هفته گذشته بود که حاکم ممکان، نماینده ارومیه در مجلس گفت که خشک‌شدن دریاچه پیامدهای گسترده‌ای برای منطقه به همراه داشته است. به گفته او مهاجرت تدریجی روستانشینان حوضه آبریز دریاچه شروع شده و این یک زنگ خطر جدی است. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد، وضعیت بحرانی دریاچه ارومیه در سال‌های اخیر به تخلیه آرام یا مهاجرت مردم از روستاهای اطراف آن کمک کرده است.

تبعات اجتماعی و روانی خشک شدن دریاچه ارومیه برای ساکنان منطقه

به گزارش سلامت نیوز به نقل از هم میهن، یک‌سال‌ونیم از شروع توفان‌های نمک در اطراف دریاچه ارومیه می‌گذرد. اهالی روستاهای دریاچه ارومیه به‌دلیل توفان‌های نمک، خشک‌شدن دریاچه و از بین رفتن کشاورزی و دامداری که شغل آنها بوده مجبور به مهاجرت و کارگری در شهرستان‌های دیگر شده‌اند؛ مهاجرتی که به‌دلیل فقر مردم منطقه، روستاها را خالی از سکنه نکرده و تنها مردان روستا را کوچ داده است. همین مسئله زمینه‌ساز بروز بیماری‌های جسمی و روانی در مردم منطقه شده است.

هفته گذشته بود که حاکم ممکان، نماینده ارومیه در مجلس گفت که خشک‌شدن دریاچه پیامدهای گسترده‌ای برای منطقه به همراه داشته است. به گفته او مهاجرت تدریجی روستانشینان حوضه آبریز دریاچه شروع شده و این یک زنگ خطر جدی است. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد، وضعیت بحرانی دریاچه ارومیه در سال‌های اخیر به تخلیه آرام یا مهاجرت مردم از روستاهای اطراف آن کمک کرده است.

او به گزارش‌های کارشناسان و منابع رسمی استناد کرد و گفت که این دریاچه طی چند دهه گذشته بیش از ۹۰ تا ۹۶ درصد از حجم و مساحت خود را از دست داده و آنچه باقی مانده، لکه‌هایی کوچک از آب شور کم‌عمق است که حیات در آنها به‌شدت محدود شده است. تراز سطح آب در برخی مقاطع اخیر حدود ۱۲۷۰ متر گزارش شده، اما کارشناسان تأکید می‌کنند این وضعیت بسیار شکننده و ناپایدار است و با کوچک‌ترین کاهش بارندگی یا افزایش برداشت‌های آب می‌تواند بدتر شود.

فعالان محلی و پژوهشگرانی که درباره اکوسیستم و وضعیت اهالی روستاها و شهرهای اطراف دریاچه ارومیه فعالیت می‌کنند، حالا می‌گویند که خشکی دریاچه و مهاجرت مردان از مناطق اطراف آن، موجب افزایش بیماری‌های روانی و خشونت شده است و درنتیجه مهاجرت، آنچه هویت جمعی را ساخته بود دیگر وجود ندارد. آنها می‌گویند مهاجرت، موجب پراکنده‌شدن خانواده‌ها شده است، پدر دیگر وجود ندارد و همه این عوامل علت افزایش بیماری‌های روحی، استرس، اضطراب و افسردگی است.

ازطرف‌دیگر، خشک‌شدن دریاچه موجب بروز بیماری‌های جسمی هم شده؛ متخصصانی مثل ولی رحیم‌زاده، متخصص آنکولوژی حالا به «هم‌میهن» می‌گویند مهم‌ترین خطر خشک‌شدن دریاچه برای سلامتی مردم، بروز بیماری‌های ناشناخته‌ای است که بر اثر توفان‌های نمک ایجاد می‌شود و چون جهت باد به سمت داخل کشور است، اگر این گردوخاک بلند شود، می‌تواند حدود ۱۲ استان را درگیر کند. غیر از او، به‌تازگی محمود طاهری، نماینده شبستر در مجلس هم با اشاره به «تهدید» سلامت مردم به‌دلیل توفان‌های نمکی، خواستار رسیدگی هرچه سریع‌تر به وضعیت دریاچه ارومیه شده است.

روایت اهالی

«توفان نمک که شروع می‌شود ما نمی‌توانیم ۱۰۰ متر جلوتر را ببینیم.» این جمله را حسن پهلوانی، از اهالی روستای زینتلو می‌گوید. روستای زینتلو، یکی از روستاهای حاشیه دریاچه ارومیه است که پیش‌تر از سه طرف با آب محصور بوده و امروز جای آب را نمک گرفته: «چشم‌هایمان را به‌هم‌می‌زنیم نمک را در آن احساس می‌کنیم.» او می‌گوید هربار که باد می‌وزد توفان نمک هم به راه می‌افتد و باعث بیمار شدن بسیاری از مردم روستا شده: «جوانان روستا درگیر سرطان می‌شوند. حدود ۲۰ نفر از مردم زیر ۴۰ سال روستا به‌دلیل سرطان ریه و حنجره فوت کردند.»

شن‌های نرم‌شده از کف دریاچه بلند شدند و زمین‌های اطرافش را گرفتند: «روستای ما جزیره است و از هر طرف که باد می‌آید، روستای ما آسیب می‌بیند.» او می‌گوید از زمانی که دریاچه خشک شده، مردان روستا برای کارگری به شهرستان‌های دیگر می‌روند: «من خودم در شهرستان آذرشهر کارگری می‌کنم. برای کار به آنجا می‌روم و برمی‌گردم. زنان روستا هم گردو می‌شکنند و کارگری می‌کنند، چون کاری دیگر در روستا وجود ندارد.»

شغل اهالی روستای زینتلو، دامداری و کشاورزی بوده که این روزها با خشک‌شدن دریاچه از رونق افتاده: «آب نیست، دولت اشتغالی برای ما تعیین نکرده، دامداری و کشاورزی هم از بین رفته و ما کاری نداریم بکنیم. شغل از بین رفته و مردم دلیلی برای ماندن در روستا ندارند.» او از مسئولان گلایه می‌کند که در این مدت به روستای آنها نیامدند و نپرسیدند مشکل‌شان چیست: «دولت از ما حمایتی نمی‌کند و هیچ وامی برای اشتغال به ما نمی‌دهد. تنها در زمان انتخابات شوراها و مجلس به روستای ما می‌آیند. هیچ‌کس به ما اهمیت نمی‌دهد.»

شهین جهانگیری، نماینده مردم ارومیه در مجلس اما در پاسخ به سوال «هم‌میهن» درباره مهاجرت اهالی روستاهای اطراف دریاچه می‌گوید، اینکه می‌گویند مردم در حال مهاجرت هستند و روستاها تخلیه شدند درست نیست: «شاید خشک‌شدن دریاچه تبعاتی داشته باشد اما آن هم هنوز مشخص نیست.» او درباره از بین رفتن اشتغال مردم به‌دلیل خشک‌شدن دریاچه هم می‌گوید: «ما از بین رفتن اشتغال را ندیدیم.»

آذر علیمحمدی، جامعه‌شناسی است که رساله دکترایش پژوهشی درباره دریاچه ارومیه بوده است. او مفهوم خشک‌شدن را به ناتوان‌سازی تعبیر کرده و درباره از دست رفتن اکوسیستم دریاچه ارومیه می‌گوید: «زمانی که درباره یک اکوسیستم مانند حوضه آبریز دریاچه ارومیه صحبت می‌کنیم باید این مسئله را بگوییم که این اکوسیستم در حالت پایدار و تاب‌آور هم اکوسیستم آبی و هم خشکی بوده و امکان کشاورزی، دامداری و به دست آوردن آب شرب را مهیا می‌کرده، این کارویژه دریاچه ارومیه بوده است.

اما امروز که با ناتوانی روبه‌رو شده، زمین شور شده است.» روستای زینتلو ۵۰۰ متر از خط ساخلی فاصله دارد و اولین پیامدها آنجا دیده شده است: «اهالی اغلب دامدار و کشاورز بودند اما زمین‌ها کاملاً شوره‌زار شده است. مسئولان، کاشت پسته را به اهالی آموزش دادند اما به‌دلیل شوری زمین عملیاتی نشده است. حتی آب شرب در اختیار اهالی نیست و همه اینها مزایای تامین اکوسیستم است که از بین رفته است.»

او بر این باور است که کارویژه اکوسیستم دریاچه در حالت تاب‌آور و پایدار که تنظیم‌کننده اقلیم بوده، حالا از دست رفته است. علیمحمدی می‌گوید که مردان در روستاهای اطراف دریاچه مجبور شدند برای کار به شهرستان‌های دیگر بروند اما نمی‌توانند خانواده‌هایشان را با خود به آن شهرها ببرند و شکلی از مهاجرت در این مناطق رخ داده که منطقه را خالی از سکنه نکرده است: «مهاجرت زمانی می‌تواند عملیاتی شود که توان مالی تا حدودی وجود داشته باشد. اما در آن مناطق فقر به‌قدری زیاد است که امکان بردن خانواده را ندارند. خانواده در همان شرایط سختی و فقر ساکن‌اند و مردان خانواده در کارخانه‌های اطراف کارگری می‌کنند.

مهاجرت اتفاق افتاده اما فقر اجازه نمی‌دهد مهاجرتی که منطقه را خالی از سکنه کند رخ دهد.» علیمحمدی شاهد افزایش بیماری‌های روانی و خشونت در روستاهای اطراف دریاچه بوده است: «در زمانی که دریاچه پایدار و تاب‌آور بود، یک هویت جمعی حول آن شکل گرفته بود اما در نتیجه مهاجرت، «ما»ی جمعی پراکنده شد. آنچه هویت جمعی را ساخته بود دیگر وجود ندارد. خانواده‌ها پراکنده شدند و پدر دیگر وجود ندارد و همه این عوامل علت افزایش بیماری‌های روحی، استرس، اضطراب و افسردگی است.»

زنان بسیاری در این روستاها دیگر کاری برای انجام دادن ندارند: «من در آن منطقه دیدم که زنان جلوی در خانه‌ها نشستند. آنها به من گفتند پیش‌تر کارهای زیادی داشتند. آردی وجود داشته که آنها می‌توانستند با آن نان بپزند و قسمتی از روزشان به این کار اختصاص پیدا می‌کرد. آنها در زمین کشاورزی یا باغ‌ها کار می‌کردند، به دامی که داشتند، رسیدگی می‌کردند و شیر آنها را می‌دوشیدند، از همان شیر ماست هم تهیه می‌کردند. اما حالا هیچ‌کدام از این کارها را ندارند. بازتاب نبود دریاچه در زندگی اهالی به این شکل است.»

آب، گروگان کشاورزی

حرف اهالی روستاها و شهرستان‌های اطراف دریاچه ارومیه اما با آنچه جهانگیری، نماینده ارومیه می‌گوید متفاوت است. آنها مثال‌های زیادی برای ثابت کردن بحران‌ها و مشکلاتی که دارند، می‌زنند.

یوسف توتاخانه بناب، از اهالی شهرستان بناب است و می‌گوید، دو روستای قره‌قشلاق و حاجی‌مصیب شهرستان بناب پیش از خشک‌شدن دریاچه تخلیه شده بودند اما بیش از ۷۰ درصد اهالی روستاهای مجیدآباد، سالارآباد و احمدآباد که در حاشیه شهرستان ملکان بودند به‌دلیل کمبود آب مهاجرت کردند: «آنها در مجاورت دریاچه بودند.

اگر کاری برای دریاچه نشود، بقیه روستاها هم مانند این روستاها مهاجرت می‌کنند و مردم با چالش‌های جدی مواجه می‌شوند.» او کارشناس حوزه آب است و ازجمله کسانی که در دوره اول ریاست‌جمهوری حسن روحانی، زمانی‌که ستاد احیای دریاچه ارومیه به ریاست عیسی کلانتری به راه افتاد به این ستاد رفت و مشغول به‌کار شد: «بیماری‌های چشمی در روستاهای اطراف دریاچه افزایش پیدا کرده بود و آقای روحانی ستاد احیا را ایجاد کرد.

آنها بهتر دیدند هزینه‌ای را که برای بیماری قرار است بدهند، در دریاچه سرمایه‌گذاری کنند. دولت متوجه شد هزینه‌ای که باید برای احیا بدهد، کمتر از خسارتی است که به کشور وارد می‌شود.» او از افزایش بیماری در روستاهای حاشیه دریاچه در سال‌های اخیر خبر می‌دهد: «بیماری‌هایی مانند سرطان در شهرهای حاشیه‌ای زیاد شده و ما نمی‌دانیم این موضوع متاثر از خشک‌شدن دریاچه است یا نه. اما می‌دانیم با خشک‌شدن دریاچه مردم راحت زندگی نخواهند کرد.»

نبود آب و به‌تبع‌آن اشتغال باعث ایجاد موج مهاجرت در شهرستان‌ها و روستاهای حاشیه دریاچه ارومیه شده و توتاخانه بناب می‌گوید اگر دولت برای تثبیت جمعیت کاری نکند، آن جمعیت نمی‌میرد و حتماً خودش برای خودش فکری می‌کند: «راه‌حل‌اش مهاجرت خواهد بود که بار بیشتری را به مناطق دیگری از کشور تحمیل می‌کند یا سرمایه‌هایشان را به کشورهای دیگری مانند ترکیه می‌برند.» مهاجرت گسترده مردم یک منطقه در نهایت می‌تواند به خالی از سکنه شدن و تخلیه آن منطقه منجر شود: «بخشی از کشور تخلیه می‌شود و این موضوع از نظر کلان امنیتی مسئله‌ساز خواهد بود. همچنین هزینه مضاعفی به شهرهای دیگری مانند تهران وارد می‌کند. چون مردم به‌دنبال مناطقی هستند که در آن بتوانند حداقل زندگی را داشته باشند.»

او نقل‌قولی از سعید مدنی، جامعه‌شناس هم می‌آورد: «تا زمانی که برای کشاورز سرمایه‌گذاری نشود و کار نداشته باشد، آب در گروگان کشاورزی است. آب ما گروگان بخش کشاورزی یا مصارف دیگر است.» کارشناسان حوزه آب بارها به این موضوع اشاره کردند که کشاورزی در اطراف دریاچه ارومیه باید محدود شود اما این کار نیازمند سرمایه‌گذاری دولت است: «ما باید در زمین‌های کشاورزی نیروگاه‌های خورشیدی درست کنیم و نیروی برق تولید کنیم. این مسئله نیازمند سرمایه‌گذاری دولت است. ما باید به‌سمت کارهایی برویم که کشاورز بتواند از کشاورزی دست بکشد و کشاورزی محدود شود.»

زرینه رود، یکی از ۱۴ رودخانه‌ای است که به دریاچه می‌ریزد و توتاخانه می‌گوید این رودخانه پتانسیل این را دارد که آب شرب حداقل هشت استان را تامین کند: «اما این آب را برای مصارف غیرضروری مانند دستشویی و شست‌وشوی خیابان و حیاط خرج می‌کنیم. آب شرب باید از آب حمام و دستشویی جدا شود و اگر این اتفاق نیفتد منابع ما از بین خواهند رفت. این مسئله نشان‌دهنده سوءمدیریت است و در همه‌جا وجود دارد.»

افزایش افسردگی

دریاچه ارومیه بیستمین دریاچه بزرگ جهان و بزرگترین پهنه آبی داخلی ایران با پنج هزار کیلومتر مربع وسعت بود. محمد درویش، پژوهشگر و فعال حوزه محیط‌زیست می‌گوید، برای آنکه این پهنه آبی بتواند به حیاتش ادامه دهد، باید میزان آب ورودی به آن از میزان تبخیری که اتفاق می‌افتد بیشتر باشد: «این دریاچه برای اینکه بتواند به حیات خود ادامه دهد نیاز به3/4 میلیارد متر مکعب حقابه داشت که بتواند در سطح تراز اکولوژیک به حیاتش ادامه دهد.

ما در حوضه آبخیر دریاچه ارومیه به‌طور متوسط هفت میلیارد مترمکعب آب قابل استحصال داریم که اگر 3/4 میلیارد مترمکعب از آن کم شود3/6 میلیارد مترمکعب آب باقی می‌ماند و اگر ۶۰۰ میلیون مترمکعب، آن هم برای آب شرب و مصارف بهداشتی مردم حوزه در استان‌های آذربایجان غربی و شرقی و بخش‌های شمالی استان کردستان در نظر گرفته شود، سه میلیارد مترمکعب برای مصارف در بخش کشاورزی و صنعت در این قلمرو می‌ماند، اما مصرف کشاورزی به6/8 میلیارد مترمکعب رسیده است.»

زمین‌های کشاورزی از ۳۲۰ هزار هکتار در دهه ۷۰ به ۶۸۰ هزار هکتار در ابتدای دهه ۹۰ افزایش داده شدند: «هر هکتار اراضی کشاورزی به‌طور متوسط ۱۰ هزار مترمکعب آب مصرف می‌کند که یعنی 3/6 میلیارد مترمکعب بارگذاری جدید در حوزه تعریف کردیم، بدون آنکه آب جدیدی وجود داشته باشد و درنتیجه همه حقابه دریاچه برای توسعه کشاورزی بلعیده شد و ۲۰۰ میلیون مترمکعب آب کم آمد و برای آن مجوز حفر چاه صادر شد.» چاه‌ها در دهه ۷۰، هفت هزار حلقه بودند و در دهه ۹۰، به بیش از ۹۰ هزار حلقه چاه رسیدند: «آنها برای آبدار کردن اراضی کشاورزی ۱۰۵ سد کوچک و بزرگ روی ۱۴ رودخانه‌ای که به سمت دریاچه ارومیه حرکت می‌کردند ساختند که ۱۰۳ سد به بهره‌برداری رسید و ستاد احیای دریاچه ارومیه تلاش کرد دو سد دیگر ساخته نشود. اما همین حالا هم نمایندگان مجلس از آذربایجان غربی و شرقی فشار می‌آورند که آن دو سد ساخته شود، به بهره‌برداری برسد و عملاً هیچ فهمی از بحران نشان نمی‌دهند.»

خشک‌شدن دریاچه ارومیه تنها به‌معنای از دست رفتن بزرگترین پهنه آبی ایران نیست. ندیدن دریاچه و تبدیل شدن آن به برهوت نمک و مرکز تولید گردوخاک، روی روان مردم اثر سوء می‌گذارد که نه قابل جبران است، نه اندازه‌گیری می‌شود: «شاخص افسردگی و بیماری‌های مختلف افزایش پیدا می‌کنند و کیفیت منابع آب و خاک در اطراف دریاچه متاثر می‌شوند. مردم مجبور به مهاجرت می‌شوند و این مسئله روی استان‌های دیگر هم اثرگذار خواهد بود.» خشک‌شدن دریاچه سبب افزایش بیماری‌های جسمی هم می‌شود. درویش می‌گوید، شاخص ذرات کوچک‌تر از دوونیم میکرون و ذرات نمک که افزایش پیدا می‌کنند، بیماری‌های ریوی و سرطان خون نیز افزایش پیدا می‌کنند.

در زمان دولت اول حسن روحانی، یک‌ونیم میلیارد دلار برای احیای دریاچه ارومیه هزینه شد: «حالا معاون اجرایی ریاست‌جمهوری می‌گوید، از این پول‌ها هم خبری نیست و متاسفانه اولویتی برای احیای دریاچه ارومیه وجود ندارد.» درویش بر این باور است که مردم آذربایجان غربی، شرقی و کردستان اگر بخواهند می‌توانند دریاچه را احیا کنند: «من با کشاورزان غرب دریاچه تا مسیر کانی‌برازان و مهاباد صحبت کردم و از آنها پرسیدم مشکل شما چیست؟ گفتند مشکل سم‌هایی است که جهاد کشاورزی به ما می‌دهد که چینی شده و جنس‌اش خوب نیست و ما باید مقدار بیشتری مصرف کنیم تا محصول بدهیم. از آنها پرسیدم مشکل آب ندارید و گفتند نه کف‌شکنی (احیای آب چاه) می‌کنیم و مشکل را حل می‌کنیم. تا زمانی که چنین ذهنیتی وجود دارد، مردم متوجه اهمیت فقدان دریاچه ارومیه نیستند و هر کسی برای خودش در اطراف دریاچه ویلا باغ ساخته، اوضاع تغییری نخواهد کرد.»

درویش راه‌حل احیای دریاچه را حرکت به‌سمت اقتصادی می‌داند که آب‌محور نباشد: «ما باید سراغ تقویت سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی خورشیدی و بادی برویم. ما باید به‌سمت تقویت استفاده از مرزهای دریاچه ارومیه با کشورهای همجوار برویم که یک وضعیت استثنایی است. حوضه آبخیر دریاچه ارومیه با آذربایجان، ارمنستان، نخجوان، ترکیه و کردستان عراق ارتباط دارد که برای هر منطقه‌ای می‌تواند سود باشد. گردشگری طبیعی، تاریخی، فرهنگی، وجود کلیساهای متعدد همه می‌تواند صندوق ارزی پایدار و ارزش باشد اما هیچ‌کدام آنها را جدی نگرفتیم و همه راه‌ها به‌سمت توسعه کشاورزی ناپایدار رفته و چنین بلایی سر حوضه آمده است.»

بیماری‌های ناشناخته

نواحی خشک‌شده دریاچه ارومیه به دو قسمت تقسیم می‌شود. قسمت‌هایی که قبلاً خشک‌شده و رطوبت ندارد و بخشی از دریاچه که میلیون‌ها سال زیر آب بوده و به‌تازگی خشک‌شده است. ولی رحیم‌زاده، متخصص آنکولوژی و عضو هیئت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه به «هم‌میهن» می‌گوید، بخش‌هایی که پیش‌تر خشک شدند به این دلیل که می‌توانند به شکل گردوغبار در هوا پخش شوند، عوارض بیشتری دارند. اما ریسک نواحی تازه خشک‌شده «ناشناخته بودن خطر» آنهاست. او درباره عوارض نواحی‌ای که به‌تازگی خشک‌شدند، می‌گوید: «بستر دریاچه که خشک‌شده، میلیون‌ها سال زیرآب بوده و کسی نمی‌داند چه نوع میکروبی می‌تواند آنجا رشد کند و چه نوع میکروبی نمی‌تواند.

اگر سویه جدیدی، ویروس جدیدی یا باکتری جدیدی رشد کند، کسی نمی‌داند چه اتفاقی خواهد افتاد و این خطر به‌دلیل ناشناخته ماندنش اهمیت زیادی دارد.» خطر اگر شناخته‌شده باشد حتی اگر بزرگ هم باشد، می‌توان جلوی آن را گرفت: «اما زمانی که ناشناخته است، نمی‌توان آن را تخمین زد و مراقبت‌های لازم را انجام داد.» نمک‌هایی که از دریاچه باقی‌مانده و ترکیبات آنها هم مسئله دیگری است که می‌تواند عوارض پزشکی برای مردم منطقه داشته باشد: «زمانی‌که نمک خشک می‌شود و به‌شکل ذرات بالا می‌آید، به سه دسته تقسیم می‌شود. ذرات به‌شکل غبار بالای ۱۰ میکرون، ذرات زیر دو میکرون و ذرات بین دو تا ۱۰ میکرون هستند. آنهایی که بالاتر از ۱۰ میکرون هستند با باد جابه‌جا می‌شوند، اما اگر باد نباشد زیاد جابه‌جا نمی‌شوند.

ذرات بین دو تا ۱۰ میکرون اگر وارد دستگاه تنفسی شوند می‌توانند تا ریه پایین بروند. ذرات زیر دو میکرون هم می‌توانند وارد ریه شوند، اما برمی‌گردند. خطرناک‌ترین ذرات، بین دو تا ۱۰ میکرون هستند. آنها به ترتیب وزنی به سیستم تنفسی رسوب می‌کنند و می‌توانند تا عمق ریه بروند.» مسئله دیگر، ناشناخته ‌بودن این ذرات است: «ذرات ناشناخته واکنش‌های سریع‌تر ایجاد می‌کنند که همان علائم تنفسی حاد نام دارند. ذرات بین دو تا پنج میکرون مشخص نیست که در چندسال آینده چه واکنشی نشان می‌دهند.»

خشک‌شدن دریاچه از نظر اقلیمی هم عوارضی دارد: «گردوخاک دریاچه با باد بلند می‌شود و تا ۱۵ سال آینده بافت زراعی و کشاورزی را تغییر می‌دهد و این تغییر بافت، تبعات خاص خودش را دارد.» رحیم زاده بر این باور است که شدت‌گرفتن توفان‌های نمک در آینده برای تبریز، اردیبل و ارومیه مسئله بسیار جدی‌تری می‌شود: «چون عناصر آسیب‌زا در آن نمک وجود دارد که آنالیز نشده است. مسئولان چون می‌خواستند ارزش اقتصادی لیتیوم نمک را بسنجند، آن را بررسی کردند و گفتند، زیر هزار PPM است و ارزش اقتصادی ندارد اما ارزش پزشکی آن را بررسی نکردند و اگر بخواهیم ارزش پزشکی آن را بررسی کنند ممکن است صدها ماده از آن استخراج کنند.»

هرچه شدت خشکی بیشتر شود، سلامتی بیستر تهدید می‌شود: «از سال ۹۸ که بارندگی اتفاق افتاد، بخش‌هایی از دریاچه زیر آب رفت که حالا خشک شدند. این نواحی تازه خشک‌شده ممکن است تا ۱۰ سال آینده موج جدید بیماری ایجاد نکنند یا کسی متوجه آن نشود. اما این گردوخاک خطرناک است و حتماً 12 استان را درگیر خواهد کرد.» او معتقد است، تغییر بافت در زمین‌های کشاورزی هم رخ داده: «باغات اطراف دریاچه نمکزار شدند، بااین‌حال این مسئله هنوز به باغات اطراف تبریز و زنجان نرسیده اما این اتفاق خواهد افتاد.»

طرح‌های عجیب

یکی از اشکالات بزرگ در حوضه آبریز دریاچه ارومیه، نبود ساختار مدیریتی واحد است. رضا حاجی کریم، رئیس هیئت‌مدیره فدراسیون صنعت آب در این باره می‌گوید: «مجموع اقداماتی که از روز اول تشکیل ستاد احیای دریاچه ارومیه تا امروز اتفاق افتاده را کف دریاچه می‌بینید. تمام برنامه‌های ستاد با تغییر دولت دستخوش تغییرات مدیریتی می‌شود. ما با یک مسئله علمی مدیریتی مواجه‌ایم و به این مسئله نباید سیاسی نگاه کرد. مجموعه راهکارها را باید با مشورت نهادهای دانشگاهی پیش برد اما با تغییر دولت تغییرات ایجاد می‌شود.»

این مسئله فقط در حوضه آبریز دریاچه ارومیه نیست: «ما در کشور شش حوضه آبریز داریم که بر هرچیز دیگری ارجح‌اند. اما ۳۱ استان داریم که هر استانداری از زاویه دید خودش و از منظر منافع استانی خودش به موضوع آب نگاه می‌کند. این یک ایراد بسیار بزرگ است. استاندار آذربایجان شرقی به موضوع دریاچه ارومیه به یک گونه نگاه می‌کند، در نظام تخصیص‌ها به یک گونه نگاه می‌کنند و استاندار آذربایجان غربی به گونه دیگری نگاه می‌کند. ما ساختار مدیریتی واحد نداریم که همه استاندارها از آن تبعیت کنند.»

پنجم اسفندماه ۱۴۰۱ بود که فاز اول تونل انتقال آب زاب به دست ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور وقت، افتتاح شد. در افق نهایی و پس از بهره‌برداری از فاز دوم، قرار بود سالانه ۶۰۰ میلیون مترمکعب حقابه از طریق این تونل به دریاچه ارومیه بریزد: «امروز بخش کشاورزی از این کانال زاب با این حجم سنگین سرمایه‌گذاری، مجاز و غیرمجاز برداشت می‌کند. مسئولان از سد کانیسی و دیگر سدهای حوضه دریاچه ارومیه حقابه دریاچه را نمی‌دهند. صدای دریاچه به اندازه صدای مدیرکل کشاورزی و صنعت و معدن و تجارت و استانداری بلند نیست و اما صدای ۹۰ میلیون ایرانی است. دلیل نمی‌شود چون صدا ندارد حقابه‌اش را ندهیم. ما درباره حقابه ارومیه ظلم کردیم.»

این روزها صحبت از اجرای طرح‌های جدیدی است که حاجی کریم آنها را «محیرالعقول» می‌داند: «ما به دنبال طرح‌های محیرالعقولی مانند ژئوممبران کردن کف دریاچه ارومیه یا برداشت نمک از دریاچه می‌رویم. مطمئن باشید نه ۵۰ سال دیگر، که ۱۰ سال دیگر برای این طرح‌ها به ما می‌خندند. ما اگر سراغ این طرح‌ها نرویم و به دریاچه به عنوان یک پهنه زیستی نگاه کنیم و حقابه‌اش را بدهیم، مطمئن باشید ارومیه در همان افق ۱۰ تا ۱۵ ساله که در برنامه‌های نجات‌بخشی بود قابل احیاست.»

رویافروشی

آب روستاهای اطراف دریاچه ارومیه شور شده و محمد کوهانی، کارشناس حوزه آب درباره علت این موضوع می‌گوید: «مناطقی که در اطراف دریاچه وجود دارند که چندین‌سال است خشک شدند، آب به آنها نمی‌رسد و نمک‌های آن حالت روان و بدون ساختمان خاکی پیدا کردند و با باد جابه‌جا می‌شوند. این مسئله منجر به آسیب به کشاورزی می‌شود و کیفیت آب‌های زیرزمین را هم پایین می‌آورد. به‌همین‌دلیل روستاهای اطراف دریاچه ارومیه با آب شور مواجه شدند.»

ازسوی‌دیگر، بیش از ۱۰۰ هزار چاه در این منطقه حفر شده که تنها ۴۰ هزار حلقه چاه مجاز است: «این اعداد گویای حالت رهاشدگی در مدیریت آب‌های سطحی و زیرزمینی است که منجر به فرونشست‌های جدی در دشت‌ها شده است.» کوهانی شرایط موجود در حوضه آبریز دریاچه ارومیه را نیازمند توسعه گفتمان سازگاری و تاب‌آوری می‌داند: «به‌جای رویافروشی احیای کامل دریاچه که کمی سخت است، باید بگوییم شرایط فعلی دریاچه چیست و برای این شرایط باید بادشکن‌های طبیعی و مصنوعی در اطراف دریاچه ارومیه تعبیه کرد که جلوی ذرات نمکی گرفته شود.»

او می‌گوید، نباید برای وارد کردن آب به دریاچه دست دست کرد و برای سال‌های بی‌آبی و کم‌بارش برنامه‌ای نداشت: «الگوی کشت کشاورزانی که ساکن روستاهای اطراف دریاچه ارومیه هستند، باید به سمت الگوی کشت کم‌آب‌بر و شورپسند برود. چون متاسفانه آب‌های زیرزمینی نزدیک دریاچه ارومیه رفته‌رفته شور می‌شوند و گرمای منطقه به‌طور محسوس بیشتر از ۲۰ سال قبل است.»

توسعه گردشگری، استارت‌آپ‌ها و زنجیره‌های تامین برای صادرات سیب و انگور راه‌های دیگر درآمدزایی است که کوهانی از آنها نام می‌برد: «آذربایجان غربی با سه کشور هم‌مرز است و می‌تواند برای توسعه بازرگانی در مرزها برنامه‌ریزی کند. اینها نیازی به آب ندارند اما درآمدزا هستند.» اگر کشاورزان به‌سمت این مشاغل بروند به مرور می‌توانند کشاورزی را رها کنند و به‌سمت شغل جدیدی بروند که نیازی به مصرف آب برای تامین درآمد نداشته باشد: «این‌کار سبب می‌شود آب‌هایی که در چنگال کشاورزی به‌دلیل معیشت کشاورزان گیر افتاده، رها شود و به‌سمت دریاچه ارومیه روانه شود.»

لایروبی رودخانه‌ها، جلوگیری از کشت‌های پاییزه، جلوگیری و مبارزه با توسعه اراضی کشاورزی و بستن نهرهایی که منتهی به کانال‌های آبیاری در فصل غیرزراعی می‌شوند، اقداماتی است که به‌گفته کوهانی می‌تواند در کوتاه‌مدت بارش را به‌راحتی به دریاچه ارومیه برساند: «سال‌های قبل زمانی که حقابه از سدها آزادسازی می‌شد یا بارشی سیل‌آسا رخ می‌داد، رودخانه‌های ما لایروبی کافی نداشتند و به‌همین‌دلیل آب به‌راحتی به دریاچه ارومیه نمی‌رسید.

ازسوی‌دیگر نظارت کافی روی کانال‌های آبیاری وجود نداشت و باز بودند و کشاورزان از این موضوع سوءاستفاده می‌کردند و برای اینکه چاه‌شان سال بعد هم پرآب باشد، آب‌ها را روانه زمین‌های خودشان می‌کردند و در فصل‌های غیرزراعی هم آب به دریاچه ارومیه کم می‌رسید یا نمی‌رسید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha