به گزارش سلامت نیوز به نقل از اطلاعات آنلاین، اتفاقی که همواره از آن هراس و وحشت داشتیم رخ داد. جنگ شد؛ خانهها خراب شد، هموطنان و عزیزان مان شهید شدند و در این میان، اگر بدن یا خانهای آسیب ندید، بدون شک روانهایی آسیب دیدند که شاید تا مدتها بار گران این حال ناخوشایند را بر جسم و ذهنشان حمل خواهند کرد. با همه استرسها و فشارهای انکارناپذیری که بر جامعه تحمیل شده، ما در خلال گفتوگو با سه روانشناس به راه حلهای عملی و کاربردی رسیدیم و متوجه شدیم که بنبست و ناامیدی مطلق هیچگاه وجود نداشته و ندارد.
پاسخ منطقی به ترسها، راه مقابله با هراسها
عباس جلیلی کلهر، روانشناس بالینی، تجربه روانی جنگ ایران و اسرائیل را بدین شکل توصیف میکند که همه ما به شکل غافلگیر کنندهای در یک موقعیت خطر قرار گرفتیم و این موقعیت تنشزا بسیار هم جدی بود. به گونهای که یک ترس واقعی را به وجود همه ما انداخت.
او در این باره توضیح میدهد: «وقتی که دچار تنش میشویم، در مغزمان بخش HPA که مختص به هراس است فعال میشود و زمانی که این بخش شروع به فعالیت میکند، دردسرها و مسائل زیادی را برایمان ایجاد میکند. به شکلی که افراد عوارضی همچون زودرنجی، تحریکپذیری و حالت گوش به زنگی دائمی را تجربه میکنند».
این روانشناس بالینی میافزاید: «این حالت گوش به زنگی از همه ناخوشایندتر و آزاردهندهتر است. زمانی که در این حالت به سر میبریم، با هر متغیری که شبیه و یادآور اتفاقات جنگ است مواجه میشویم، مغز دوباره ما را در چرخه هراس میاندازد. به گونهای که با شنیدن هر صدای مهیبی یا فراگیر شدن هر خبری، پیش خودمان میگوییم نکند که دوباره جنگ دیگری در راه است؟ این درحالی است که بسیاری از این حالات ذهنی است و مبنای بیرونی ندارد».
جلیلی کلهر، بهترین راه برون رفت از این وضعیت را به کار گیری تکنیک حساسیتزدایی منظم میداند و بدین شکل آن را شرح میدهد: «هنگامی که با یک رویداد مواجه میشویم، تلاش میکنیم که عکسالعملی نشان ندهیم. یک نفس عمیق میکشیم، بلافاصله به یک چیز دیگری که برایمان خوشایند است فکر میکنیم تا به صورت تدریجی آن بخش هراس تضعیف شود و کمتر به صداها، محرکها و اخبار منفی واکنش نشان دهد».
او با تاکید بر این که باید به جای واکنش ترس، پاسخ منطقی به پرسشهای نگران کنندهمان بدهیم میگوید: «زمانی که ما فکر میکنیم به این که آیا قرار است مجددا حملهای صورت بگیرد، وقتی در حالت منطقی که به پرسش نگاه میکنیم و آن را ارزیابی میکنیم پاسخ منفی است. درواقع بجای واکنش ترس، یک پاسخ منطقی به آن میدهیم. پس وقتی صدایی را شنیدیم، بلافاصله از خودمان میپرسیم که آیا صدای بمب و موشک است؟ و درنهایت میبینیم که نه، چنین نیست. چندین بار که این مسئله تکرار شود به تدریج آن حساسیت به صداها و متغیرها به صفر میرسد».
بزرگان جنگ دیده، تکیهگاه جوانان کمتجربه
محمدرضا سعید فیروزه، روانشناس خانواده میگوید که گستره فعالیتهای مشاورهای در زمینه کنترل و درمان اضطراب بسیار زیاد و متنوع است. او درباره روشهای درمانی رایجی که برای مراجعین در نظر گرفته میشود توضیح میدهد: «شناخت درمانی یکی از روشهایی است که برای درمان افراد به کار میگیریم و در آن سعی میکنیم که ذهنیت، شناخت و باورهای افراد را اصلاح کنیم و تغییر دهیم. وقتی باورهای افراد تغییر میکنند، میبینیم که خود به خود ظرفیت و پذیرندگی افراد هم بالاتر میرود. رفتار درمانی هم از دیگر روشهای مرسوم مقابله با استرس و اضطراب است. در این روش، مراجعین تنفس عمیق، تخلیه به موقع و مهارتهای تنشزدایی را یاد میگیرند. تحرک داشتن، تغذیه مناسب و حتی انجام یک سری بازیهایی که توجهات را از روی جنگ، قتل، کشتار و خونریزی برمیدارد هم از جمله اقداماتی است که در این روش درمانی مورد توجه قرار میگیرد».
این روانشناس خانواده بر این باور است که افراد مسنتر و بزرگتری که تجربه پشت سر گذاشتن جنگ تحمیلی هشت ساله را داشتند، توانستند نقش یک تکیهگاه و حامی را برای افراد جوانی که جنگ را به چشم ندیده بودند ایفا کنند و در جهت مدیریت بحران قدمهای مثبتی بردارند: «جنگ تحمیلی هشت ساله با عراق یک تجربه بسیار کمک کننده بود. چرا که کسانی که تجربه جبهه و جنگ را داشتند نه تنها شوک نشدند، بلکه عواملی بودند برای آرامش بخشیدن به افرادی که درکی از آن دوره نداشتند. حتی میتوان گفت بسیاری از آنها توانستند در قالب روانشناس ظاهر شوند و ارض اندام کنند».
مفهوم «رشد پس از سانحه»، فرصتی برای شکوفایی
وحیده رسولی روانشناس سلامت، با بیان این که جنگ دوازده روزه، یک شروع ناگهانی، تحمیلی و بسیار ناجوانمردانه داشت و مردم وحشتزده کرد، میگوید: «ما در ۴۸ ساعت اول جنگ بالاترین سطح اضطراب و استرس را داشتیم. مردم وحشت زیادی را تجربه کردند. چرا که هنوز این اطمینان نبود که آیا نیروهای مسلح کشورمان میتوانند از ما دفاع کنند یا نه. اما وقتی اوضاع تحت کنترل قرار گرفت، سطح اضطراب جامعه پایین آمد».
رسولی معتقد است که با وجود شوکی که به افراد وارد شد، این جنگ نتوانست باعث ایجاد اختلالات اضطرابی جدی در سطح وسیعی از جامعه بشود. به این دلیل که باورهای فرهنگی و اجتماعی ما در مدیریت اضطراب خیلی کمک کننده بود: «در خلال جنگ، یک سری معانی شکل میگیرند که از معانی اولیه بسیار والاتر هستند. بدین شکل که در فضای باورهای ملی، میهنی و اعتقادی، همه این اضطرابها و استرسها تبدیل به نوعی مواجهه با اعتماد به نفس و شجاعانه با ترسهای ناشی از جنگ شد. درواقع آن جسارتهایی که افراد در زمان روبرو شدن با بمبارانها از یکدیگر میدیدند، موجب تقویت و سرایت شجاعت در سطح جامعه شد».
این روانشناس سلامت، تبعات روانی جنگ ایران و اسرائیل را سراسر تیره و تار نمیداند و معتقد است که انسان از دل بحرانها و استرسها میتواند به رشد و خودشکوفایی برسد: «در کنار اختلال استرس پس از سانحه یا همان PTSD، که در دوران پس از جنگ بسیار شایع است و علائمی همچون افسردگی، اضطراب، پرخاشگری، یادآوری ناخواسته و مکرر تصاویر گذشته (فلش بک) و اجتناب از مواجهه با محلهای حادثه دیده را دارد، ما مفهومی به نام رشد پس از سانحه داریم. در چنین وضعیتی، افراد بعد از گذراندن استرسهای ناشی از یک بحران، نوعی از بهبود را در وضعیت روانی خود مشاهده میکنند. تجربه تغییرات شناختی مثبت و انعطافپذیری شناختی بیشتر و نهایتا دستیابی به قدرتهای شخصی و روانی گستردهتر که پیش از این بیسابقه بوده، از دستاوردهای رشد پس از سانحه هستند. بنابراین، در این حالت، افراد نه تنها به راحتی از استرسها عبور میکنند، بلکه از آنها به عنوان سکویی برای رشد استفاده میکنند».
نظر شما