به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران، (Leucoma wiltshirei Collenette) در جنگلهای بلوط ارتفاعات زاگرس طغیان کرده و خبرهای مربوط به خسارت شدید این آفت به بلوطهای منطقه به صدر اخبار تلخ محیط زیست تبدیل شده است. شوربختانه سطح وسیعی از جنگلهای بلوط زاگرس توسط این آفت خسارت دیده و درختان بلوط خزان زودرسی را تجربه کردهاند. شیوه مدیریت بحران این آفت و تلاش برای حل مشکل با سرعت زیاد و بدون توجه به جنبههای زیست محیطی و طولانی مدت آن، موضوع این نوشتار است.
پیشینه پروانه سفید
پروانه برگخوار سفید بلوط گونهای بومی زاگرس و متعلق به خانواده Erebidae است. این گونه 84 سال پیش (1937) در کوههای زاگرس و در منطقه رواندوز کشور عراق کشف و توصیف شد. اما اولین گزارش علمی از حضور این پروانه در کردستانِ ایران در سال 1974 میلادی (1353 شمسی) توسط میرزایانس و عبایی منتشر شد. درست یک سال بعد مشخص میشود که این پروانه گسترش بیشتری داشته و حتی در مناطقی مانند دشت ارژن، جمعیتش بسیار گسترده بوده و مساحت تقریبی طغیان جمعیت آن حدود 12 هزار هکتار برآورد شده بود. در همان زمان نیز خسارتهای زیادی به درختان وارد کرده است. سپس عبایی تحقیقات مفصلی درباره این آفت انجام داده و در سالهای 1980 و 1981 میلادی (1359 و 1360 شمسی) دو مقاله مفصل به زبان آلمانی درباره رده بندی، پراکنش و زیست شناسی این گونه منتشر نمود. براساس اطلاعات آن مقالات، این پروانه پراکنش نسبتاً وسیعی در جنگلهای بلوط زاگرس داشته و بومی منطقه است و از دیرباز بخصوص در جنوب زاگرس گاه گاهی به درختان بلوط خسارت زده . بجز این گونه، Leucoma نیز از همین جنس از مناطق شمالی کشور شناخته شده است. شواهد نشان میدهد که پروانه برگخوار سفید بلوط اخیراً در ترکیه نیز گزارش شده است. بجز خیل عظیم دشمنان طبیعی این پروانه (اعم از انواع پستانداران جونده، پرندگان، بالتوریها، انواع سوسکهای شکارگر نظیر کفشدوزکها، عنکبوتیان و غیره) که در محیط طبیعی موجودند، مطالعات اندک موجود، دستکم حضور یک زنبور پارازیتوئید مؤثر را هم علیه این گونه آفت تأیید کرده است. بویژه براساس مطالعات عبایی (1976) زنبور پارازیتوئیدی با نام علمیBrachymeria tibialis (Walker, 1834)(از خانواده Chalcididae) بهعنوان گونهای کارا برای کنترل بیولوژیک آفت شناخته شده است.
طغیان اخیر و شیوه مدیریت آن
این پروانه به حدود 75 هزار هکتار از جنگلهای بلوط خسارت زده و همچنان در حال گسترش است. آنچنان که در گزارشهای تلویزیونی، فیلمهای منتشر شده در فضای مجازی و اخبار منتشر شده در رسانهها دیده میشود، ستادهای بحران مقادیر بسیار زیادی سم زیستی موسوم به بیتی (BT) را خریداری کرده و در حال انتشار آن در بخش وسیعی از جنگلهای زاگرس هستند. این محلول پاشیها توسط نیروهای مردمی و دولتی و با استفاده از پمپهای دستی و تراکتورهای سمپاش درحال انجام است. همچنین کمیتههای بحران درحال تلاش برای گرفتن بودجههای کلان برای محلول پاشی از طریق هواپیماهای سمپاشاند تا بتوانند منطقه بسیار وسیع تری از زاگرس را محلول پاشی نمایند. حتی برخی از مهندسان کشاورزی که مشاور این کمیتههای بحران هستند، صحبت از استفاده از سموم شیمیایی میکنند؛ توصیههایی به مراتب مخربتر و تکاندهندهتر برای طبیعت. اما چرا شکست این شیوه بدیهی است و چرا خسارت این شیوه مدیریت بحران بیشتر از خسارت آفت است؟
نحوه مقابله با آفت
سم بیتی محلولی است که از نوعی باکتری بهنام (Bacillus thuringensis) تولید شده و با اثرگذاری روی سیستم گوارش لارهای جوان حشرات (و بویژه پروانه ها) آنها را از بین میبرند. به خاطر اینکه این سم، جزو سموم زیستی (و نه شیمیایی رده بندی میشود) از گزینههای خوب برای مبارزه با آفات در «گلخانهها و مزارع کشاورزی» به حساب میرود. تأکید این نوشتار بر «گلخانهها و مزارع کشاورزی» به این دلیل است که با توجه به اثرات مضر شناخته شده آن در محیطهای طبیعی، در سال های اخیر تقریباً در هیچ کجای جهان اجازه استفاده از این سم زیستی در محیط طبیعی صادر نمیشود. خلاصه دقیقی از اثرات فاجعه بار این محلول در مقالهای که سال گذشته در مجله علمی (Toxin) توسط بلوسووآ و همکارانش منتشر شد، آمده است. بر اساس این مقاله (و البته بیش از 200 مقاله علمی دیگری که در فهرست منابع مقاله فوق آورده شده اند)، استفاده از بیتی در اکوسیستمهای طبیعی بسیار پرخطر است، چرا که اولاً بیتی (یا محلول باکتریایی) مطلقاً اثر انتخابی داشته و بهطور گستردهای لارو بیشتر حشرات را مورد حمله قرار داده و از بین میبرد. در زاگرس و در بین این حشرات نه تنها لارو پروانه برگخوار سفید بلوط، بلکه هزاران هزار گونه حشره بومی و در معرض تهدید انقراض و نیز گونههای ناشناخته و کشف نشده دیگر هم موجودند. بدتر اینکه، این محلول تعداد قابل توجهی از دشمنان طبیعی آفت (اعم از زنبورهای پارازیتوئید، بالتوریها، سوسکهای حشره خوار، عنکبوتیان و غیره) را نیز از بین میبرد. این عوامل زیستی در هزاران سال گذشته با این پروانه در رابطهای دوسویه و مسالمتآمیز به تکامل و تعادل رسیده و آن را کنترل نمودهاند. حذف یکباره این کنترلگرهای طبیعی، چنان اثر فاجعه باری بر جمعیت آفت خواهد گذاشت که میتوان مطمئن بود که در غیاب آنها، در سالهای بعد نه تنها این آفت با شدت بیشتری طغیان خواهد کرد، بلکه شاهد طغیان تعداد بیشتری گونههای جدید آفت در منطقه خواهیم بود.
بلوسووآ و همکارانش همچنین به اثرات منفی بیشتر بیتی اشاره کردهاند. بر اساس مقاله فوق، باکتریهای موجود در بیتی وارد خاک شده و با حذف موجودات میکروسکوپی ساکن خاک، خاک را فقیر کرده و این مسأله بهطور غیرمستقیم منجر به اثرات بیماری زایی بر گیاهان و در نهایت زیستگاه میشود. همچنین این باکتریها به زنجیرههای غذایی آب وارد شده و با اثرات مستقیم بر ماهیها، لارو دوزیستان و لارو سایر دوبالان، حیات سایر جانوران آب (مثل آسیابکها و سمندرها) را نیز تهدید میکنند. یادمان نرود که در بخشهایی از زاگرس، گونههای سمندر درحال انقراضی (مثل سمندر لرستانی) زندگی میکنند که حیاتشان به همین حشرات آبزی وابسته است.
بجز سمندرها، برای پرندگان نیز لارو حشرات از مهمترین منابع غذایی در طبیعتاند و طبعاً آسیب به آن، مستقیماً زندگی پرندگان و بویژه جوجههای در حال رشد آنها را تحت آسیبهای جبرانناپذیر قرار خواهد داد. فاجعه بارتر اینکه، بیتی که خود نوعی باکتری زنده است، بعد از وارد شدن به اکوسیستم طبیعی تکثیر شده و با جهشهای ژنتیکی احتمالی یا انتقال موازی ژنی به سایر باکتریها، خطرات غیرقابل پیشبینی را سبب می شود.
راهکار چیست؟
بسیاری از دوستان و علاقه مندان به جنگلهای زاگرس این سؤال را بارها از ما پرسیده و خواستهاند که راهکاری چنان مؤثر نشانشان دهیم که بتوانند در چند روز آینده درختان بلوط زاگرس را نجات دهند! خب، پرواضح است که با این سطح از ساده اندیشی نمیتوان برای مشکلی به این حد از پیچیدگی، راهکاری عقلانی یافت. واقعیت تلخ این است که اصولاً برای مشکلاتی در این سطح از پیچیدگی راهکار ساده و کوتاه مدتی وجود ندارد. این مشکل در طبیعت شبیه سرطان در بدن است و هیچ پزشک خردمندی، سرطان را با قرص آسپیرین درمان نمیکند. تمام آنهایی هم که بیتی یا سایر سموم را همچون قرص سردرد برای درمان سرطان تجویز میکنند، یا میدانند چه آسیبی را برای محیط زیست تجویز کردهاند یا نادانسته تیشه به ریشه با ارزشترین زیستگاههای کشور میزنند. از سویی اگرچه راهکارهای میان مدت و درازمدتی برای حل مشکل هست که موفقیت آنها مستقیماً وابسته به این است که تعادل زیستگاه را به روشهای غیرعقلانی و غیرعلمی بیش از این به هم نزده و تمام برنامههای سمپاشی، محلول پاشی (اعم از بیتی یا هر محلول زیستی دیگر) و هر نوع تخریب دیگری بلافاصله و بیدرنگ متوقف شود.
راهکار میان مدت
زیست شناسان بخوبی میدانند که وقتی موجودی بومی یک منطقه بوده و دارای میزبان تخصصی است (مانند لاروهای پروانه برگخوار سفید بلوط)، آن موجود با میزبان گیاهی و نیز با دشمنان طبیعی اش دارای رابطهای عمیق و طولانی تکاملی است. این که پروانه برگخوار یک آفت مهاجم وارداتی نیست جای خوشحالی دارد، چراکه به خاطر حضور طولانی این حشره بومی، بیشک هم زنبور پارازیتوئید و هم مگسهای پارازیتوئید متخصصی برای این پروانه در منطقه وجود دارند. زنبورها و مگسهای پارازیتوئید، تخم خود را در بدن لاروهای میزبان گذاشته و در روزهای بعد تخم پارازیتوئید شکفته شده و با تغذیه از بدن لارو رشد کرده و سپس لارو آفت را از بین میبرند تا خود به بلوغ برسند. پرورش زنبورها (یا مگس ها) ی پارازیتوئید کاری تخصصی ولی به نسبت کم هزینه است که اگرچه ممکن است چند ماهی زمان ببرد، ولی اگر فاز مطالعاتی چنین پروژههایی بخوبی انجام شده باشد، موفقیت کاربرد آنها در مواجهه با چنین آفاتی تقریباً حتمی است. مسأله مهم همانطور که اشاره شد این که سمپاشی یا محلول پاشی، با از بین بردن دشمنان طبیعی و بر هم زدن تعادل اکوسیستم، موفقیت این شیوههای دقیق علمی را ناممکن میکند.
راهکار درازمدت
در بحران گرمایش پیش رونده زمین، بویژه کشور ایران و خصوصاً نواحی جنوبی آن، بشدت تحت تأثیر خشکیدگی قرار گرفتهاند. مدیریت غلط منابع آبی کشور تنشهای آبی را در منطقه تشدید کرده و سبب اُفت شدید آبهای زیرزمینی شده است. از سوی دیگر چرای بیرویه، بلای شناخته شده در زیستگاههای طبیعی کشور، بیش از پیش زمین را برهنه کرده و سطح زیر اُشکوب درختان را از گیاه عاری نموده است. این مسأله سبب شده که تعداد و تنوع گیاهی در بستر جنگل بلوط کاهش یابد. به خاطر کاهش شدید گیاهان، خاک بیش از پیش رطوبت خود را از دست داده و شدیداً داغ میشود. همین عامل سبب گرمای روزافزون منطقه شده و به افزایش تعداد آتشسوزیها در سال های اخیر دامن زده است. کاهش گیاهان بومی از سویی عامل کاهش حشرات بومی نیز میباشد. حشراتی که قرار بوده با کنترل جمعیت یکدیگر، امکان طغیان را از همدیگر بگیرند. سمپاشیهای متعدد سالهای گذشته را نیز باید عاملی دیگر برای کاهش جمعیت حشرات به حساب آورد. با تضعیف بیش از پیش درختان به خاطر تنشهای آبی و کاهش جمعیت حشرات بومی، فرصت برای گونههای مقاوم و فرصت طلبی همچون پروانه برگخوار سفید فراهم شده و طغیان آنها را سبب میشود. لذا در یک جمعبندی میتوان دلایل طغیان این پروانه را تغییرات آب و هوایی، تغییرات ژنتیکی حشره، از بین رفتن دشمنان طبیعی آن، ضعیف شدن درختان به خاطر تنشهای آبی و از همه مهمتر به هم خوردن تعادل بوم شناختی منطقه اشاره کرد.
با این مقدمه راهکار درازمدت حل مشکل را میتوان در تلاش برای حفظ ثبات و پایداری طبیعی جنگل دانست. برای حفظ تعادل شکننده در این محیط ضمن پرهیز از اقدامات غیراصولی(مثل سمپاشی)، باید بیش از پیش برای بازگرداندن حقابه طبیعت و ممنوعیت شدید چرا در منطقه اندیشید و برای آن برنامهریزی نمود. با توقف دست اندازیها به ساختارهای آبی زاگرس و با کاهش فشار بیرویه چرا با ایجاد قرقهای جدی (شبیه آنچه جوامع محلی در الگن انجام داده اند)، عوامل کنترلکننده طبیعی مجدداً فعال خواهند شد.امروز بقای درختان زاگرس را نه پروانه برگخوار سفید بلوط، بلکه رفتار ضدعلمی مدیران و فشارهای احساسی و عاری از استدلالهای علمی برخی از دوستداران طبیعت به خطر انداخته است.
نظر شما