پیکان خشونت‌های خانگی، گاه مردان خانواده را نشانه می‌رود، خشونت‌هایی نشات گرفته از دگرگونی‌های زندگی، بن‌بست‌های خانوادگی و اجتماعی و ناکارآمدی برخی قوانین که در مواردی به جنایت هم کشیده می‌شود.

شوهرآزاری، قصه مردانی که سکوتشان از رضایت نیست

سلامت نیوز: پیکان خشونت‌های خانگی، گاه مردان خانواده را نشانه می‌رود، خشونت‌هایی نشات گرفته از دگرگونی‌های زندگی، بن‌بست‌های خانوادگی و اجتماعی و ناکارآمدی برخی قوانین که در مواردی به جنایت هم کشیده می‌شود.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایرنا، با عنوان شدن خشونت های خانگی و رفتارهای ناهنجار، ذهن به سمت خشونت علیه زنان کشیده می شود حال آن که برخی مردان نیز قربانی خشونت در خانواده می شوند اما به دلیل غرور مردانه و جلوگیری از دستاویز شدن توسط دوستان و اطرافیان، سکوت می کنند؛ شاهد مدعا اتفاق اخیری که برای هنرپیشه هالیوودی پیش آمد و پرده آزار و خشونت خانگی علیه وی برداشته شد.

گزارش صفحه های حوادث رسانه ها و آمار مراجعه کنندگان به پزشکی قانونی حکایت از افزایش این پدیده در ایران دارد؛ روندی که گاه به قتل و جنایت منجر می شود.

شاهد مدعا سخنان «رضا جعفری» رئیس اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی کشور است که در آذر ماه آخرین آمارهای مرتبط با خشونت خانگی یا «همسرآزاری» را اعلام کرد و گفت: ۹۷.۷ درصد از قربانیان همسرآزاری، زنان و ۲.۳ درصد قربانیان را مردان تشکیل می دهند و زنان خانه‌دار یا بیکار و زنانی که تحصیلات ابتدایی دارند بیش از بقیه مورد آزار و خشونت خانگی قرار دارند.

رئیس اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی، فراوانی این آزارها را به ترتیب «جسمی، عاطفی، روانی، غفلت و بی توجهی و جنسی» طبقه‌بندی کرد.

به باور جامعه شناسان، شوهرآزاری پدیده ای است که با رفتارهای آزاردهنده زنان در قالب کلامی، رفتاری، جنسی، اقتصادی و در مواردی جسمی بروز می کند و مرد به دلیل سرشکستگی و احساس شرم و ترس از به تمسخر گرفته شدن، از طرح این خشونت ها طفره می رود.

چالش نو پدید جهان، خشونت خانگی علیه مردان

پدیده خشونت علیه مردان معضلی جهانی است که با در دسترس شدن فضای ارتباطی و شکستن قبح شکایت از آزارهای خانگی توسط مردان، آمارها حکایت از افزایش آن می دهند. 

به گزارش تارنمای اسپانیایی «ال پاییس»، خشونت خانگی علیه مردان، چالشی نوپدید برای سلامت اجتماعی رقم زده است به گونه ای که در اسپانیا، هشت درصد مردان از خشونت و آزارهای خانگی اعم از فیزیکی، کلامی، عاطفی وسوء استفاده جنسی شکایت دارند.

براساس این گزارش، در سال گذشته میلادی، ۱۰۵۷ شکایت از خشونت زنان علیه مردان در اسپانیا به ثبت رسیده که البته می توان گفت در مقایسه با آمار ۲۶ هزار و ۴۴ زنی که از خشونت خانگی مردان به مراکز رسیدگی شکایت برده اند چندان نیست.

در بخشی دیگر از گزارش ال پاییس آمده است: طی سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۵ نزدیک به ۵۸ مرد و ۴۸۸ زن توسط شریک زندگی خود به قتل رسیده که این آمار به این معنا است که ۱۲ درصد قربانیان جنایت های خانگی را مردان و ۸۸ درصد را زنان تشکیل می دهند.

بنا به نوشته ال پاییس، اکنون ۹۲ درصد قربانیان خشونت های خانگی را زنان و هشت درصد را مردان تشکیل می دهند که ۷۵ درصد از این افراد، شهروندان اسپانیایی و ۲۵ درصد دیگر مهاجران هستند.

در همین راستا، تارنمای یورونیوز هم با یادآوری خشونت خانگی علیه مردان در آلمان، از عزم این کشور برای شکستن کلیشه‌های اجتماعی و ذهنی در این مورد خبر داد و نوشت: آلمان برای اولین‌بار طرحی را برای کمک به مردان قربانی خشونت خانگی ارائه داده است. مقامات ایالت‌های بایرن و نوردراین - وستفالن می‌گویند که قصد آنها از اجرای این برنامه شکستن کلیشه‌های ذهنی و اجتماعی درباره این موضوع است.

این برنامه که دارای سه محور اصلی ایجاد یک خط تلفن و وب‌سایت برای مشاوره آنلاین و تلفنی به مردان قربانی خشونت خانگی، ساخت خانه‌های امن و مراکز مشاوره حضوری برای این افراد و شکستن «تابوها» و کلیشه‌های ذهنی و اجتماعی درباره خشونت علیه مردان است.

یورونیوز، یکی از علل مغفول ماندن این آسیب را عدم تمایل مردان به گزارش کردن و سخن گفتن درباره خشونتی عنوان می کند که از سوی شریک زندگی خود متحمل می‌شوند که ترس از ضعیف جلوه کردن، تحقیر و باور نشدن از سوی اطرافیان یکی از دلایل این سکوت است.

به گفته اداره پلیس فدرال آلمان، ۱۷.۹ درصد از آمار قربانیان خشونت خانگی را مردان تشکیل می‌دادند و از ۱۲۷ هزار و ۲۳۶ مورد گزارش شده، ۲ هزار و ۳۷۲ مرد، قربانی این نوع از خشونت بوده‌اند.

در ایران نیز مانند دیگر نقاط جهان، از آنجایی که مساله قدرت در روابط، عنصری مهم و اساسی در نوع بروز خشونت از سوی افراد به شمار می رود، مردان قربانی این نوع خشونت از بیم تمسخر، باور نشدن یا ضعیف جلوه کردن، خشونت‌های متحمل شده از سوی شریک زندگی خود را نه در جمع اطرافیان و نه در مراجع قضایی مطرح نمی‌کنند؛ خشونت هایی با رنگ و بوی محروم شدن از دسترسی به منابع مالی، محرومیت از آزادی‌های فردی، خشونت کلامی و تحقیر که گاه تا قتل از سوی شریک زندگی کشیده می شود.

تازیانه خشونت های کلامی بر پیکر مردانگی

جامعه شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی به خبرنگار ایرنا در باره خشونت خانگی علیه مردان می گوید: این پدیده پیشینه کوتاهی به لحاظ بررسی جامعه شناختی دارد زیرا پذیرش این واقعیت که مردان در چارچوب خانواده و زندگی زناشویی و بسته به شرایطی که در آن قرار دارند، می توانند تحت تاثیر خشونت قرار بگیرند، هنوز ناشناخته است. مردانی که به واسطه نظام سنتی، صاحب قدرت و ثروت بودند تا آن جا که زنان هم جز اموال آنان به شمار می رفتند.

کامبیز مصطفی پور ادامه می دهد: اما با دگرگونی ساختار، طبقه اجتماعی و آشنایی زنان به حق و حقوق خود، گفتمان و روابط میان اعضای خانواده هم تغییر کرد و خبرهایی از پدیده شوهرآزاری از گوشه و کنار به گوش می رسد.

خشونت نرم، چهره پررنگ خشونت علیه مردان

به گفته این جامعه شناس هم مرد عامل خشونت است و هم قربانی خشونت، به این معنا که گاهی اوقات در یک فرایند نابسامان زندگی زناشویی، شاید خشونت علیه زنان ابزاری برای کنترل باشد اما عکس آن هم صادق است و زن هم برای این که نیازهایش تامین نمی شود دست به خشونت می زند.

مصطفی پور خشونت علیه مردان را به هفت دسته تقسیم کرده و یادآور می شود: خشونت های کلامی اعم از توهین، ناسزا، بددهنی وغیره، روانی یا فشارهای روحی ناشی از مطالبات غیرمعقول از یکدیگر، اجتماعی محرومیت از همراهی اجتماعی و مقایسه با اطرافیان به ویژه در خانواده های نوکیسه یکی از انواع خشونت ها به شمار می رود.

وی می افزاید: خشونت های مالی به معنای محروم کردن همسر از منابع مالی در مواقعی که پایگاه قدرت از سوی زنان بالاتر است، جنسی اعم از محرومیت از وظایف همسری و محدودیت رابطه زناشویی، فیزیکی همانند ضرب و شتم، زد و خورد و حقوقی که آن هم محروم کردن از مطالبات پدری و همسری و به طور کلی حقوقی که در نظام خانواده تعریف شده است، از دیگر خشونت های خانگی وارده بر مردان است اما نوع متداول خشونتی که علیه مردان صورت می گیرد بیشتر از نوع کلامی و اجتماعی است و خشونت فیزیکی بسیار کمتر است.

تزلزل جایگاه مرد در خانواده، بسترساز خشونت

به گفته این پژوهشگر مسائل اجتماعی، این خشونت ها زمانی رخ می دهد که جایگاه مرد در خانواده متزلزل شده باشد به این معنا که مردانی قربانی خشونت می شوند که از جایگاه فرودست و تضعیف شده پایگاه قدرت در خانواده برخوردار هستند. مردانی که در واکنش به خشونت، نخست تلاش می کنند با مدارا و گفت وگو مسایل را حل کنند که این امر ممکن است به قطع موقت ارتباط یعنی قهر کردن، خروج از خانه یا حرف نزدن مانند طلاق خاموش بیانجامد. سپس به واکنش های تلافی جویانه و سرکوب گرانه اقدام می کنند که در نهایت به طلاق ختم می شود.

وی با یادآوری اینکه این خشونت ها در طبقه متوسط اجتماعی بیشتر دیده می شود، توضیح می دهد: به این معنا که اگر طبقات اجتماعی را به سه دسته فرادست، متوسط و فرودست تقسیم کنیم، خواهیم دید که طبقات اجتماعی فرادست و فرودست کمتر با این مشکل روبه رو هستند. زیرا طبقات اجتماعی پایین یا فرودست بر پایه یک نظام سنتی مردسالار قرار دارند که مورد پذیرش زنان هم است و طبقه اجتماعی بالا یا فرادستان هم در جایگاه خود، هرگاه احساس تزلزل و سستی کردند با مسایل مالی آن را حل می کنند و به نوعی کمتر خشونت خانگی در آن جا معنا دارد اما طبقه متوسط بیشتر در معرض خشونت قرار می گیرند به این دلیل که نه سیستم های ارزشی و نظام مردسالار طبقه فرودست را دارا بوده و نه از امکانات و فرصت های طبقه فرادست به عنوان ابزار قدرت بهره مند هستند.

شیوع اندیشه راحت تنان و زندگی متظاهرانه عامل دیگر خشونت مردانه

مصطفی پور تغییر شیوه زندگی را دیگر عامل شیوع این نوع خشونت می داند و می گوید: یک بخش آن، به شیوع بیش از حد اندیشه «راحت تنان» و زندگی متظاهرانه بازمی گردد. اندیشه ای که از تقلید از زندگی اشرافی و متظاهرانه طبقه فرادست نشات می گیرد تا منزلت اجتماعی بیشتری کسب کند، زندگی های متظاهرانه ای که در شبکه های اجتماعی به نمایش گذاشته می شود و بارقه های خشونت را رقم می زند غافل از این که واقعیت امر چیز دیگری است. به این معنا که مرد خانواده باید تلاش کند تا زن را راضی نگهدارد و اگر پول درنیاورد زن به لحاظ قانونی می تواند از وی شکایت کند. بر همین اساس همیشه خود را بدهکار می داند و هر چقدر هم تلاش میکند نمی رسد و همیشه عقب است.

وی ادامه می دهد: دیگر عامل خشونت، ناکارآمدی قراردادهای ازدواج و نبود الزامات لازم برای برقراری تعادل در نظام خانواده است به این معنا که در ازدواج ها، مهریه های سنگین، توان مرد را برای پرداخت از بین می برد و از همان ابتدا یک طرف طلبکار است و طرف دیگر بدهکار. قراردادهای ازدواجی که همواره با حالت های انقلابی همراه است و از صدسال پیش تا کنون تغییری نکرده در حالی که ساختارهای زندگی متغیر شده است.

از دید این جامعه شناس، عدم آشنایی زوج ها با حقوق و وظایف زناشویی هم تبدیل به خشونت می شود. آرزوها و انتظارات از زندگی مشترک آموزش داده نمی شود در نتیجه دخترانی که منتظر سواره ای با اسب سفید هستند، به محض برملا شدن واقعیت زندگی، احساس سرخوردگی و شکست می کنند در نتیجه دست به خشونت می زنند.

به هر روی زمانی که تقدس خانواده نزد افراد جامعه کاهش یابد افزایش خشونت میان زن و شوهر بیشتر می شود. بر همین اساس، می توان گفت راهکار اصلی برای کاهش همسرآزاری، تلاش در افزایش تقدس و حرمت نهادن خانواده و ایجاد بستر ازدواج مناسب در سایه ترویج فرهنگ گفت و گوی سالم و سازنده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha