*خانم حجتیان، به طور کلی نقش وکیل در جامعه چیست و مردم چه زمانی میتوانند از خدماتی که یک وکیل ارائه میدهد استفاده کنند؟
وکیل را میتوان حافظ حقوق افراد در مسیر زندگی دانست. در روزگار کنونی که قانون نقش پررنگی در زندگی شهروندان پیدا کرده است و میتواند زندگی افراد را در جنبههای مختلف تحت تأثیر قرار دهد، آگاهی به آن امری دشوار اما گریزناپذیر است. طبیعی است که همه افراد امکان و زمان تسلط قابل قبول به قوانین جاری در کشور را ندارند اما منطقی این است که در این زمینه از یک مشاور متخصص استفاده کنند.
*بسیاری از اختلافهای مردم مربوط به مسائل خانوادگی و همچنین اختلافهای مرتبط با املاک و معاملات است؛ مشورت با یک وکیل در این حوزه چه نقشی دارد؟
پروندههای خانوادگی از حساسترین موضوعات حوزه قضایی هستند، زیرا پای احساسات و روابط انسانی در میان است. متاسفانه در سالهای اخیر نسبت میان طلاق به ازدواج در جامعه ما با آماری افزایشی مواجه بوده است به شکلی که در سال ۱۴۰۲ از هر ۱۰۰ ازدواج حدود ۴۱.۹ مورد به طلاق رسیده است و این آمار در شهر تهران بیش از ۵۰ درصد است. قانون برای آنکه تا جای ممکن بتواند جلوی ناعدالتی در این حوزه را بگیرد، جزییات زیادی را در نظر گرفته که عموم مردم نسبت به آنها آگاه نیستند اما یک وکیل میتواند از امکانات قانون برای برقراری عدالت به بهترین شکل استفاده کند. مسائل مرتبط با املاک و معاملات کالاهایی باارزش بالا مانند خودرو نیز همانطور که اشاره کردید، یکی از رایجترین دلایل مراجعه مردم به دادگاه است. مردم فکر میکنند تنظیم یک قولنامه ساده کافی است، در حالی که یک بند اشتباه یا مبهم میتواند برایشان دردسر ایجاد کند.
*چرا با وجود پیچیدگیهای حقوقی زندگی مدرن، وکالت در ایران همچنان بهعنوان خدماتی «لوکس» دیده میشود؟
مردم میگویند وکیل فقط برای روز دادگاه است. درحالیکه در کشورهای توسعهیافته، وکیل مانند پزشک خانواده است؛ یک مشاور دائمی در مسیر زندگی. ما بدون دانستن قوانین، وارد مسائل حقوقی میشویم، درست مانند بیماری که بدون پزشک شروع به جراحی کند.
*آمار ۸۷ درصد حضور افراد بدون وکیل در دادگاهها، چه آسیبهایی برای جامعه و دستگاه قضایی بههمراه دارد؟
بار سنگین پروندههای زاید و هزینههای مضاعف. پروندههایی که میتوانند با یک مشاوره کوتاه حل شوند، در سیستم قضایی گیر میکنند و باعث اطاله دادرسی، اتلاف انرژی سیستم قضایی و هزینه روانی خانوادهها میشوند.
*نقش هزینه بالای وکالت در عدم مراجعه مردم به وکیل چیست؟
این باور اشتباه است؛ بسیاری از خدمات حقوقی چند صد هزار تومانی هستند، اما میتوانند از میلیونها تومان خسارت جلوگیری کنند؛ مثل مشاورههای تلفنی که با کمتر از یک میلیون تومان انجام میشود اما میتواند از دردسرهای پرهزینه یک پرونده ملکی جلوگیری کند.
*آیا آمار کاهش مراجعه به وکیل فقط مختص تهران است یا این شرایط را میتوان به همه کشور تعمیم داد؟
در استانهایی مثل اصفهان هم شرایط مشابه است؛ طبق آمار دادگستری، فقط حدود ۱۵ درصد پروندهها با حضور وکیل همراه هستند؛ یعنی عملاً همین روند در کل کشور هم جریان دارد. آمار رسمی نشان میدهد که اکثریت جامعه بدون حمایت حقوقی پا به دادگاه میگذارند. این نهتنها اختلال در عدالت ایجاد میکند، بلکه مشقهای حقوقی ناآگاهانه را تشدید میکند. وکیل باید مثل بیمه باشد؛ که هرچند ممکن است روزهای خوب به چشم نیاید، اما در مواقع بحرانی زندگی، نجاتبخش است. تنها با فرهنگسازی و تولید محتوای آموزشی (مثل کمپین «قدرت وکیل با امضای یک زن») میتوانیم این خلأ حقوقی را پر کنیم.
*شما خودتان به عنوان یک وکیل برای افزایش آگاهی جامعه در حوزه حقوق و همچنین توسعه فرهنگ مشورت با وکیل در میان جامعه چه اقداماتی انجام دادهاید؟
مفهوم آگاهیبخشی، برای من بهعنوان جنبهای از مسئولیت اجتماعی کاری که انجام میدهم همیشه دارای اولویت بوده است. برای مثال پیش از این با تألیف کتابهای آموزشی مانند «پرسش و پاسخهای کاربردی در حقوق خانواده» و همچنین چند کتاب با موضوع انواع قراردادها، سعی کردم امکان آگاهیرسانی به افراد و همچنین کارآموزان حوزه وکالت را از این طریق تسهیل کنم. از سوی دیگر در کنار ورکشاپهایی که برای وکیلان و کارآموزان وکالت برگزار میکنیم، همیشه در وبسایت خود آماده مشاوره دادن به افرادی که در زمینههای مختلف نیاز به مشورت حقوقی دارند، هستیم.
*آیا پروندهای داشتهاید که پس از به نتیجه رسیدن آن احساس خیلی خوبی از اینکه وکیل هستید، داشتهاید؟
به شکل کلی تلاش برای اینکه افراد بتوانند براساس عدالت و قوانین به حق خود برسند برای من لذتبخش است. اما اگر بخواهم یکی از مواردی که برای خودم بسیار شیرین بود را تعریف کنم، در یکی از پروندهها، جوانی محکوم به اعدام شده بود و تنها یک روز تا اجرای حکمش باقی مانده بود که به من مراجعه کردند. در حالی که فرصتهای پیشین این پرونده، همه از دست رفته بود و در این مدت زمان کم حتی فرصت جمعآوری مدارک مختلفی را که دست چند وکیل دیگر بود، نداشتیم، وکالت آن را قبول کردم. صبح که به دیوان عالی رفتم تا دستور توقف اجرای رأی را بگیرم، خانواده موکلم کاملاً ناامید آنجا بودند. در نهایت براساس تجربهای که داشتم و اطلاعاتی که از پرونده به دست آورده بودم لایحهای تنظیم کردم و توانستم دستور توقف حکم را بگیرم. شاید این چند ساعتی که من پیگیر این موضوع بودم با توجه به شرایط حساس پرونده که به هر حال رأی به اعدام داده شده بود، خیلی ساعات سخت و پر از استرسی بود. اما خوشحالی خانواده محکوم پس از شنیدن موفقیت در توقف حکم خیلی برایم شیرین بود. در نهایت هم پس از یک ماه توانستیم براساس مستندات و ادلهای که داشتیم، حکم اعدام را نقض کنیم؛ این نتیجه که پس از روزهای سخت، پراضطراب و طاقتفرسا، به دست آمده بود برای من حلاوت خاصی داشت.
نظر شما