سلامت نیوز: کنار چنارهای بلند حیاط فرهنگسرای بهمن نوعروسها با چادرهای سفید بر سر و گلهای زیبای رز در دست، پشت سرهم ایستادهاند و منتظرند گوسفندی قربانی شود و به ترتیب از روی فرش قرمزی رد شوند که با روبانها و تورهای سفید تزئین شده. چند دقیقه بعد صدای هلهله و کف زدنها تالار را پر خواهد کرد؛ اینجا برای دختران خراسانی، گیلانی، ایلامی، بوشهری و تهرانی جشن عروسی گرفتهاند.
دخترانی از همه شهرها و روستاهای کشورم؛ دختران دشت، دختران آلاچیق، دختران عشقهای دور، روز سکوت و کار، شبهای خستگی، دخترانِ روز، بیخستگی دویدن، شب سرشکستگی.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران ، نور در موجی از عطر رز میرقصد، لبخندها از گوشه چادرها پیداست. کاروان جهیزیه از مرقد امام خمینی(ره) به سمت آزادی به راه افتاده و آقا دامادها لابد در انتظار رسیدن جهیزیه و عروس خانمها هستند. سارا هم بین آنها نشسته اما نه با چادر سفید؛ عروسی در لباس فرم مددکاری.
سارا پنج سال بیشتر نداشت که خبر دادند پدرش تصادف کرده، توی جاده موقع رانندگی خوابش برده بود و کامیون رفته بود سمت دره. چشمهای خیس مادر تنها تصویری است که از آن روزها پیش چشم اوست. مادر آستینها را بالا زد و کار کرد. رنج پول درآوردن و دست و پنجه نرم کردن با فقر بعد از رنج بیپدری دومین چیزی بود که او از زندگی آموخت.
وقتی از مادرش حرف میزند. اشکهایش سر میخورند: «ای کاش مادرم بود و عروسیام را میدید.» از روزهایی میگوید که مادرش در خانه این و آن کار میکرد تا اینکه دچار بیماری سختی شد و دیگر نتوانست سر کار برود: «مامان دیابت هم داشت.»
برادر هفت ساله سارا که تازه به مدرسه رفته بود هم باید کار میکرد، سارا روزهای سخت و تلخی را گذراند. از تلخی دیابت شدید مادرش گرفته تا روزی که به خاطر نرسیدن دارو به کما رفت. آن روز به حیاط خانه رفت و رو به آسمان دعا کرد تا خدا دری به روی شان بگشاید:
«خداوند دعای مرا مستجاب کرد. روزی یکی از دوستانم گفت میخواهم تو را جایی ببرم که هم مشکل خودت حل شود و هم مشکل دیگران را حل کنی. به ساختمانی رسیدیم که روی تابلویش نوشته بود خیریه آبشار عاطفهها»
میگوید: «در وهله اول استخدامم کردند و در حلقه مددکاران مجموعه قرار گرفتم و این خود بهترین کمک برای من بود. من احساس نیازمندان را به خوبی درک میکنم. وقتی به آنها کمک میکنم یاد روزهایی میافتم که چقدر نیاز به کمک دیگران داشتم اما دریغ از یک نفر.»
عبور از کوههای بلند
سارا که خود اهل دهدشت است از نحوه کمکرسانی نمایندگی آبشار عاطفههای دهدشت از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد میگوید: «مردم برخی از روستاهای اطراف دهدشت خیلی فقیر هستند حتی تلویزیون ندارند و در فقر مطلق به سر میبرند. متأسفانه این روستاها اصلاً راه ماشین رو ندارند و ما برای کمک به نیازمندان مجبوریم بار کامیون را با پای پیاده از کوهها بگذرانیم و به دست آنها برسانیم.»
سارا درباره خدمات آبشار عاطفهها میگوید: «نه تنها هر ماه هزینه زندگی نیازمندان را با اهدای مایحتاج آنها تأمین میکند، بلکه همه هزینههای درمان هم رایگان است، حتی بیماران سرطانی، ام اس یا بیماریهای خاص تحت حمایت هستند و به صورت رایگان درمان میشوند یا اگر خانوادهای به وکیل نیاز پیدا کند برای او به صورت رایگان وکیل میگیرند یعنی از هیچ کمکی دریغ نمیکنند.»
محمدجواد فولاد مدیرعامل این مؤسسه مردم نهاد نیز درباره نحوه حمایتشان از بیماران نیازمند میگوید: «با برخی از بیمارستانها و حتی پزشکان متخصص صحبت کردهایم و براساس توافقی که بین ما و آنها صورت پذیرفته افراد نیازمند تحت حمایت «آبشار» توسط این پزشکان خیر به صورت رایگان پذیرش و درمان میشوند. این مؤسسه علاوه بر این به نیازمندان برای تحصیل، خانواده ایتام و کهنسالان هم کمک میکند.
این انجمن از سال 1380 در مشهد تأسیس شد و در سطح کشور 180 نمایندگی با هدف فقرزدایی دارد و هر سال در سه مرحله کمکهای مردمی را به دست نیازمندان و نوعروسان میرساند. مرحله اول نیمه شعبان، مرحله دوم روز میلاد امام رضا(ع) و مرحله سوم مصادف با ولادت حضرت زینب(س) است که امسال مصادف با 5 اسفند شده بود و همین مراسمی است که میبینید. از مشهد هشت دستگاه تریلی کمک مردمی برای نوعروسان و نیازمندان به تهران اعزام شد و حالا در تهران جشنی به همین مناسبت برپاست.»
کاروان جهاز نوعروسان از حرم مطهر امام خمینی(ره) به سمت میدان آزادی حرکت میکند و در تالار فرهنگسرای بهمن شادمانی موج میزند. این مزد تاب آوری و سر خم نکردن در برابر فقر است؛ فقری که سارا این طور توصیفش میکند: «چه شبهایی در اتاق تاریک و با روشنایی یک شمع یا لامپهای نفتی کوچکی، بدون داشتن برگهای کاغذ من و برادرم درس خواندیم، هی... حتی گاهی مجبور میشدیم از ورقهای چسبیده دور کارتونهای مواد غذایی مغازهها برای نوشتن استفاده کنیم!» بالاخره نتیجه رنجهای او قبولی در دانشگاه دولتی اصفهان بود. اما این همان روزهایی بود که مادر به کما رفته بود و نیاز به مراقبت شبانه روزی داشت. سارا مجبور شد در دانشگاه علمی- کاربردی شهر خودشان ادامه دهد اما: «هزینه علمی- کاربردی نسبت به دانشگاه آزاد خیلی کمتر است، مدت کوتاهی درس خواندم اما دیگر نمیتوانستم هزینه تحصیلام را بدهم وقتی با مسئولان دانشگاه درمیان گذاشتم گفتند که کسی که فقیر است مجبور نیست درس بخواند!»
با این همه، سارا توانست با کمک آبشار عاطفهها درسش را ادامه دهد؛ حالا بسیاری از دختران و پسرانی را به یاد میآورد که وضعیت او را داشتند و با رتبههای بالا در دانشگاههای تهران و شهرهای دیگر مشغول تحصیل هستند.
یک ریال از دولت نمیگیریم
وقتی تراز مالی سال گذشته این مؤسسه مردم نهاد را از مدیرعاملاش پرسیدم گفت: 42 میلیارد تومان، باور کردنی نیست که یک مؤسسه بدون کمک مالی از طرف نهادهای دولتی اینگونه رونق بگیرد. مدیرعامل این مؤسسه تأکید میکند، حمایت دولت از ما بیشتر حمایت معنوی بوده و وقتی از او میپرسم حالا که دفتر مرکزی شما مشهد است از آستان قدس رضوی هم کمک میگیرید یا خیر، بازهم جوابش منفی است: «نه آنها فقط در حوزه کتابهای فرهنگی اقلامی به ما هدیه دادند.»
خانم گنجی که مسئول روابط عمومی این مؤسسه است با مدیرعاملاش همراه میشود: «واقعاً همه اینها تلاش مردم بوده، سال اول که این مؤسسه راهاندازی شد فقط 13 شعبه در مشهد داشت و حالا کل کشور را پوشش میدهد.»
برادر سارا یعنی تنها کسی که برای او مانده و حالا دانشجویی خوشفکر و با یک دنیا آرزواست کنار خواهرش در پوست خود نمیگنجد: «سازمانهایی که به عنوان خیریه و با مشارکت خود مردم تأسیس و اداره میشوند بیشتر از هر نهاد دولتی به درد اقشار آسیب پذیر جامعه میخورند. انجمنها و سازمانهای مردمی نه تنها با هدف فقرزدایی میتوانند به نیازمندان کمک کنند، بلکه میتوانند در حوزه کودکان، زنان، محیط زیست، افراد کمتوان و حتی در حوزه میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی هم کارآفرینی کنند و جامعه را به رشد و بالندگی برسانند.»
وقتی برادر سارا حرف میزند نمیتوانم در دلم او را تحسین نکنم، حالا سارا با خیالی آسوده رنجهای گذشته را در بقچه خاطراتش میپیچد و شانه به شانه برادر به خانهای میرود پر از امید و زندگی. یک بار دیگر عطر گرم رز را نفس میکشم و بیرون میآیم.
نظر شما