سلامت نیوز:با آغاز سال تحصیلی جدید، شوروشوق خانوادههای شهری را فرا میگیرد. مادران از شب قبل فکر صبحانه فردای فرزندانشان را میکنند و گاهی حتی میزان کالری مورد نیاز فرزندان را تخمین زدهاند و غذاهایشان را براساس آن تدارک دیدهاند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه بهار دانشآموزان از ماهها قبل کیف و کفش انتخابیشان را به پدر و مادر قبولاندهاند. وسواس در بیشتر خانوادهها هست. بعضیها بیشتر و بعضی دیگر کمتر. گاهی خانوادهها هزینه زیادی را بابت تحصیل فرزندشان میپردازند. هزینهای که حتی در پایه اول ابتدایی به پنجمیلیون تومان هم میرسد.
کمی دورتر از شهرها اما کودکانی هستند که نه مداد دارند و طبیعی است که نه وسیلهای برای تراشیدنش. کودکانی که اگر خانوادهها از قید کارکردنشان بگذرند و اجازه پیدا کنند تا درس بخوانند کلاهشان را برای این توفیق بالا میاندازند. بالاانداختن کلاه، برای آنها با طیکردن مسیری چندکیلومتری تا مدرسه با پای پیاده و گاهی بدون کفش همراه است. اینها شاید شبیه به خاطراتی باشد که بارها شنیدهایم.
اما اینها کلیشه خاطره پدربزرگها از درسخواندن یا فیلمهای زندگینامهای اولین فارغالتحصیلان ایرانی در هر رشتهای نیست. اینها واقعیاتی است که هنوز در برخی گوشههای ایران نفس میکشد و به زندگی ادامه میدهد. کودکانی که صبحها با سطلهای آبشان به مدرسه میروند تا آبی که قرار است استفاده کنند همراهشان باشد.
دانشآموزانی که حتی خودکار و مداد و کتاب و دفتر ندارند و لوازمشان را از معلمشان میگیرند. دانشآموزانی که تا ظهر در مدرسهاند و بعدازظهر کار میکنند و با رسیدن شب در چادرهایشان نوری نیست که بتوانند چیزی بخوانند و مشقی بنویسند؛ اینها سرگذشت دانشآموزان مدارس عشایر است.
راهاندازی آموزشوپرورش عشایر خوزستان به قبل از انقلاب بازمیگردد، اما از آنجا که این مجموعه انسجام و ساختار مناسبی نداشت، با پیگیریها، تاسیس ادارهکل آموزشوپرورش عشایر در سال 1368 کلید خورد؛ ادارهای که حالا بیشتر از 14هزار نفر دانشآموز عشایری را در 589مدرسه و 1071کلاس درس تحت پوشش دارد. مجموعهای که ۱۱۰۷نفر در آن کار میکنند و ۱۴منطقه عشایری دارد؛ با وجود این اما بودجه آموزش و پرورش کفاف این مجموعه را نمیدهد.
حمید قنبری، مدیر آموزشوپروش استان خوزستان، همین مسئله را اصلیترین مشکل مدارس عشایری میداند. بهگفته او کسری بودجه مدارس شبانهروزی عشایری استان موجب سوءتغذیه دانشآموزان مستقر در این مدارس شده است. او در لزوم رسیدگی به این مدارس و با توجه به وفاداری عشایر و نگهبانی آنها از مرزهای کشور و تولیداتی که آنها برای کشور دارند، میگوید: «اگر بخواهیم مدارس عشایری خوزستان را تقسیمبندی کنیم، سه دسته وجود دارند.
مدارس ثابت، نیمهکوچرو و مدارس سیار کوچرو سه شاخه مدارس عشایری را تشکیل میدهند. شاید کمتر کسی از این موضوع خبر داشته باشد که آموزگاران مدارس کوچرو در طول سال تحصیلی، زندگی خود را با اعضای ایل میگذرانند و پابهپای مردان و زنان عشایر کوچ میکنند.
معلمانی که در شرایطی غیرقابل مقایسه با هر مدرسهای از نظر امکانات تدریس میکنند و در کنار آن باید سختیهای کوچ را تجربه کنند؛ سختیهایی که در توصیفهای ماجراجویان طبیعتگردی که تنها چند روزی را با ایل میگذرانند نمیگنجد.
یکی از همین معلمهای عشایر خوزستان میگوید: «از شروع سال تحصیلی بههمراه شاگردانم کوچ میکنم و همزمان در شش مقطع تحصیلی درس میدهم.»
کتابها، از آنجا که دانشآموزان هیچیک کتابی ندارند، همگی در اختیار معلم مدرسه است. معلم میگوید: «شاگردانم بیشتر از 50کتاب درسی احتیاج دارند؛ چون از همه مقاطع هستند. برای همین یک قاطر بههمراه دارم که این کتابها را حمل کند.»
دوری او از خانواده اما همیشه با نتایج مطلوب همراه نیست؛ زیرا درسخواندن شاید در ده اولویت اول خانوادههای عشایری هم نباشد. گاهی پدر یا برادر دانشآموز دنبالش میآیند و حین درس او را با خود میبرند یا از او میخواهند کاری بکند یا گله یا گوسفندی را همراهی کند.
گاهی این غیبتها چند روز طول میکشد و دانشآموز ممکن است هفتهها به مدرسه نیاید. دقیقا همانگونه که معلم ممکن است ماهها به خانهاش بازنگردد و کوچ را بدون حتی دسترسی به حمام همراهی کند.
گلایه معلم از شرایط سخت زندگی درمقابل دستمزد اندک هست، اما بیشترین نگرانی او همان وجودنداشتن امکانات برای شاگردانش است. کمبود امکاناتی که حتی بهداشت کودکان و معلم را هم دربرمیگیرد.
معلمها مجبورند علاوه بر کمبود امکانات و نبودن کاغذ و قلم و برگزارکردن شش کلاس بهصورت همزمان که اجازه وقتگذاشتن برای دانشآموزان را از آنها میگیرد، با مقاومت والدین کودکان عشایر برای ادامه تحصیل فرزندانشان هم روبهرو شوند.
در این مدارس جز انگیزه دانشآموزان و تلاش معلمها هیچچیز جدی نیست؛ نه آمدن به مدرسه و نه پشتیبانی پدرومادرهای ایل، نه شکل مدرسه و امکاناتش و نه کلاسها. معلمها بهدلیل تعدد مقاطع حتی نمیتوانند فراتر از «فارسی» بروند و درسهای دیگر را تدریس کنند، اما آموزگاران همچنان این مدارس را چراغ ایل میدانند؛ چراغی که روشنش نگه میدارند تا شاید آیندهای دگر برای فرزندان عشایر رقم بخورد. معلم میگوید: «از بیسوادی صدای خاموش برمیخیزد.»
نظر شما