داغدیدگان سقوط هواپیما: نگران جان امدادگران هستیم خانواده قربانیان برای پیگیری حقوقی این حادثه ، منتظر مشخص شدن علت سقوط هواپیما هستند

در انتظار آفتاب دنا

سلامت نیوز:چشم‌انتظاری‌ها تمام نمی‌شود. انتظاری غم‌انگیز که ٨ روز است ادامه دارد. قله‌های یخی دنا پیکر آسمانی‌ها را پس نمی‌دهد؛ اجساد ٦٦ مسافر را درون خود جای داده و امدادگران زیادی را به منطقه وحشت کشانده است.

به گزارش سلامت نیوز، شهروند نوشت: ٨ روز است که امدادگران در شرایط سخت قرار دارند و خانواده ٦٦ مسافر مرگ، منتظرند تا شاید بتوانند پیکر عزیزانشان را ببینند. نمی‌دانند از چه کسی شاکی باشند. از آسمان، از مسئولان نمی‌دانند چه کسی را مقصر بدانند. تنها چیزی که می‌دانند این است که با دلتنگی و ماتم ‌سال جدیدشان را آغاز خواهند کرد. بعضی‌ها چند نفر از عزیزانشان را از دست داده‌اند و بعضی‌ها هم یک نفر را. امسال در کنار سفره هفت‌سین جای خیلی‌ها در خانه این داغداران خالی خواهد بود. فقط به همین فکر می‌کنند. برای همین بعضی‌هایشان با این‌که غم بزرگی در دل دارند، باز هم راضی نمی‌شوند که در این شرایط سخت جوی در منطقه، امدادگری به‌خاطر پیدا کردن پیکر عزیزشان، جانش را به خطر بیندازد. با این‌که منتظرند و برای تسکین دلشان دوست دارند هرچه زودتر پیکر عزیزشان را تحویل بگیرند، اما به توقف عملیات راضی شده‌اند.

بعضی‌ها اما از توقف این عملیات گله‌مندند. این درحالی است که یک تیم ارزیاب قرار است صبح روز دوشنبه به منطقه برود و در مورد شرایط جست‌وجو تصمیم‌گیری کند. اگر شرایط جوی مساعد بود، ٣٠نفر از کوهنوردان متخصص هلال‌احمر با حضور در منطقه پادنای سمیرم آمادگی دارند عملیات انتقال پیکرهای جانباختگان سقوط هواپیمای تهران - یاسوج را از سر بگیرند. در صورتی که خطری امدادگران را تهدید نکند، کار جست‌وجو آغاز می‌شود، اما ممکن است تا مساعد شدن هوا عملیات متوقف شود. عملیاتی که به دلیل برف و شرایط منطقه نباید به آن دل بست و ممکن است تا زمان گرم شدن هوا و آب شدن برف‌ها، دسترسی به همه اجساد ممکن نشود. خانواده‌های‌ بعضی از سرنشینان آسمان درباره توقف عملیات و خواسته‌هایشان توضیحاتی به «شهروند» می‌دهند:

بگویید مقصر چه کسی است


دو روز بعد از حادثه قرار بود به اتاق عمل برود. باید بیمارش را جراحی می‌کرد. برای همین سوار هواپیما شد تا زودتر به مقصدش برسد. می‌خواست هرطور شده به این عمل جراحی برسد. با همسر و پسر ٦ ساله‌اش از همدان به تهران آمد تا پرواز کند و به دیدن خانواده‌اش برود، اما پروازشان ابدی شد. شاپور یاری‌پور، متخصص جراحی فک و صورت و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان، به همراه همسر و پسر کوچکش در آن یکشنبه غم‌انگیز، جزو لیست آسمانی‌ها شدند و در دل کوه‌های یخی دنا، زیر برف‌ها جا ماندند. شاپور یاری‌پور نه توانست خانواده‌اش را ببیند و نه به عمل جراحی‌اش برسد. هر سه با هم به آسمان پرواز کردند و حالا خانواده‌هایشان منتظرند تا امدادگران پیکر بی‌جان عزیزانشان را پس بدهند. دکتر یاری‌پور دامپزشک دانشگاه علوم پزشکی یاسوج، عموی شاپور است. او درباره برادرزاده‌اش به خبرنگار «شهروند» چنین می‌گوید: «برادرزاده‌ام شاپور، ٣٩‌سال داشت. او متخصص جراحی فک و صورت بود. او چندین‌سال بود که طبابت می‌کرد. محل کار و زندگی‌اش در همدان بود، اما خانواده‌اش در یاسوج زندگی می‌کردند.

برای همین شاپور مرتب به همراه همسر و پسرش به یاسوج می‌رفت. گاهی اوقات که زمان داشت، از همان همدان با خودرو شخصی‌اش به یاسوج می‌رفت، اما وقتی جراحی داشت و باید زودتر برمی‌گشت، با خودرواش به تهران می‌آمد و از فرودگاه مهرآباد با پرواز به یاسوج می‌رفت. آن روز هم به دلیل این‌که چهارشنبه صبح وقت عمل جراحی داشت و باید زودتر برمی‌گشت، به تهران آمد. خودرواش را در پارکینگ فرودگاه گذاشت و همراه شهبد و همسرش ژیلا سوار هواپیما شد. چند ساعت بعد خبر را از طریق تلویزیون شنیدیم. هنوز هم باورمان نمی‌شود.

٨روز گذشته و خانواده ما همچنان در شوک این حادثه تلخ است. من خودم دو روز اول در محل حادثه حضور داشتم. نیروها و امکانات تکمیل بود، اما مدیریت منسجمی وجود نداشت. عملیات بعد از دو روز به خوبی پیش رفت. با این‌حال وقتی متوجه شدیم شرایط جوی در آن‌جا بسیار بد است و عملیات متوقف شده، اصلا ناراحت نشدیم. درست است که خواستار ادامه عملیات هستیم، اما نمی‌خواهیم این عملیات به کسی آسیبی بزند. ما عزیزانمان را از دست داده‌ایم؛ دیگر نمی‌خواهیم جان حتی یک نفر دیگر هم به خطر بیفتد. حاضریم صبر کنیم. با این‌که شرایط روحی خانواده بسیار بد است و این اتفاق شوک بزرگی به همه ما وارد کرده، ولی باز هم نمی‌خواهیم کسی به خاطر ما اتفاق بدی برایش بیفتد. تا الان هم هیچ شکایتی نکرده‌ایم، ولی پیگیر حق و حقوق اعضای خانواده هستیم. باید کسی به ما بگوید که شرکت آسمان چرا در این شرایط جوی اجازه پرواز داده است. ما فقط به دنبال جواب هستیم. باید بگویند مقصر کیست. تا الان هم از مردم که مرتب با ما همدردی می‌کنند بسیار متشکریم. آنها واقعا تمام تلاششان را می‌کنند که به ما روحیه بدهند.»


هر کاری از دستتان برمی‌آیدانجام دهید


افشین انصاری ٤٠‌سال داشت. او تحصیلکرده دیگری بود که آسمان جانش را گرفت و خانواده‌اش برای همیشه دلتنگ او ماندند. آرشید و آناشید دو دختر کوچک افشین، بیشتر از همه بی‌تابی می‌کنند. سراغ پدرشان را می‌گیرند. مرگ او را باور نکرده‌اند. خانواده انصاری ٨ روز است که ماتم‌زده و غمگین روزگارشان را سپری می‌کنند و چشم به دستان امدادگران دوخته‌اند تا بتوانند نشانه‌ای از افشین در میان کوه‌های یخ‌زده تحویل بگیرند. برادر افشین درحالی‌که صدایش از گریه‌های بیش از اندازه گرفته، در این‌باره می‌گوید: «برادرم متولد‌ سال ٥٧ بود. او مدرک کارشناسی ارشد حقوق داشت و به‌تازگی در مقطع دکترا هم قبول شده بود. ‌سال ٨٥ بود که با دخترعمویش ازدواج کرد. آرشید و آناشید حاصل این ازدواج هستند. آرشید کلاس پنجم است و آناشید چهارساله کودکستان می‌رود. آنها در یاسوج زندگی می‌کردند. از وقتی این اتفاق افتاد آرشید و مادرش بشدت شوکه شده‌اند. حال روحی خوبی ندارند. آرشید چون از خواهرش بزرگتر است این موضوع را درک کرده و متوجه شده که پدرش دیگر نیست. برای همین مرتب بی‌تابی می‌کند.


آناشید هم سراغ پدرش را می‌گیرد. هربار اسمی از پدرش می‌آورد تمام خانواده اشک می‌ریزیم. نمی‌دانیم باید به او چه بگوییم. افشین مدیر حقوقی صندوق در یک موسسه کارآفرینی بود؛ برای همین به خاطر انجام کارهایش دو سه باری به تهران رفته بود. آخرین‌بار هم برای کار به تهران رفت و دیگر برنگشت. ما دو برادر بودیم و یک خواهر، افشین برادر بزرگتر بود. پسر ارشد خانواده که همیشه از تمام خانواده حمایت می‌کرد. بعد از حادثه خودم به محل رفتم؛ واقعا شرایط جوی بدی بود. در این سال‌های خشکسالی، این همه بارندگی عجیب بود. من خودم به چشم دیدم که امدادگران چقدر زحمت کشیدند، از آنها ممنونیم و نمی‌خواهیم به‌ خاطر این عملیات به کسی آسیبی برسد؛ ولی خودمان هم چشم‌انتظاریم و می‌خواهیم هر چه زودتر پیکر برادرم را تحویل بگیریم. این بلاتکلیفی دارد ما را آزار می‌دهد. نمی‌دانم درباره توقف عملیات باید چه بگویم. اما از مسئولان خواهش می‌کنم که هر کاری از دستشان بر‌می‌آید انجام دهند تا شاید دل ما خانواده‌ها هم کمی تسکین پیدا کند. در حال حاضر هم نمی‌دانیم باید از چه کسی شاکی باشیم. خود شرکت آسمان فرم‌هایی برای پرداخت دیه به ما داده و آن را پر کرده‌ایم؛ ولی هنوز از کسی شکایت نکرده‌ایم و فعلا نمی‌خواهیم به این مسائل فکر کنیم. حال ما به اندازه کافی بد است و به چیز دیگری نمی‌توانیم فکر کنیم.»

نیروهای امدادی هلال سنگ‌تمام گذاشتند


جلال‌الدین امیدی‌پور یکی دیگر از سرنشینان هواپیما بود. او تنها ٢٥‌ سال داشت. مهندس جوانی که دلتنگی برای مادر او را راهی یاسوج کرد تا به دیدار پدر و مادرش برود اما پیش از این دیدار، آسمانی شد. حالا خانواده‌اش مانده‌اند با غمی بزرگ از دلتنگی و انتظاری تلخ برای تحویل پیکر جلال‌الدین؛ برادر جلال‌الدین هم روایت غم‌انگیز خود را چنین بیان می‌کند: «برادرم، مهندس برق بود و در بیمارستان گاندی و بیمارستان آریا کار می‌کرد. ما ٥ تا برادر بودیم که چند ‌سال پیش یکی از برادرانمان را از دست دادیم. جلال‌الدین فرزند کوچک بود که حالا او را هم از دست داده‌ایم. برادرم چند سالی می‌شد که در تهران با ما زندگی می‌کرد. پدر و مادرم یاسوج بودند. ما هرازگاهی به یاسوج می‌رفتیم و پدر و مادرم را می‌دیدیم. این‌بار جلال‌الدین به تنهایی رفت، دلش برای مادرمان تنگ شده بود؛ برای همین بلیت خرید و راهی شد اما نتوانست مادرش را ببیند. بعد از حادثه بلافاصله به محل رفتم، آن‌جا شرایط بدی بود؛ منطقه صعب‌العبوری بود که تقریبا ٦ یا ٧ ساعت باید پیاده‌روی می‌شد تا به منطقه اصلی رسید. در این حادثه خیلی از امدادگران به‌خصوص نیروهای هلال زحمت کشیدند، منطقه یخ ‌زده بود و عملیات به سختی پیش می‌رفت. نیروهای امدادی سنگ‌تمام گذاشتند. همچنین مردم محلی به‌خصوص اهالی سی‌سخت هم زحمت زیادی کشیدند؛

اما واقعا نمی‌شود در این شرایط به عملیات ادامه داد. ما راضی نیستیم سر سوزنی به کسی آسیب برسد. تقدیر این بوده برادرم با ٦٥ نفر دیگر کشته شوند؛ اما نمی‌خواهیم انگشت کسی هم زخمی شود. ما فقط می‌خواهیم تجهیزات زیادی در اختیار امدادگران بگذارند تا بتوانند به راحتی عملیات را ادامه دهند. تا الان هم هیچ شکایتی انجام ندادیم؛ منتظریم مراجع قانونی اعلام کنند که علت دقیق حادثه چه بوده است بعد از آن از لحاظ قانونی اقدام کنیم. باید ببینیم مشکل از شرکت آسمان است و یا سازمان هواپیمایی کشور و یا ارگان دیگر؛ بعد از آن حتما این موضوع را پیگیری خواهیم کرد. ضربه بزرگی به خانواده ما وارد شده و نمی‌خواهیم نسبت به آن بی‌تفاوت باشیم. ما از مسئول چنین ضربه بزرگی شکایت خواهیم کرد.»

باید علت سقوط مشخص شود


اشک‌های فاطیما، بی‌تابی‌های علی و چهره ناراحت آرش بیشتر از همه چیز خانواده اردشیر راد را آزار می‌دهد. مرد ٤٦ ساله‌ای که تنها برای انجام یک کار مهم راهی یاسوج شد. قرار بود دو سه روزی در تهران بماند، اما کار مهمی که برایش پیش آمد، باعث شد كه او بلیت بخرد و سوار هواپیما شود. حالا در میان برف‌ها جا مانده و خانواده‌اش منتظرند تا شاید بتوانند بعد از تحویل پیکر او، مزاری برایش تهیه کنند و دل خود را تسکین دهند. برادر اردشیر نیز در این‌باره به «شهروند» می‌گوید: «اردشیر متولد ٥٠ بود. پسر بزرگش آرش ١٧ ساله، فاطیما ١٥ ساله و علی ١١ساله هستند. او لیسانس مهندسی کشاورزی و فوق لیسانس تربیت بدنی داشت. رئیس هیأت والیبال استان کهگیلویه و بویر احمد و مربی و داور بین‌المللی هم بود، در یاسوج زندگی می‌کرد. آن روز برای انجام کاری در پزشکی قانونی به تهران آمده بود. بعد از انجام کارش راهی یاسوج شد؛ چون در یاسوج هم کار مهمی داشت. دوباره فردایش هم می‌خواست به تهران برگردد. فقط برای انجام کارش در یاسوج دوباره بلیت گرفت؛ وگرنه باید دو سه روزی در تهران می‌ماند. در کل خیلی با پرواز رفت و آمد می‌کرد اما انگار این‌بار تقدیرش چنین رقم خورده بود. از وقتی این خبر را شنیدیم، خانواده‌مان نابود شده؛ دخترش بشدت بی‌تابی می‌کند. فاطیما پدرش را می‌خواهد و ما نمی‌دانیم چطور او را آرام کنیم.

حتی مزاری هم نیست که به آن‌جا برویم و کمی آرام شویم ولی نمی‌توانیم به کسی فشار بیاوریم. من خودم به محل حادثه رفتم، شرایط آب‌و‌هوایی آن‌جا خیلی بد است. تازه بارش‌ها نسبت به سال‌های قبل خیلی هم کمتر شده و اگر مثل سال‌های گذشته بود، بیشتر از این حرف‌ها برف داشتیم. آن‌جا واقعا مثل قطب سرد است تا جایی که ما خودمان را آماده کرده‌ایم، بعد از عید پیکر اردشیر را تحویل بگیریم. ما اصلا راضی نیستیم به کسی آسیبی برسد. زحمت امدادگران را دیده‌ایم و شرایط بد آن‌جا را هم می‌دانیم. برای همین حالا که عملیات متوقف‌شده، گله‌ای نداریم و منتظر می‌مانیم تا برف‌ها آب شود و عملیات راحت‌تر ادامه پیدا کند. هنوز هم از جایی شکایت نکردیم و منتظر علت سقوط هستیم. باید مشخص شود تا پس از آن راحت‌تر بتوانیم موضوع را از لحاظ قانونی پیگیری کنیم.»

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha