته و رسانهای شد و افكار عمومی را آزار داد. این موضوع نشاندهنده این است كه برای مبارزه با كودك آزاری خلأ قانونی وجود داشت. مجلس ششم تصویب قانونی برای حمایت از كودكان و نوجوانان را در دستور كارش گذاشت. اگرچه بهانه تدوین این قانون نیاز جامعه بود اما قانونگذار موفق نشد آنچه در قانون میآورد منطبق با واقعیت جامعه باشد. مثلا در این قانون بر خلاف آنچه لازم بود و انتظار میرفت كودكآزاری، جرم عمومی تلقی نشد. بلكه آورده شد كه عموم مردم میتوانند آن را اعلام كنند و دادستان باید به آن توجه كند.
به عنوان مثال دیگر در خانواده، میتوان این موضوع را مطرح كرد. قوانینی كلی وجود دارد. مثلا پدر و مادر باید فرزند را تربیت كنند. اما گفته نشده كه اگر كوتاهی شود چه مجازاتی وجود دارد؟ در واقع بخش بسیار اندكی از روابط درون خانواده را قانون پوشش میدهد چون برای تغییر باورها، ارزشها، گسست نسلی، احساس ناامنی روانی در زندگی مدرن شهری و... قانون جوابگو نیست. گذشته از آن برای این تنگناهایی كه در خانواده به وجود میآید هیچ نهادی وجود ندارد كه بر اساس قانون، متولی ساماندهی خانواده باشد. گواه این موضوع هم موجود نبودن آماری از اوضاع خانوادههاست. تنها آمارهایی كه موجود است از طلاق است. مثلا ما از طلاق عاطفی آماری نداریم و نداشتن آمار یعنی انجام نشدن مطالعه. تا وقتی مطالعهای انجام نشود نمیتوان موضوع را آسیبشناسی كرد و به خلأ قانونی برای آن هم پی برد.
چه تحولی در خانوادههای ایرانی رخ داده كه سبب تغییر حقوق افراد در خانواده شده است؟
هاشم زهی: در وجوه اشتراك خانواده، تحول ایجاد شده است. هر یك از این وجوه مشترك ضعیف شود روابط اجتماعی و خانوادگی دچار اختلال میشود. یكی از این وجوه تحول در اهداف مشترك خانواده است. خانوادههای امروزی هدف مشتركی را برای خود تعریف نكردهاند و طبیعی است كه اهداف خانواده همان اهداف گذشته نبوده و متاثر از جهان امروز است. از هدف باید باید تعریف جدیدی ارائه شود اما اینجا پرسشی مطرح میشود كه چه كسی باید هدف را تعریف كند؟ پاسخ این است كه پدر، مادر، فرزندان، قدرتمندان جامعه یا همه به كمك همدیگر. تحول دیگر در فعالیتهای مشترك خانواده است. تحول در زمان و مكان سبب بروز این نوع تحول شده است. اینجا پرسشهایی مطرح میشود كه آیا فعالیتها باید افقی سازماندهی شوند یا عمودی؟ آیا خانواده رهبری دارد كه توان و محبوبیت داشته باشد؟ آیا در خانواده تفكیك نقشها وجود دارد؟
تحول دیگر در احساس تعلقخاطر در درون خانواده است. تعریف تعلق خاطرنشان میدهد كه به باورها و اعتقادات افراد مربوط میشود. افراد باید بیشتر همدیگر را دوست داشته و قبول داشته باشند. این هویت خانواده است كه احساس تعلق را تعیین میكند. این روزها خانوادهها دارند به سمت فرد گرایی پیش میروند. عبارتهایی شنیده میشود كه قبلا شنیده نمیشد! ماشین من! موبایل من! ایمیل من! اتاق من! حریم من! كه در قالب این فردگرایی ممكن است سوءاستفادههایی انجام شود كه به بنیان خانواده لطمه بزند و حقوق متقابل افراد خانواده را زیر پا بگذارد. كاركردهای خانواده نوعی كنش است كه اگر در آن تفاهم، گفتوگو و درك متقابل وجود نداشته باشد كنش نیست. كنش اعضای خانواده در ایران ضعیفتر شده است. چون خانوادهها از گسترده به سمت هستهای پیش رفتهاند. اكنون خانوادهها هستهای هستند و هر چه تعداد افراد آن كمتر باشد احساس تعلق ضعیفتر میشود. از سوی دیگر هرچه اعضای خانواده با گروههایی در خارج از خانواده پیوند احساسی داشته باشند از پیوندهای درون خانواده كاسته میشود. مثلا خانواده مهمان دارد اما فرزند خانواده در اتاقش در فیسبوك است. اگر پیوندهای احساسی فردی كه عضو خانواده است تجزیه شود، تمركز احساسی در خانواده نخواهیم داشت.
نظر شما