سلامت نیوز: «مگر ما گرسنه در این شهر داریم؟ گفتم فقط یک شب با من به شوش و دروازه غار بیایید تا نشانتان دهم چه میزان گرسنه در این شهر هست. یک شب برای پخش غذا بین کارتنخوابها کنار جوانی نشستم که به رو به رو خیره بود. شروع به حرف زدن با او کردم. چند دقیقهای گذشت دیدم عکسالعملی ندارد. تکانش دادم و فهمیدم او مرده است. بله به همین دردناکی کارتنخوابهای زیادی میمیرند و هیچکس خبردار نمیشود.»
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه جهان صنعت در ادامه نوشت: صبح یکی از همین روزهای پاییزی است که مقداری لوازمالتحریر و لباس کودک کنار گذاشتهام تا به علی حیدری، مدیر موسسه پایان کارتنخوابی برسانم. با او تماس میگیرم و میگویم چنین چیزهایی به کارتان میآید یا خیر؟ با همان متانت و احترام همیشگی برای انسانها میگوید: بله، حتما، بسیار هم برای ارسال به شهرستانها نیاز به چنین کمکهایی داریم. به میدان شهدا خیابان گوته میروم. جایی که وانت پخش غذا برای کارتنخوابها ابتدای کوچه مشخص است. ساختمانی کوچک و با سنگهای قدیمی کرم رنگ که آشپزخانه آن زیر زمین است و بوی غذاست که در کوچه و راهروهای ساختمان پیچیده است. طبقه اول همهمه و سر و صدای زیادی میآید.کارتنخوابهای زیادی در موسسه حضور دارند که غذا و لباس و کفش تحویل بگیرند. کف زمین پر از وسیله، لباس و بستههای اهدایی مردم است. فارغ از اتاق لباسها و انبار نگهداری بستههای مردمی. شور عجیبی وجود دارد. کمی مبهوت ماندهام. هنوز کسی فرصت نکرده بیاید بستهها را از من تحویل بگیرد. چه اتفاقی در جریان است؟ تا چندی قبل چه کسی فکرش را میکرد فردی پیدا شود که آستین بالا بزند برای کارتنخوابها؟ قشری که هرگز دیده نمیشوند و همچون نخاله با آنها برخورد میشود. اینجا سرشان بالاست.
استکان کمر باریک چای را سر میکشند و با چشمان خسته و چهرههای تکیده، در چشمان آدمها خیره میشوند. به آدمها نگاه میکنند و لبخند میزنند و درخواست خود را میگویند. زنی با مهربانی و صبوری پیراهن میآورد. «حمید آقا بیا ببین اندازهته؟» میپوشد و لبخندی میزند. کمی آنطرفتر خانمی دیگر مشغول بستهبندی لباسهای رسیده و دیگری مشغول لیستبرداری است. بوی غذا در همه طبقات پیچیده. برخی از کارتنخوابها سهم غذای روزانهشان را گرفتهاند و با لباسهایشان در حال رفتن هستند. مسلما جایی را برای ماندن طولانیمدت ندارند اما برای ساعتی هم که شده میتوانند اینجا باشند. با حضور انسانهایی که آنها را میبینند و همچون زباله با آنها برخورد نمیکنند. چه کسی تصور میکرد موسسهای برای حمایت از آنها برای گرسنه نماندن بسیاری از کارتنخوابهای این شهر پروحشت، ایجاد شود و همانها که معمولا از دیده شدن در انظار عمومی به دلیل اعتیادشان یا ... ابا داشتند، حالا در موسسه رفتوآمد میکنند، انگیزه دارند، شاد هستند، لباسهای نو میپوشند و میخندند. کمرشان خمیده نیست، تلخ نیستند.
علی حیدری کیست و موسسه چطور پدید آمد
علی حیدری مردی است که این فضا را برای حضور آنها و برای نام نیک ماندن از ما آدمها در این زندگی، مهیا کرده است. روزنامهنگار اسبق 40 سالهای که با شماره گذاشتن پشت خودروی خود که «اگر نیاز به غذا و تهیه پوشاک دارید با ما تماس بگیرید»، حالا برای بسیاری از همشهریان تهرانی شناخته شده است. جلوی در بودم که رسید. کیسههای برنج، پشت ماشینش را پر کرده بود. از او میپرسم با پول خودتان برای موسسه خرید میکنید؟ میگوید: پول خودم که چه بگویم. همه زندگی من در اینجا میگذرد. این پولها همه از طریق مردمان خیر به موسسه میرسد. حیدری در پاسخ به اینکه از کجا و چطور این کار را شروع کرده است ابتدا میگوید: یادم نمیآید دقیقا چه شد الان اینجا هستم. اما تختگاز به روبهرو میرفتم بدون ترمز و بدون اینکه کسی را در اطرافم ببینم. چشمانم بسته بود. اجتماع را، دردهایش را نمیدیدم. یک جایی ایستادم. زدم روی ترمز، گفتم علی 40 سالت شد داری کجا میری؟ خب الان همه چی داری تو زندگیت. پول داری، ماشین حسابی داری. خونهداری تا کجا میخوای با این سرعت بری؟ 40 سالگی سن خاصی است. همان لحظات بود که توقف کردم. واقعا یادم نیست چه شد اما از همان چند پرس غذایی که با همسرم پختیم و رفتیم بین کارتنخوابها به صورت شخصی پخش کردیم شروع شد تا رسیدیم به این موسسه و فعالیتهای فعلی آن.
موسسه پایان کارتنخوابی با خانههای کودک و خانه محیطزیست در 30 شهر کشور فعالیت دارد و در شرف تاسیس خانه زنان نیز هستند. خانه کودک در تهران در محله شوش است و بهطور عمده کودکان بدسرپرست را در این مرکز به لحاظ غذا، تحصیل، لوازمالتحریر و لباس و باقی مایحتاج زندگی تامین میکنند. اما شب به خانه خودشان میروند و در آنجا نمیمانند.
میپرسم همهمه را که میبینی دلت گرم میشود از اینکه کاری کردهای کارستان برای کسانی که هرگز دیده نمیشدند، لبخند عمیقی میزند و میگوید: من الان دارم زندگی میکنم به معنای واقعی. زندگی من یعنی همین. انبار لباسها را دیدی؟ داوطلبان کمک را دیدی؟خیلی بیشتر از اینها کمک میرسد و درخواست میدهند ارسال کنند اما جا نداریم. فضا کوچک است.
از سویی دیگر حیدری تاکید میکند، بودند افراد که صدها میلیون تومان از طریق واگذاری ملک قصد کمک داشتند و نپذیرفتم به دلیل اینکه نمیخواست قدمی برای کسانی بردارد، میخواست برای ارگان متبوعش از اسم موسسه پایان کارتنخوابی استفاده ابزاری کند و به هدفش برسد. من این کمک را نپذیرفتم.
وقتی وکلای گرانقیمت برای کارتنخوابها آشپزی میکنند
به گفته حیدری، از هر صنفی که تصورش را بکنید در این موسسه کار خیر انجام میدهند. میگوید وکیلی که حقالزحمه مشاورهاش ساعتی 200 تا 300 هزار تومان است، در اینجا به صورت هفتگی سیبزمینی و پیاز برای غذا خرد میکند. از سویی دیگر سرآشپزهایی در اینجا به رایگان فعالیت میکنند که پیش از این در هیاتها و رستورانها مشغول به کار بودند و آنقدر کارشان خوب است که دیگر به سراغ کار قبلیشان نمیروند و در اینجا بهطور عمده مشغول میشوند.
کودکان مورد تعرض واقع شده زیادی به خانه کودک شوش میآیند
حرفهای تکاندهنده علی حیدری آنجاست که از وضعیت کودکان تحت پوشش خانه کودکشان میگوید. «ما در این مراکز مددکار و روانپزشک داریم که به صورت داوطلبانه و رایگان فعالیت میکنند. دیروز روانپزشک خانه کودک در بررسی و صحبت کردن با 10 کودک متوجه شد به دو کودک حدود 8 و9 ساله تجاوز میشده است. فقط دو کودک در یک روز. کودکان آسیبدیده و مورد تعرض قرار گرفته زیادی به مرکز ما میآیند که باید برای آنها زار زد. برای این سقوط اخلاقی اجتماع باید مراسم عزاداری برگزار کنیم.
دختر 14 سالهای بود به دلیل تجاوز از سوی برادرش از گرگان فرار کرده و به تهران آمده بود. اینجا تنفروش شده بود. عاقبتش چه شد؟ روزی چند بار تنش را میفروخت. قانونی وجود ندارد برای حمایت همهجانبه امثال ما از این افراد. ما فقط میتوایم موقت از آنها حمایت کنیم اما نگهداری .... اشک در گوشه چشمانش حلقه شده و خیره شده به روبهرو. به شوخی میگوید روضهخوان خوبی میشدم نه ؟ اما اینها روضه نیست و حقیقت عریان این شهر است که حالا دیگر زیر پوست شهر نیست و کاملا جلوی چشمانمان قرار گرفته و در صورتمان دهشتناکی و دردناکی خود را فریاد میزند. فقط باید ببینیمشان... در غیر این صورت ثمره ما آدمها چه بوده؟ تا هستیم ببینم این همه آسیب را در این کشور. مسوولان در این زمینه اقدام قابل قبولی نداشتند.
میپرسم برای تحصیل بچهها چه میکنید؟ میگوید یک مدرسه در شوش است سالهاست مالک آن میخواهد آنجا را خراب کند و متروکه رها شده است. از وقتی آن را مصادره کرده و تعطیل کردهاند، بسیاری از دانشآموزانی که در آن مدرسه بودند، دیگر تحصیل نکردند و عمده نوجوانان و جوانان آن منطقه دقیقا بعد از تعطیل شدن آن مدرسه کارتنخواب شدند. در حال خریداری و ساخت آنجا هستیم تا این نوجوانان بتوانند بار دیگر در آنجا درس بخوانند. من در خانه کودک متعلق به موسسه، راهبردهای بلندمدت برای نوع و نحوه آموزش به کودکان تعریف کردهام که مثلا 10 سال دیگر ثمره میدهد. خوشبختانه با فکر جلو میرویم.
از پزشک و استاد دانشگاه تا افراد عادی کارتنخواب شدهاند
در میان کارتنخوابها از هر قشر و صنف و سنی میتوان دید. این را مدیرعامل این موسسه میگوید و در حرفهای تکاندهنده دیگری تاکید میکند: از پزشک و استاد دانشگاه و کسی که به پنج زبان زنده دنیا تسلط دارد تا نوجوانان کم سن و سال و افراد عادی جامعه کارتنخواب داریم. تصور نکنیم کارتنخوابی از ما آدمها بسیار بعید و دور است، واقعا مرز باریکی دارد و هیچ غیرقابل پیشبینی نیست. تصور میکنید چه شده استاد دانشگاهی کارتنخواب و خیابان گرد شده است؟
فقط کافی است یک نیمه شب تا هنگامه طلوع صبح به زیر پلها، پارکها، کنار اتوبانها و... بروید و تعداد کارتنخوابها را ببینید. این وضعیت ماست که متاسفانه مسوولان به درستی معضلات را نمیبینند و اقدام در خوری انجام نمیدهند. اسکان موقت اینها دردی از آنها دوا نمیکند. مسوولان ما فقط آمار میدهند و خبرسازی میکنند.
آمار کارتنخوابی تهران بالاترین و یزد تقریبا صفر
به گفته حیدری بیشترین میزان آسیبها و فقر و کارتنخوابی متعلق به تهران است. آماری نمیدهد اما کمترین میزان را متعلق به یزد میداند. میگوید: وقتی الگویی همچون یزد داریم که اینقدر آسیبهای اجتماعی در آن پایین است و برخی موارد اصلا در آنجا وجود ندارد پس میتوان از فرهنگ و روشهای در پیش گرفته شده و فرم آگاهیهای مردم آنجا برای دیگر شهرها الگو گرفت و استفاده کرد.
حتی یک بار هم کارتنخوابها به ما آسیب نزدهاند اما 3 بار بازداشت شدهام
از هنگامه پخش غذا در میان کارتنخوابها میپرسم و میگوید:چند شب پیش رفتیم برای پخش غذا در یکی از محلهها یکی از آنها مست بود، غذایش را گرفت هر چقدر دلش خواست فحش داد و من منتظر بودم حرفهایش تمام شود. لبخند میزدم. «اگر با من نبودش میلی، چرا ظرف مرا بشکست لیلی» من با این دیدگاه پیش اینها میروم و فقط مهر و انسانیت را باید مد نظر داشته باشی. به هیچ چیز توجه نکنی. گفتم خبرهایی حاکی از این است که اتفاقاتی حین پخش غذا در این محلهها میافتد که خب طبیعی هم هست. تاکید میکند: تمام این دوسال یک قطره خون از دست ما نیامده، یک ناخن ما نشکسته هیچ کارتنخوابی به ما دست نزده و هیچ برخورد فیزیکی رخ نداده است. اما کلانتریهای مختلف تاکنون سه بار مرا بازداشت کردهاند به دلیل پخش غذا و تجمع! به آنها میگفتم فکر کنید هیات است، میگویند هیات چنین جمعی نمیخواهد که... این موارد است که انسان را آزار میدهد.
علی حیدری در نهایت تاکید میکند: اگر هر کسی بخواهد، صرفا «بخواهد» و واگذار نکند به آینده و حالا ببینیم چه میشود و ... و شروع کند به محقق کردن کار و هدفی، کارهای بسیار بزرگی میتواند انجام دهد؛ کارهایی که به معنای واقعی انسان، زندگی کند.
نظر شما