سلامت نیوز:«میخواهم كبدم را بفروشم، چشمهایم را هم میفروشم!»؛ مكالمه ما اینگونه آغاز میشود. مردی است در حدود 50 ساله، آگهی کرده برای فروش کبد.
به گزارش سلامت نیوز، قانون نوشت: شاید موقع چسباندن آگهی دستنویس روی صندوق صدقات، با خودش چند بار کلنجار رفته باشد، شاید هم نه، آنگونه که مصمم است. می گویم خبر داری که کبد را نمیشود فروخت؟ یعنی به این راحتی نیست و کلی شرایط دارد که بشود قسمتی از آن را پیوند زد. انگار حرفم را نمیشنود و میگوید:« كبدم را میفروشم. شما اگر خریدار نیستید، نمیدانید بقیه چند میخرند؟ انگار تا 100 میلیون هم خریدار دارد». آنقدر صادق است که دلم نمیآید نگویم خبرنگارم. حواسم پی این حرفها نیست. فقط میخواهد از فروش تکهای از تنش، پولی دستش را بگیرد.
« حالا چرا كبد؟ اگر میخواهی، خب كلیه را كه راحتتر میشود فروخت. آدم با یك كلیه هم میتواند زندگی كند.» اینها را نمیگویم اما انگاربرای اینكه آنچه از ذهنم گذشته، بداند، میگوید: «6 سال پیش كلیهام را فروختم. فروختم به یكی از همشهریهایم، همان کرمانشاه؛ دستش تنگ بود، دلم سوخت. گفتم پول هم نمیخواهم. احتیاج داشتم اما گفتم نمیخواهم. آن موقع به این فکر نکردم، دلم سوخته بود. او هم مثل خودم بود. قیافهاش را که دیدم، آن گونه زار و نزار، دلم درد آمد. به زور 200 هزار تومان بهم دادند. آن را هم نمیخواستم قبول كنم. زنم گفت، چه كاری بود؟ كلیه را دادی، هیچی هم نگرفتی! نمیدانستم چه بگویم، گفتم برای رضای خدا. اشكالی ندارد، خدا كمكمان میكند.» مرد ناگهان ساكت میشود، دور و برش سر و صدا زیاد است. او میگوید:« این شمارهای که دادهام، همان شماره ثابتی که توی آگهی بود، مال مغازه رفیقم است، موبایل ندارم.» منتظرم تا بقیه داستانش را تعریف كند. « دو سال بعد از پیوند، آن بنده خدا همشهریام مُرد. كلیه را پس زد، خونش عفونت كرد و مُرد؛ هیچ به هیچ! دلم خیلی سوخت. چند وقت بعدش خودم هم مریض شدم، آن یك كلیهای كه داشتم عفونت كرد. كلی بدبختی كشیدم، شانس آوردم از كار نیفتاد. از آن به بعدش مریضی پشت مریضی بود كه برایم آمد. بیكار شدم، پول نداشتم، زن و بچهام ولم كردند و رفتند. زنم رفت خانه پدرش. رو نداشتم بروم دنبالشان؛ آمدم تهران. آنها همان کرمانشاه ماندند. اینجا هم علافم، كاری ندارم. مدتی رفتم بازار باربری. به خاطر وضعیتم نتوانستم، بنیه ندارم.
الان بیكارم، اینور و آنور میپلكم. كاری باشد انجام میدهم. هرچه باشد، فعلگی هم میكنم اما جانش را ندارم.» مرد به اینجا كه میرسد، دوباره میرود سر خانه اول:« ارزانتر بخرند هم میدهم. تا 50 میلیون هم حاضرم. قرنیه را هم میشود فروخت، خودم شنیدهام.» میگویم قرنیه را بفروشید، نابینا میشوید، این را نمیدانید؟ در ضمن از فرد زنده قرنیه پیوند نمیزنند. انگار که اصلا حرفم را نشنیده باشد، ادامه میدهد:« بینایی به چه دردم میخورد؟ با یك كلیه دارم زندگی میكنم با یك چشم هم میتوانم. یك چشمم را میدهم. نمیدانم قیمتش چند است اما اگر بتوانم این كار را بكنم، هم چشم و هم كبد را بفروشم، میتوانم بروم شهرستان دنبال زن و بچهام. زنم پیغام فرستاده كه آدم مریض و مفلوك نمیخواهد، سالم و پولدار بودی، برگرد. اگر پول داشته باشم، اوضاع فرق میكند، برایشان خانه میگیرم. به زنم خرجی میدهم، دلش نرم میشود». میمانم چه بگویم. بعید است دروغ بگوید یا دنبال جلب ترحم و كمك باشد. هیچ حرفی از آن نمیزند. انگار هیچ طمع كمكی از دیگران ندارد و میخواهد با تنها داشتهها، یعنی اعضای بدنش برای ادامه دادن تلاش كند.
میگوید:«ای كاش در روزنامهتان در مورد كسانی كه كلیه اهدا میكنند هم بنویسید. حالا فرقی نمیكند، آنهایی كه اهدا میكنند یا میفروشند. به هرحال یك عضو از بدن آدم كم میشود. همه فكر میكنند طرف كلیهاش را میفروشد و میرود. تا همان موقع هم با او كار دارند اما من خودم چند نفر را میشناسم كه كلیهشان را فروختند و بعد خودشان مشكل كلیه پیدا كردند. یكیشان را میدانم كه فوت كرد. آدم تا مجبور نباشد این كار را نمیكند. بعدش هم کسی خبردار نمی شود چه بلایی سر آن بیچاره آمده. وضعیت من فرق میكند، بیشتر دلم برای آن همشهریمان سوخت كه راضی شدم به او كلیه بدهم. جوان بود، لابد او هم قسمتش بود كه در آن سن بمیرد. كلیه هم نجاتش نداد. باید به آنهایی هم كه كلیه میدهند، رسیدگی كنند؛ به عنوان مثال بگویند چند وقت یك بار برای چكاپ بیایند. این كارها را نمیكنند. سوال آدم را به زور جواب میدهند، چه برسد به اینكه برایت دلسوزی كنند. لابد فكر میكنند این یارو كه كلیهاش را داده و پولش را گرفته، برود حال كند! چه حالی؟ با این وضعیت چه حالی برای آدم میماند؟» صدای خودم را میشنوم كه میگویم حالا شاید بشود كمكی برایتان جمع كرد. او میگوید موبایل ندارد. شماره مغازه دوستش را میدهد تا اگر کسی پیدا شد قرنیه چشمش را بخرد، خبرش کنم. به خاطر آگهی چند روزی است اینجا بست نشسته. باز میخواهم بگویم كه كبد و قرنیه را از آدم زنده پیوند نمیزنند. میخواهم بگویم آنهایی كه آگهی فروش كبد دادهاند، مدتهاست منتظر مشتریاند و خبری نیست. چرا خبری نیست؟ چون شرایط پیوند کبد، طوری است که این امر را مشکل میکند.
دکتر محمد قرائی، فوق تخصص گوارش و کبد در این باره میگوید:« اهدای كبد از فرد زنده، قابل انجام است اما شرایطی دارد که مسلما در مورد خیلیها صدق نمیکند. این عمل معمولا در صورتی انجام میشود كه بیمار، كودك باشد كه در آن صورت هم از پدر یا مادرش میتواند كبد بگیرد و آنها میتوانند بخشی از كبدشان را به كودك خود اهدا كنند. به ازای هر گرم وزن هر فرد، 10گرم کبد کافی است.
مثلا کسی که 66 کیلوگرم وزن دارد، 660 گرم کبد برای فعالیت بدنش كفایت میكند اما کبد هر فرد بزرگتر از این ارقام است و زمانی كه بخشی از آن برداشته میشود، كبد قادر است دوباره خودش را بازسازی کند كه این عمل هم در بدن گیرنده و هم در بدن اهدا کننده صورت میگیرد.
به همین دلیل هم هست كه گیرنده كبد باید سن و وزن کمتری نسبت به اهدا کننده داشته باشد، چرا كه در غیر این صورت پزشکان مجبورند بخش زیادی از کبد اهدا کننده را بردارند كه قطعا اهدا كننده دچار مشكل میشود و ممكن است این كار حتی به مرگ او منجر شود.» اینها را البته کسانی که برای فروش کبدشان آگهی میدهند نمیدانند، گاهی روزها گوش به زنگ تلفن میمانند تا مشتری پیدا شود و گرهای از زندگیشان باز کند و خودش هم عاقبت به خیر شود. آنها هم دلشان را خوش كردهاند به اینكه یك تكه از كبدشان را به قیمت بالا میفروشند و بعد از مدتی هم دوباره كبد خودش را بازسازی میكند و آب از آب تكان نمیخورد. بیشترشان اینگونه فکر میکنند. یا کسی که برای فروش قرنیهاش آگهی میدهد آیا یک لحظه با خود فکر نمیکند که آخر كدام پزشكی حاضر میشود قرنیه را از آدم زنده بردارد و به بیمار پیوند بزند؟جملهها همه در دهانم میماسد.
صدای مرد در گوشم مانده است.آن گونه که خداحافظی کرد و انگار دیگر هیچ حرف دیگری با هیچکس در دنیا نداشت. آن جملهاش مدام در ذهنم تكرار میشود:« چشمهایم را میفروشم...».
نظر شما