سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۷

به رغم تلاش های بی شماری که در دهه های اخیر جهت پیوند افراد با معلولیت جسمانی و جامعه صورت گرفته است، واقعیت های زندگی روز مره نشان می دهد که این افراد با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می کنند. آنها در طول تاریخ همواره در حاشیه اجتماع قرار داشته اند. یکی از مسائلی که افراد با معلولیت جسمانی اغلب با آن درگیرند ناتوانی در نادیده گرفتن نقص عضو در روابط اجتماعی است. از یک طرف تصویری که فرد معلول از بدن خود دارد و از طرفی نگاه دیگران بر جسم او باعث می شود آنها نتوانند روابط"عادی" با دیگران بر قرار کنند و این مسئله بر گوشه گیری او می افزاید.در مواردی که نقص جسمانی فرد نمود خارجی دارد، مشکل به طور حادتری بروز می کند. در حقیقت افراد دچار معلولیت، اضطراب های نهفته ای را در افراد عادی بیدار می کنند. افراد معلول به آنها یادآوری می کنند که انسان موجودی شکننده است و این "همانند سازی" باعث می شود دیگران خود را در مقابل حوادث و بیماری ها در امان نبینند.

اولین نگاه

"اولین نگاه" آنچنان که روانشناسان می گویند، در روابط انسانی از اهمیت خاصی برخوردار است. اولین حسی که انسان ها از یک شخص می گیرند، در نوع رابطه ای که با آن فرد بر قرار می کنند، اهمیت بسزایی دارد.
تحقیقات نشان داده که جنبه های زیبایی جسمی نقش مهمی در این موضوع بازی می کنند و جزو اولین عوامل جذب و یا دفع یک فرد به شمار می روند. خصوصا در قرن حاضر که "ظاهر و بدن بی عیب و نقص و زیبا" اهمیت بسیار زیادی پیدا کرده است.

اولین تصویری که انسان از مخاطب خود پیدا می کند، خواهی نخواهی اطلاعاتی از جایگاه اجتماعی و گروهی که فرد به آن تعلق دارد را در اختیارش می گذارد. این اطلاعات اولیه باعث می شود وی بتواند مخاطبش را طبقه بندی کند.

این که مخاطب انسان کارمند، وزیر، زن، مرد، نظامی، ورزشکار، پیر یا جوان باشد در چگونگی رفتار آنها تاثیر می گذارد. مردم وقتی با معلولیت جسمانی مشهود آشنا می شوند، پیش از هر نوع طبقه بندی، او را در گروه "معلولین" قرار می دهند.

به این ترتیب در اولین برخورد، جنبه نقص عضو مخاطب، برای آنها به هویت او بدل می شود و اصلی ترین تعریف ذهنی آنها از فرد، بر پایه وضعیت جسمانی او استوار می گردد.
این مسئله به عنوان مانعی بر شناخت شخصیت واقعی مخاطب در می آید و در بسیاری موارد از پیشرفت رابطه جلوگیری می کند.

معلولیت قدرت غریبی دارد و می تواند بر تمام تعاریفی که خود شخص و دیگران از او دارند تاثیر بگذارد و گاهی تسلطش چنان است که از تمام نقش های اجتماعی، تعلقات قومی و شغلی نیز فراتر می رود.

معلولیت حتی می تواند هویت جنسی را نیز در سایه خود محو کند. معلول ها نه توالت زنانه می روند نه توالت مردانه، بلکه توالت مخصوص خود را دارند: شما یا زنید یا مرد یا معلول.

انسا ن ها بطور ناخودآگاه از تفاوت می گریزند و در جستجوی مخاطبی هستند که هر چه بیشتر به آنها شبیه باشد. آنها در روابط خود به دنبال انعکاسی از تصاویر مثبتی هستند که می خواهند از خود داشته باشند و با کسانی که این تصویر مثبت را به آنها باز می گرداند سریع تر ارتباط بر قرار می کنند. برعکس، چنان که تحقیقات نشان داده، مردم در برخورد با افراد معلول یا افرادی که از نرم های زیبایی فاصله زیادی دارند احساس عذاب می کنند.

هنگامی که این "دیگری متفاوت"، از موجودی انتزاعی به موجودی واقعی که روبروی آنهاست تبدیل می شود، عکس العمل مردم، هر چقدر هم که مترقی باشند، می تواند با افکارشان در تضاد قرار گیرد.

در این مواقع، اضطرابی آنی درون انسان ها را فرا می گیرد و انعکاس این اضطراب در رفتارشان، شخص مقابل را نیز معذب می کند. افراد دارای معلولیت در مواجهه با چنین شرایطی، به خاطر می آورند که نه تنها مثل دیگران نیستند بلکه این تفاوت آدم ها را نیز به وحشت می اندازد.

"اولین بار که دیدمش واقعا شوک شدم. خشکم زده بود. نمی توانستم طبیعی باشم و طبیعی رفتار کنم." این جمله عکس العمل شخصی است که با یک معلول مواجه شده است.

این حالت شوک، بلافاصله جای خود را به احساس گناه و عذاب می دهد و ترکیب این احساس ها باعث می شود که رفتار افراد از حالت عادی و طبیعی خارج شده و نگاهشان به نگاهی بیگانه و منجمد تبدیل شود.

اهمیت نگرش دیگران

"نگاه" دریچه ای است که در آن احساس، به مخاطب انعکاس می یابد. انسان ها در نگاه های یکدیگر، امنیت را جستجو می کنند.

شخصی که بعد از تصادف شدید و منجر به معلولیت جسمانی، از بیمارستان خارج می شود، به دنبال بازیابی خود گم شده اش است، چرا که بدنش دیگر آن بدنی نیست که قبلا می شناخته است.

اعضای بدن این فرد با او بیگانه شده اند. وی دیگر باور ندارد که این دست ها یا پاها به او تعلق دارند، چرا که از او فرمان نمی برند. به همین دلیل است که نگاه اطمینان بخش دیگران برای او حیاتی است و به او یاری می دهد که دریابد با وجود تغییراتی که در بدنش صورت گرقته، هنوز "همان شخص" است.

بیشتر افراد با معلولیت جسمانی که این تجربه را از سر گذرانده اند، این اعتماد گم شده را در نگاه دیگران نمی یابند. اغلب این نگاه ها برای آن ها یادآور معلولیتشان است.

شخصی را می شناسم که معلولیتش تنها به متفاوت بودن حالات عضلات چهره و طرز حرف زدنش محدود می شود. او برایم تعریف می کرد که روزی در خیابان از خانمی ساعت پرسیده بود. زن با فریادی چند قدم به عقب بر می دارد و به سرعت از او دور می شود. می توان تصور کرد که این عکس العمل چه تجربه دردناکی برای فرد معلول بوده است. تجربه ای که شاید او را در افسردگی مزمنی غوطه ور کند.

این مسئله مشخصا در افرادی که معلولیت حرکتی - مغزی دارند، بصورت شدیدتری وجود دارد. آن ها کنترل ارادی بخشی از عضلاتشان را از دست داده اند و در نتیجه حرکات و در خیلی موارد بیانشان با افراد عادی متفاوت است. بطوری که برای افرادی که آن ها را نمی شناسند، نه تنها درک کلامشان بلکه درک احساسی که زیر این کلام نهفته است نیز بسیار مشکل می شود.

"سخن گفتن با دیگران برای من مثل این است که خودم را لخت در معرض دید آن ها قرار داده ام. چقدر دلم می خواست هنگام صحبت، با همراه کردن حرکات دستانم، خود را به آدم ها بفهمانم. کلامم برهنه است و بدنم کمکی به آن نمی کند." این تجربه تلخ فردی است که از فلج کامل بدن (تتراپلژیک) رنج می برد.

در بعضی موارد، معلولیت در کلام فرد نمایان می شود. سارا دختر جوانی است که در اثر ضربه مغزی، تغییری شدید در لحن حرف زدنش ایجاد شده است. هرچند لغات واضح هستند، ولی او هیچ کنترلی در طرز بیانش ندارد.

کلمات بدون اینکه بتواند مانع شود، بالا و پایین می روند، کش پیدا می کنند، یا کوتاه می شوند. او دیگر احساسش را نمی تواند در لابلای این کلام بگنجاند. او دختری فوق العاده زیباست و هیچ چیز در چهره اش نشانی از معلولیت ندارد.

"باز دیروز در خیابان جوان خوش سیمایی به من نزدیک شد. از آن دور نگاهش را به چشمانم دوخته بود. حاضر بودم تمام عمرم را بدهم تا این نگاه برای نیم ساعت هم که شده چشمانم را نوازش کند. برای لحظه ای مشکلم را فراموش کردم و من نیز در نگاهش غرق شدم. ولی این رویای زیبا چند لحظه بیشتر به طول نینجامید. روبرویم ایستاده بود و از من آدرس می پرسید و من تا دهانم را گشودم، نگاه سرشار از تحسینش را ترسی سیاه فرا گرفت. لبخندش بر لبانش ماسید و با سرعت برق از من گریخت."

نینا دختر جوان دیگری است که دچار مشکلی تقریبا مشابه است. عضلات او که برای حرف زدن مورد نیاز است کارشان را درست انجام نمی دهند. او تجربه روابط اجتماعی اش را چنین توضیح می دهد: "در جمع هنگامی که دهانم را باز می کنم، بلافاصله برای دیگران ناپدید می شوم. اغلب بغل دستی هایم را مخاطب قرار می دهند یا از آن بدتر تظاهر می کنند که حرف هایم را می فهمند. در صورتی که می توانند از من بخواهند حرفم را تکرار کنم. بعضی وقت ها این عدم توانایی درست حرف زدن با اشخاص مورد علاقه ام چنان عصبی ام می کند که در سکوتی ژرف فرو می روم."

هر چند سارا و نینا با دشواری بیان روبرو هستند، ولی تصور عمومی بر این است که قاعدتا ارتباط بر قرار کردن با آنها باید راحت تر از ارتباط برقرار کردن با شخصی باشد که به زبان دیگری سخن می گوید.

اما واقعیت درست عکس این را نشان می دهد. ارتباط برقرار کردن با زبان ایما و اشاره، با شخصی که به زبان دیگری سخن می گوید، برای مردم راحت تر از شکستن سدهایی است که معلولیت های بیانی در فرد ایجاد می کنند، چرا که این مسئله بطور ناخودآگاه به منزله تهدیدی برای وحدانیت جسمی و روانی انسان ها تلقی می شود.

تعلق به گروه

تعلق داشتن به گروه، برای انسان احساس امنیت به همراه می آورد. شخصی که به علت های مختلف سلامت جسمی اش را از دست می دهد و دچار معلولیت بدنی و یا روانی می شود، در خیلی از موارد با بستری شدن در مراکز درمانی، از جامعه و گروه هایی که به آن تعلق دارد به گونه ای طرد می شود.
طرد شدن فرد از این گروه ها، باعث می شود که او اضافه بر "هویت جسمی اش"، هویت گروهی اش را نیز از دست دهد. بدین ترتیب او به نوعی دیگر نیز احساس ناقص بودن را تجربه می کند.

این جدا شدن و به نوعی طرد شدن از گروه، در بسیاری از موارد برای فرد از لحاظ روانی گران تمام می شود.

با این حال در بیشتر موارد گروه جدیدی جایگزین گروه های قبلی می شوند. در حقیقت اغلب فرد معلول در مراکز خاصی بستری می شود. اقامت در مراکزی که اشخاص با مشکلات مشابه در آن گرد آوری شده اند، جنبه های مثبت و منفی خود را دارد.

احساس تعلق به گروه می تواند حس امنیت گم شده فرد را به او باز گرداند. طبق نظر روانشناسان، ارتباط داشتن با افرادی که مشکلاتی مشابه با او دارند می تواند برای بازسازی جسمی و روحی فرد بسیار مفید و حتی لازم باشد.

چنین شخصی نیاز دارد با اشخاصی که با آنها احساس اتحاد و نزدیکی و همدردی می کند ارتباط برقرار کند، چرا که خود را در آدم های بدون معلولیت جسمانی باز نمی شناسد.

با این حال تعلق فرد به گروهی که از لحاظ اجتماعی به عنوان "ناتوان" شناخته شده است به آسانی قابل پذیرش نیست.

فردی که بعد از معلولیتش در یک مرکز درمانی اقامت گزیده می گوید: "اولش سخت است که آدم خودش را به یک گروه نابینا یا ناشنوا متعلق بداند. ولی وقتی سدها شکست، می توان در این روابط پناهگاهی بدست آورد. پناهی که ما را از روابط پر فشار با ‘دیگران سالم’ در امان نگاه می دارد."

روابط با نزدیکان

معلولیت در روابط فرد با نزدیکانش خصوصا همسر، فرزندان و پدر و مادر، نیز تاثیر زیادی می گذارد.

نیاز آنها به کمک اطرافیانشان برای انجام کارهای روزمره، گاهی به صورت بار سنگینی در می آید و این مسئله بر روابط برابر انسان هایی که همدیگر را دوست دارند، تاثیر منفی بر جای می گذارد.

فرد معلول بدلیل نداشتن اعتماد به خود و تصویر مثبت از خود، گاهی تمام خشمی که از خود دارد را به نزدیکانش فرا فکنی می کند و باعث می شود با برخوردهای عصبی، دیگران را از خود براند و یا به عکس در خود فرو رود ودر رابطه ای شدیدا وابسته غرق شود.

به رغم همه مشکلات، در بسیاری موارد نقص عضو و تمامی تبعات آن، به عنوان موتوری قدرتمند عمل می کند و باعث کشف جنبه های خلاق وجود فرد می شود. گاه فرد برای جبران ناتوانی های جسمی یا روحی اش با اراده ای خستگی ناپذیر به رشد سایر توانایی هایش دست می زند.


مژگان کاهن
روانشناس در بلژیک
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha